زنان غربی و مسألهی ازدواج
خوانندهی گرامی! پیشتر یادآور شدم که بنده، روانپزشک هستم. اینکار، به من این فرصت را داده تا چهرهی دیگری از جوامع و انسانها را ببینم و با افراد و گروههای مختلف مردم اعم از زن و مرد، رابطه داشته باشم. یکی از ویژگیهای مشاغلی همچون روانپزشکی، این است که دارندگان چنین مشاغلی بیشتر با مشکلات مردم آشنایی دارند و از اینرو چه بسا روانپزشکی که در خیابان راه میرود، متوجه اموری میشود که دیگران، بیتفاوت از کنار آن میگذرند. چقدر دوست دارم که علما و دعوتگران نیز به این قضایا و مسایل، با توجه و نگاه بیشتری مینگریستند، چراکه مسؤولیت و نقش آنان در مسایل روحی روانی، بیش از پزشکان و مسؤولان امنیتی میباشد. از سوی دیگر مخالفت با آموزههای اسلامی از مهمترین عواملی است که به پیدایش و گسترش بیماریهای روانی انجامیده است.
این مقدمه را از آن جهت نوشتم که خواننده، از حوادث و پیشامدهایی که برایش بیان میکنم، متعجب و شگفتزده نشود. بهویژه آنجا که از معاینهی زنان بیمار و گوشدادن به مشکلاتشان سخن میگویم؛ زیرا نمیتوان بدون معاینه و شنیدن مشکلات و بررسی آنها، دست به درمان شد. پس از این مقدمه به اصل موضوع یعنی زنان غربی و مسألهی ازدواج بازمیگردم:
در آغازین روزهای اقامتم در انگلیس خیلی شگفتزده شده بودم که در غرب، زنان، خرج مردان را میدهند. من، چنین پدیدههایی را در رستورانها و قطارها مشاهده میکردم. گویا در واژهنامهها و فرهنگ غربیان، چیزی به نام لطف و سخاوت، وجود ندارد. پس از مدتی از شگفتی و تعجب درآمدم. بیماران، اسباب و عوامل این پدیده را به من گفتند. من، از گفتههای بیماران دانستم که در غرب، مردان، میلی به ازدواج و برقراری پیوند زناشویی ندارند. در آن جامعه روابط زنان و مردان با یکدیگر، بدور از اصول زندگی زناشویی و در قالب چیزی است که نامش را دوستی گذاشتهاند. زنان و مردان غربی، معمولا دوستانی از جنس مخالف دارند. این، در حالی است که در این دوستی، هیچ نشانی از صدق و راستی، محبت، مردانگی، کرم، وفاداری و دیگر ارزشها و مفاهیم ارزشمند وجود ندارد.
در نگاه غربیها دوست، کسی است که چند ماه یا سال را همراه زنی زندگی میکند؛ البته بیآنکه خرجش را بدهد. بلکه در بیشتر موارد زن، خرج دوست مردش را میدهد. مرد، هر زمان که بخواهد خانهی زن را ترک میکند و میرود و بدینسان زن، در افسردگی و هراس شدیدی بهسر میبرد که مبادا دوست مردش، او را از خود براند و دوست دیگری بگیرد و با زن جدیدی رابطه برقرار کند! زن بیچاره، از این میترسد که مبادا دیگر دوست مردی نیابد تا مدتی را در کنار او بگذراند!.
از آنجا که گفتهاند: مثال، مسأله را روشنتر میکند، بنده، نمونهای از نمونههای زیادی را که در اینباره وجود دارد، بیان میکنم تا وضعیت زن، در جامعهی غرب روشنتر گردد:
درمیان بیماران روانی، زنی دیدم که حدود بیست تا سی سال، سن داشت؛ وضعیت روحیاش، خیلی بههم پاشیده بود. با گذشت زمان که مقداری بهبود یافت و از روی هوشیاری سخن میگفت، از او دربارهی زندگیش پرسیدم. وی، در حالی که از چشمانش اشک میریخت، چنین پاسخ داد: تنها مشکل من، این است که در اضطراب و افسردگی زندگی میکنم و نمیدانم که دوست مَردَم، چه زمانی از من جدا میشود؟! نمیتوانم از او درخواست ازدواج نمایم؛ زیرا از این میترسم که ناراحت شود و از من جدا گردد! به من پیشنهاد شد تا برای جلب رضایتش، از او باردار شوم؛ همانطور که اینک این کودک را میبینید و مشاهده مینمایید که از زیبایی و جمالم نیز چیزی کاسته نشده است. با این حال تمام تلاشم را میکنم و هر راهی در پیش میگیرم تا با خدمت به وی و صرف مال و هزینه، او را به ازدواج با خودم و تشکیل خانواده، قانع کنم. اما او، همچنان از پذیرش ازدواج با من امتناع میورزد. همین، راز بیماری من است که باعث شده تا در جامعه احساس تنهایی کنم. من، شوهری ندارم که مرا در سختیهای زندگی یاری رساند؛ البته خانوادهای دارم که بود و نبود آنها، یکی است. ای کاش همچنان بدون بچه میماندم؛ زیرا نمیخواهم که این طفل نیز همانند من تیرهروز و بدبخت شود.
در جامعهی غرب، چنین زنانی، اندک نیستند. بلکه زنانی که زندگی آرامی داشته باشند، کم و اندک هستند. با این حال غربیها، بر جوامع اسلامی ما خرده میگیرند و گمان میکنند که، در جامعهی ما زن، زندگی سخت و رنجباری دارد. البته برای ما مهم نیست که غربیها، دربارهی ما چه فکر میکنند و اصلا ما، از آنها گواهی حُسن رفتار نمیخواهیم. تنها خواستهی ما، این است که زنان ما، خدواند را بر نعمت اسلام سپاس بگذارند. آری! زن، در دورهی جاهلیت و پیش از ظهور اسلام، خوار و ذلیل بود؛ اسلام آمد تا جایگاهش را برتری بخشد و حقوق از دسترفتهاش را به او بازپس دهد. این، از فضل خدا است که مرد را بر آن داشت تا در جستجوی زن دلخواهش برآید و از او خواستگاری و درخواست ازدواج نماید. این، زن است که اگر بخواهد به خواستگارش جواب مثبت یا منفی میدهد؛ خانوادهی زن نیز در امر ازدواج، نقش بزرگی دارند. در هر حال زن، در خانوادهی اسلامی، عزیز و گرامی است؛ فرقی نمیکند که در خانهی پدرش باشد یا در خانهی شوهر. در جامعهی اسلامی، مردان، خرج و نفقهی زنان را میدهند. حتی گاهی ما، از این مینالیم که در جامعهی ما، مرد ناگزیر است تا برای رسیدن به زن، مهریهی سنگین و مخارج هنگفتی بپردازد. به عبارتی، در جامعهی ما، مرد، برای رسیدن به زن دلخواهش، باید منت بکشد و مراحل زیادی را پشت سر بگذارد. خداوند متعال میفرماید: ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٧﴾[الحجرات: ۱٧].
یعنی: «آنان، بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند. بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید؛ بلکه خدا، بر شما منت مینهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است اگر در ادعای ایمان راست و درست هستید».