گفتار ۱۱: من آنم که رستم یلی بود در سیستان
معمولا برای اثبات خبری غیر عادی در تاریخ سعی میکنیم از زمان حال برایش شاهدی زنده بیاوریم.
پدرم میگفت: همیشه برایم سخت بود که باور کنم مامون،امام رضا را زهر بدهد و بکشد و باز در همان حال برای صحنهسازی پای برهنه و سر برهنه دنبال جنازه امام بدود! تا اینکه دیدم هیتلر ژنرال رومل را بخاطر شکست در افریقا، وا دار به خودکشی کرد و بعد دنبال جسد او عزادار و غمگین میرفت.
منظور این است که این راه طبیعی اثبات رخدادهای تاریخی است و بر عکس آن نامعقول است! اما شیعه بر عکس عمل میکند.
آیا زنی بگوید که بدون تماس با مردی حامله شدهام و حضرت مریم را شاهد بیاورد! باور کردنی است!؟
یا مردی بگوید: بر من وحی میشود و از ما میخواهد به این دلیل ادعایش قبول کنیم که بر حضرت محمدص وحی نازل میشده.
آیا باید از او این ادعا را بپذیریم!
نه! نوزاد حضرت مریم برای اثبات غیر عادی بودن خود در گهواره سخن گفت و حضرت محمدص برای اثبات نبوت خود قرآن را آورد!
اما مهدی باوجودیکه زنده و حی و حاضر است. برای اثبات وجود خود هیچ اثباتی ندارد جز شاهد آوری از وقایع تاریخی.
میگوییم: این عمر طولانی نا معقول است. میگویند: شاهد ما نوح است.
میگوییم: سخنگویی نوزاد در گهواره غیر عادی است. میگویند: شاهد ما عیسی است.
می گوییم: شدنی نیست که مهدی سنگی داشته باشد که از آن شیر و عسل بیرون بیاید یا عصای سحر آمیز داشته باشد. میگویند: شاهد ما موسی است.
میگوییم: ناممکن است که انسان در رحم مادر به جای ٩ ماه یکروزه بزرگ شود و از راه ران به دنیا بیاید. میگویند: شاهد ما حاملگی غیر عادی مریم است.
خلاصه اینکه آنها یک مرد را صاحب همه کمالات کردهاند. انگشتر سلیمان را هم در دستش کردهاند.
میگوییم: کو؟ میگویند: غایب است.
میگوییم: پس به کدام دلیل ادعای شما را بپذیریم؟ میگویند: به دلیل اینکه رستم یلی بود در سیستان.
اما سخن این است که ما برای رستم ارزشی مذهبی قایل نیستیم چون او در کتب دینی ما جایی ندارد.
ولی این مرد که صاحب این همه کمالات است. (این مهدی که حتی بیشتر از انبیاء معجزه دارد عیسی یک مرده را زنده کرد این هزاران بلکه ملیونها را زنده میکند) سخنم این است این مرد با این همه عجایب و غرایب چرا پیش الله به اندازه ذکر صریح در حداقل یک آیه هم ارزش نداشته است؟!
نوح÷ به گفته شیعه اینقدر مقامش در مقایسه با امامان کوچک بوده که در دوران حیات خود برای کسب افتخار رفته کوفه و قبری برای حضرت علی حفر کرده تا افتخار لقب گور کن قبر علی مال او باشد!!!
همین حضرت نوح÷ فقط دو کار غیر عادی دارد یکی توفان و سیل و یکی عمر طولانی.
اما داستان او در جای جای قرآن مکرر آمده، حتی یک سوره قرآن بنام اوست! با این وجود از مهدی هیچی نداریم - با آن مقام - حتی یک آیه نداریم.
قرآن از زن و پسر نوح هم با ذکر جزییات سخن گفته، اما مادر و پدر و حتی از برادر مهدی که نقشی چون پسر و زن نوح داشته هیچ یادی نمیکند! از یاران نوح سخن گفته، و از قومش.
اما از نایبان چهارگانه مهدی و یارانش حرف نمیزند!
چه انتظار بیجایی! جایی که از خود مهدی یادی نمیشود خندهدار است که میخواهیم نام مادرش را به ما بگوید!
این ضرب المثل در باره مهدی شیعه ها مصداق دارد:
انسان بی عمل به چه ماند؟
به زنبور بیعسل.
اگر نوح ٩۵۰ سال در قوم خود بود شب روز و آشکار و نهان به کار دعوت و هدایت مردم مشغول بود!
اما امام زمان شب و روز در حال استراحت است. مقایسۀ او با نوح÷، ظلم و ستم به نوح است.
اگر عیسی÷ در گهواره سخن گفت! برای نجات مادرش از تهمت زنا بود اما سخنگویی مهدی در گهواره آن هم در پنهان امر بیهودهای بود چون کسی به مادر مهدی تهمت نزد «از کجا تهمت بزند که کودکی در کار نبود».
مادر مهدی آنقدر گمنام بود که حتی خود شیعهها هم او را به درستی نمیشناسد اگر میشناختند پس چرا در احادیث شیعه او نامهای مختلفی دارد؟!
مثلاً یکی میگوید: اسمش سوسن بوده، دیگری میگوید: نرگس است، سومی میگوید: کنیز است، چهارمی میگوید: آزاد است، پنجمی میگوید: دختر پادشاه روم است. دیگری میگوید: دختر یک عرب است، هفتمی میگوید: نه نه اسمش مریم بوده، در روایت دیگر یکی میگه: نه نه بلکه اسمش ملیکه است، دیگری میگوید: ریحانه است، آخری میگوید: خمط بوده، بعض جاها میگویند: اسمش حکیمه است، و عدهای دیگر یقه میدرند که قسم میخوریم نام مادر مهدی،صیقل خانم است.
و من میگویم: شیعه خجالت نمیکشد مادر عیسی فرزندی چون عیسی دنیا آورد آوازه و شهرتش شرق و غرب و جهان را پر کرد حتی قرآن نالههایش را در وقت زایمان ثبت کرده است! و مادر مهدی کاری بزرگتر کرده اما نام و نشان درستی از او باقی نیست. آیا این خود دلیل بر دروغ بودن داستان نیست؟.
و انگهی تولد مهدی دوره افول عباسیان بود اما تولد موسی همزمان با اوج قدرت فرعونیان بود!
اما موسی همینکه عصا را پیدا کرد یک تنه و یک راست رفت به قصر فرعون مقتدر جبار و ستمکار.
اما مهدی با آنکه عصای موسی و دم عیسی را یکجا پیدا کرد اما عوض آنکه برود به قصر بغداد و رودروی خلیفه بیقدرت بایستد یکراست رفت به سرداب سامرا!!
پس فرق عصای او با عصای من در چیست؟