محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر بشریت

زهد و پارسایی پیامبر ج

زهد و پارسایی پیامبر ج

روزی عمر فاروقسپیش پیامبر جرفت؛ دید که ایشان بر روی حصیری دراز کشیده و جای حصیر بر پهلوی او نمایان است، به خانه پیامبر هم نگاه کرد به جز کیسه‌ای آویزان و کمی جو چیزی نیافت. عمرسشروع به گریستن کرد، پیامبر فرمود: ای پسر خطاب چه چیز تو را به گریه انداخت؟ گفت: ای رسول خدا چگونه گریه نکنم! این از حصیری که بر پهلوی تو اثر نهاده و آن هم از خانه‌ات، تمامش همین است که می‌بینم و آن طرف پادشاهان ایران و روم در ناز و نعمت به سر می‌برند، درحالی که تو پیامبر خدا و فرستاده‌ی او هستی.

حضرت محمد جفرمود: ای پسر خطاب، آیا در آن شکی داری؟ آنان کسانی هستند که همه چیز خود را در دنیا گرفته‌اند.

عبدالله بن مسعود سهم در چنین وضعی خدمت پیامبر خدا جرسید. به او گفت: چرا اجازه نمی‌دهی چیزی را برای شما بر روی حصیر بیندازم؟ فرمود: من را به دنیا چه کار؟ مثال من و دنیا، مثال مسافری است که در سایه درختی می‌نشیند و پس از اندکی استراحت آنجا را ترک می‌کند.