زن مسلمان، ملکه است!
همسایهی ما، پیرزنی بود که بیش از هفتاد سال عمر داشت. با دیدنش، به انسان، شفقت و دلسوزی دست میداد. آن زن، در حالی به خانهاش رفت و آمد میکرد که بیکس و کار بود و کسی نداشت که به او کمک کند؛ خودش، غذا میخرید و لباس تهیه میکرد؛ خانهی آرامی داشت که کسی جز خودش در آن نبود و کسی هم درب خانهاش را نمیزد.
در یکی از روزها بنا بر وظیفهی اسلامی خود که باید از همسایگان سر زد، به سراغش رفتم و درب خانهاش را زدم. با آنکه من، کار خاصی نکردم، اما پیرزن، خیلی ترسید؛ چرا که او در جامعهای زیسته و پرورش یافته بود که هیچ خوبی و خیری، در آن نیست و به مهرورزی و دلسوزی، هیچ شناختی ندارد. جامعهای که در آن بیشترین و بهترین رابطهی همسایگی، گفتن اتفاقی صبح بخیر یا عصر بخیر است!.
پیرزن، روز بعد با مقداری شیرینی که برای بچهها آورده بود، به خانهی ما آمد و کارت تقدیری به ما داد که بر روی آن بهخاطر آنچه که به او داده بودیم، قدردانی و تشکر کرده بود. چنانچه این کار، عادت عموم مردم انگلیس در مناسبتها و مراسم است.
من، از آن پیزن خواستم تا گاهی به دیدن همسرم بیاید. او نیز هر از چند گاهی به دیدن همسرم میآمد. وی، پس از مدتی رفت و آمد به خانهی ما، متوجه شد که در جوامع ما، مرد، در قبال خانه و خانوادهاش مسؤول میباشد؛ بهخاطر آنها کار میکند و برای آنان، غذا و لباس میخرد. همچنین دریافت که مسلمانان، به جنس زن اعم از دختر، همسر و یا مادر احترام زیادی میگذارند. این احترام، بویژه در زمانی که سنی از زن میگذرد، افزایش مییابد؛ بهگونهای که هر یک از فرزندانش، میکوشد تا بیشترین خدمت را به او انجام دهد. پیرزن، دانست که در جامعهی ما، هر کسی که در خدمت به پدر و مادرش و توجه به آنها کوتاهی نماید، از چشم مردم میافتد و همه، از او بیزار میشوند.
بدینسان پیرزن، از مجموعهی رفتارهای خانوادهی مسلمان آگاهی یافت و فهمید که در خانهی مسلمان، رفتار پدر با فرزندان چگونه است؟ گویی به چشم خود مشاهده کرد که فرزندان، هنگام ورود پدر به خانه، به دورش میگردند؛ زن، تمام تواناییاش را در خدمت به شوهرش بکار میگیرد. آری! آن زن از چگونگی تعامل و منش اعضای خانوادهی مسلمان با یکدیگر آگاهی یافت و از اینرو حالات خودش را با اوضاعی که ما مسلمانان داریم، مقایسه کرد. او، میدانست که فرزندان و نوههایی دارد، اما خبر نداشت که آنها کجا هستند؟! هیچ یک از آنان به دیدنش نمیآمد! شاید تعجب کنید، اما این، یک واقعیت است که در غرب امکان دارد این پیرزن (یا پیرمرد و پیرزنی همچون او) بمیرد، دفن شود و یا بسوزد و هیچ یک از فرزندانش، خبر هم نشوند!! خانهای که آن پیرزن داشت، نتیجهی کار و دسترنج خودش در طول عمرش بود. آن پیرزن، برای همسرم از مشکلات و سختیهای فراروی زن غربی در محیط کار یا خرید نیازمندیهای خانه سخن میگفت تا اینکه سخنش به اینجا انجامید که: واقعا زن، در جامعهی شما، مثل یک ملکه است و اگر دیر نشده بود، با مردی همانند شوهر تو ازدواج میکردم و همچون شما زندگی مینمودم.
کسی که برای درس یا کار به غرب رفته، چنین نشانههایی را به وضوح مشاهده کرده است. با این حال متأسفانه در جامعهی ما، برخی از خودباختگان فرهنگ غرب، از تقلید کورکورانهی زندگی غربی، شرم نمیکنند و با شگفت و تعجب تمام همچنان برخی از مجلهها و نشریات کشورهای اسلامی، از لباس زن غربی، کار زن غربی و پوشش غربی و آزادیای سخن میگویند که زن غربی، در سایهی آن زندگی میکند!.
بار خدایا! تو را سپاس که به نعمت اسلام بر ما، منت گذاشتی.
﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٧﴾[الحجرات: ۱٧].
یعنی: «آنان، بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند. بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید؛ بلکه خدا، بر شما منت مینهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است اگر در ادعای ایمان راست و درست هستید».