فارغالتحصیل دانشگاه کمبریج
من، با آنکه رشتهی پزشکی را به زبان انگلیسی آموخته بودم، اما بهخاطر امتحان کارگزینی، نگران و نیازمند فراگیری زبان انگلیسی بودم؛ چراکه در انگلیس از همه انتظار دارند تا در سخن گفتن و نوشتن، همانند شهروندان انگلیسی عمل کنند. از آنجا که صبحها در بیمارستانی کار میکردم، چارهای جز این نداشتم که مدرس و آموزگاری بگیرم تا به من اصول نگارش مقالات را آموزش دهد. معمولا در انگلیس چنین مرسوم است که نیازمندیها را در پیشخوان محلی تجاری یا تابلوی اعلانات یکی از دانشکدهها مینویسند و خیلی زود از طریق تلفن، پاسخش را دریافت میکنند. من نیز همین کار را کردم؛ مدتزمان زیادی نگذشت که یکی از دانشآموختگان دانشگاه کمبریج در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی به سراغم آمد و قرار بر آن شد تا دو روز در هفته به من درس دهد. وی، پس از پنج جلسه که برای آموزش زبان به خانهام آمد، با لحنی آمیخته به شرم و حیا از من پرسید: دوستان و همکاران زنم از من میپرسند: چطور تا حالا پنج بار به خانهی دوستت رفتهای و او، هنوز خانمش را به تو معرفی نکرده تا او را بشناسی!.
این سؤال، سرآغاز گفتگو دربارهی مسایلی غیر از نکات درسی بود. من هم منتظر چنین فرصتی بودم؛ زیرا انگلیسیها را خوب میشناختم و میدانستم که آنها دوست ندارند که کسی سر سخن با آنان را آغاز کند و از مسایلی سخن بگوید که آنها، دربارهاش چیزی نپرسیدهاند. از اینرو باید چنین فرصتهایی را غنیمت شمرد و به پاسخگویی سؤالاتشان پرداخت.
چکیدهی پاسخی که به او دادم، از این قرار است: دین ما، به حجاب و پوشش زن دستور داده و روا ندانسته است که زن، با نامحرمان یکجا بنشیند. سپس از او دربارهی آسیبهای اختلاط و همنشینی مردان و زنان پرسیدم و این نکته را مطرح کردم که: آیا همنشینی و اختلاط مردان و زنان ازدواجکرده، زمینهای برای خیانت زناشویی نیست؟ هرچند که آمار ارائهشده در زمینهی فساد اخلاقی زنان و مردان ازدواجکرده، رقم اندکی همچون ۵% را نشان میدهد!.
پاسخ داد: بله؛ بلکه شاید آمار و ارقام، بیشتر از این باشد.
دوباره پرسیدم: آیا این روابط بیضابطه، زمینهی فساد و فروپاشی جامعه نیست؟
گفت: بله؛ همینطور است. گفتم: این، یکی از حکمتهایی است که دین ما، به حرمت و ناروا بودن اختلاط و همنشینی مردان و زنان حکم نموده است. زن، در دین و باورهای دینی ما، مکرم و گرامی است و از حقوق بسیاری برخوردار میباشد؛ خواه آن زن، دختر یا همسر و یا مادر باشد. سرپرست زن، باید نفقه و خرجی زن را بدهد و برای خوشبختی زن تلاش نماید. در دین ما، خانواده، مجموعهای آکنده از محبت، تعاون، مسؤولیتپذیری و ویژگیهایی است که برای جامعهی شما قابل تصور هم نمیباشد.
گفت: این، خیلی خوب و منطقی است.
بنده، صداقت و راستی را در گفتارش احساس کردم؛ از او پرسیدم: از اسلام چه میدانی؟ وی، نام دو تن از شخصیتهای سیاسی در جهان اسلام را بر زبان آورد و گفت: فقط اینها را میشناسم!.
گمان کردم شوخی میکند؛ اما چون این موضوع را بیشتر دنبال نمودم، فهمیدم که او، واقعا چیزی از اسلام و مسلمانی نمیداند!.
فارغالتحصیل دانشگاه کمبریج، نمیدانست که کتابی به نام قرآن کریم و پیامبری به نام محمدصوجود دارد! مردی، روبروی من سخن میگفت که همچون طفلی کوچک و ناآگاه بود. با عرض پوزش از این آقا باید بگویم که در کشور ما کودکان، آگاهی و دانش بیشتری از دین خدا دارند.
به او گفتم: نمیدانم که چه کسی مسؤول ناآگاهی و عدم شناخت شما از اسلام است؟ آیا دانشگاهها و برنامههای آموزشی شما مقصرند یا خود شما مقصرید که به چنین وضعی راضی شدهاید؟ چطور ممکن است که دربارهی دینی که در سراسر جهان بیش از یک میلیارد پیرو دارد، به شما هیچ آموزشی ندهند؟! بویژه که میان کشور شما و کشورهای جهان اسلام، منافع و پیوندهای تاریخی مشترکی وجود دارد.
قبل از اینکه استاد، خانهام را ترک کند، تعدادی کتاب در موضوع اسلام و اسلامشناسی به او دادم. او، پس از مدتی با من تماس گرفت و به من خبر داد که این کتابها را خوانده و قصد دارد کتابهای بیشتری دربارهی اسلام بخواند.
خوانندهی گرامی! چقدر دوست داشتم که فرصت بیشتری در اختیارم بود تا میتوانستم بیش از این با امثال این شخص، دربارهی اسلام سخن بگویم. اما چه کنم که کارهای سخت و دشواری دارم که بیشتر وقت مرا میگیرد و فعالیت در عرصهی دعوت اسلامی را بر اساس اولویتبندی و به ترتیب کارهای مهمتر و سپس مهم انجام میدهم. در هر حال سؤال، این است که در چنین اوضاعی آیا خودباختگان طوطیصفت کشورهای جهان سوم از حقیقت غربیها باخبرند که طوطیوار از غرب و مظاهر زندگی غربی سخن میگویند؟!.
اگر دانشآموختهی دانشگاه کمبریج، پزشک یا مهندس بود، عذر وبهانهای برایش پیدا میکردیم؛ اما او، از دانشکدهی زبان و ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شده بود و از اینرو انتظار میرفت که حداقل مقدار اندکی دربارهی اسلام آموخته باشد. لذا کسانی که در نوشتههای ادبی و تاریخی خود، بهکثرت به اقوال و گفتههای مستشرقان و خاورشناسان استناد میکنند، باید این نکته را مد نظر قرار دهند که افرادی همچون این فارغالتحصیل دانشگاه کمبریج، دربارهی اسلام چه میآموزند؟
آری! چنین پدیدهای، از نابینایی و کورچشمی نیست؛ بلکه برخاسته از کوری دلهایی است که در سینهها هستند. ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ﴾[الحج: ۴۶].