وقتی زن، با فطرتش در تعارض قرار بگیرد...!
من، هرگز از یاد نمیبرم که در مدت اقامتم در غرب، دو سیما و شخصیت متفاوت و بلکه متعارض از یکی از زنان برجستهی انگلیسی دیدم که وکیل بود.
سیمای نخست: اولین شخصیت این زن، دارای این ویژگیها بود:
۱- انرژی زیاد، فربگی و تنومندی.
۲- تندزبانی.
۳- جدیت و سرسختی در رسیدن به آنچه باور داشت.
۴- فعالیت خستگیناپذیر و گسترده؛ بهصورتی که گاهی مقالههای زیادی از او به چاپ میرسید و گاهی نیز بر صفحهی تلویزیون نمایان میشد و با مردان نامور و توانا در عرصههای فکری و علمی، به رایزنی و اظهار نظر دربارهی مسایل مختلف میپرداخت و از دیگرسو، سخنان این زن، به گوش میرسید که در دادگاه به دفاع از موضوعی برخاسته بود که خود را برای آن نثار کرده بود.
شاید خوانندهی گرامی، چنین بپندارد که این زن، وکیل شرکت یا مؤسسهای بود. خیر؛ بلکه تنها کار این خانم، دفاع از حقوق زن و برابری همهجانبهی زنان و مردان بود. از اینرو آمار و ارقام شگفتانگیزی از وزارتها، مؤسسات و شرکتها، نزد این زن یافت میشد که به موضوع نسبت زنان و مردان شاغل در سازمانهای یادشده، میپرداخت. از اینرو توانسته بود در بسیاری از موارد، تعدادی از زنان را به استخدام نهادها و مؤسسات مذکور در بیاورد و فاصلهی میان زنان و مردان شاغل را کم نماید. در پارهای از موارد نیز موفق شده بود که حکم دادگاه را بر ضد برخی از شرکتها، به نفع زنانی تغییر دهد که به علت عدم نیاز به آنها، از وظایف و شغلهای سازمانی خود، بیکار شده بودند.
در هر حال این زن، در جامعهی غرب، بلندآواز و نامور بود و جایگاه بزرگ و برجستهای در جامعه داشت. وی، در انگلیس، الگو و نمونهی زنان و حتی مردانی قرار گرفته بود که به برابری مطلق میان زن و مرد، فرا میخوانند.
سیمای دوم: دومین شخصیت این زن، شخصیت زن بیماری است که در بیمارستان بیماریهای روانی، تحت درمان یک روانپزشک قرار داشت. او، در همان بیمارستانی تحت درمان بود که من، در آن کار میکردم. من، به چشم خود صحنهای دیدم که بهکلی متفاوت با چیزی بود که مردم، در صفحهی تلویزیون یا سالن دادگاه مشاهده میکردند.
من، زن ضعیف، ازهمپاشیده و در هم شکستهای دیدم که در دنیا احساس تنهایی میکرد و فرزند، شوهر و برادر و پدری نداشت. این در حالی است که زنان، او را وکیل توانمندی میدانستند که از حقوقشان دفاع میکرد. این، تنها رابطهی دیگران با خانم وکیل بود و از اینرو آنان، خود را نیازمند و یا همگرا با زن ضعیفی نمیدانستند که روی تخت بیمارستان افتاده و یا خانهنشین شده بود.. من، پیش از آنکه از این زن، چیزی بپرسم، مشکلش را میدانستم، اما باید از بیمار سؤالاتی را پرسید و به گفتههایش توجه کرد. لذا از او پرسیدم: بیماریت، چیست و چه احساسی داری؟ او در پاسخ من، چنین گفت: «من، از یک مرد درخواست ازدواج کردهام، اما او به من پاسخ منفی داده و خواستهام را رد کرده است!! من، از زندگی و کارم خسته شدهام».
بیماری این زن را با امانت و دقت، برای شما بازگو میکنم.. من، بنا بر وظیفهی پزشکی خود، برای درمان افسردگی این زن، اقدامات لازم را انجام دادم؛ اما میدانم که این زن، هرگز از این بیماری بهبود نخواهد یافت. زیرا وی، هیچگاه، آنچنان مردی پیدا نخواهد کرد که برای ازدواج با او، از زندگی و عقلش دست بردارد و بیپروا به ازدواج و زندگی با این زن، تن دهد و اگر همچنین مردی بیابد که به خواستهاش «نه» نگوید، در واقع نامردی پیدا کرده که فقط شبیه مردان است! و چنین مردنمایی، نمیتواند مشکل خانم وکیل را حل کند. از سوی دیگر اگر این خانم، از بیماریش بهبود حاصل کند و به شغل گذشتهاش بپردازد، دوباره بیمار و روانی خواهد شد؛ زیرا چنین زنی که به دنبال شهرت و نامآوری است، به همه چیز جز پیامدهای کارش میاندیشد. اینک خود قضاوت کنید که چه بلایی بر سر زنی میآید که با فطرت و سرشت خویش، در تعارض قرار میگیرد؟!.
خدای متعال میفرماید: ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٠﴾[الروم: ۳۰].
یعنی: «روی خود را خالصانه متوجه آیین (حقیقی خدا، اسلام) کن. این، سرشتی است که خداوند، مردمان را بر اساس آن سرشته است؛ نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از دینداری به بیدینی و از راستروی به کج روی کشاند). این است دین و آیین محکم و استوار و لیکن بیشتر مردم، نمیدانند».
مشکل، اینجاست که مردم، این زن را فقط با تندزبانی، پرحرفی و انرژی وافرش در عرصهی دفاع از حقوق زن دیده و او را بر بستر بیماری افسردگی مشاهده نکردهاند. اساس بیماری و تیرهروزی خانم وکیل، رویکرد کسانی است که فریفتهی سخنان شگفتانگیزش شدند و یا کسانی، عامل بدبختی او هستند که با تحسین و فریب او، وی را به چنین روزی انداختند. این، چیزی است که من شخصا مشاهده کردم و چنین نمونههایی، در جامعهی غرب زیاد میباشند. از اینرو پیشنهاد میکنم کسانی که در پی نمونههایی بیش از این هستند، به آمار زنان چهره و مشهوری مراجعه کنند که در غرب و حتی در کشورهای اسلامی، از بیماری روانی رنج میبرند.
مسؤولیتپذیری مرد در قبال خانوادهاش و سرپرستی آنها، هم برای خود او بهتر است و هم برای همسر و فرزندانش. کوتاهی مرد در انجام وظایفش و عقبنشینی از جایگاه سرپرستی خانواده و واگذاری آن به زن، جهنم غیرقابل تحملی برای زن میباشد. برابری مطلق زن و مرد، دروغ نوساختهای است که دشمنان زن اعم از یهودیان، صلیبیان، سوسیالیتها [۱]و سایر مکاتب بیدین و مادیگرا، ساخته و پرداختهاند و اینک تمام بررسیهای علمی، بر فساد و سستی چنین باوری تأکید میکنند.
خدای متعال، میفرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳].
یعنی: «آنان که با فرمان پیامبر مخالفت میکنند، باید از این بترسند که (در برابر این نافرمانی) بلایی، گریبانگیرشان شود یا اینکه عذابی دردناک، به آنان برسد».
وصلی الله علد نبينا محمد و علی آله وصحبه وسلم
[۱] سوسياليسم يا جامعهباوري، از واژهي سوسيال در زبان فرانسه به معناي اجتماعي گرفته شده است؛ در واژهنامهي انگليسي آکسفورد، سوسياليسم، نظريهاي تعريف شده است که بر نظارت جامعه بر توليد و وسايل توليد و نيز ادارهي آنها به سود همگان، تأکيد دارد.. بدون ترديد چنين تعريفي از سوسياليسم، صرفا به حوزهي اقتصادي اين مکتب و تفکر، اشاره دارد؛ در صورتي که نظريهپردازان سوسياليسم در حوزههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و فلسفي و حتي ديني، اظهار نظرهايي کردهاند که هرچند همسان نميباشد، اما از آنجا که از تمام جريانهاي تاريخي، طبيعي و حتي ما بعد طبيعي، برداشت و يا تفسيري مادهباورانه و صرفاً جامعهشناختي داشتهاند، از اينرو در تحليل آموزههاي مذهبي و ديني خود نيز، به بيراه رفتهاند؛ متأسفانه در اين ميان عدهاي بدور از آشنايي با مفاهيم دين اسلام کوشيدهاند تا اسلام را ديني تعريف کنند که با مکاتب و باورهاي بشري از قبيل: دموکراسي، ناسيوناليسم، سوسياليسم و امثال اينها، همسو و موافق است؛ اما قطعاً اسلام، ديني است کامل و همهجانبه که با وجود تمام بيراهگيهاي برخي از بهاصطلاح انديشمندان، از تحريف و دگرگوني در امان مانده و همچنان قابليت کاربرد در تمام جنبههاي رندگاني را دارد. (مترجم)