وهابی یعنی چه؟
مردم عادت کردهاند که کلمه وهابی را در نامگذاری هرکس که مخالف با بدعت و عادت و اعتقادشان باشد، بکار گیرند، هرچند که این اعتقادات فاسد مخالف قرآنکریم و احادیث صحیحه و توحید باشد.
حدیث ابن عباسبدر اربعین نووی که رسول الله صفرموده است: «اگر خواستی از خدا بخواه، و اگر استمداد کردی از خدا استمداد کن» را بر شیخی میخواندم، و گفتار امام نووی در شرح حدیث را بسیار پسندیدم که گفته است:
(... اگر حاجتی که میخواهد، عادت جاری برآن نیست که بر دست مخلوقات انجام بگیرد، مثل طلب هدایت و علم... و شفای مرض، و حصول سلامت و عافیت... از خدایش بخواهد) به شیخ گفتم: این حدیث و شرحش میرساند که استعانت به غیر جایز نیست، گفت: بلکه جایز است، گفتم: دلیلتان چیست؟ شیخ خشمگین و ناراحت شد و فریاد زد:
عمهام میگوید: ای شیخ سعد (و این شیخ سعد در مسجدی مدفون است که عمه شیخ به او استعانت میکند) و من میگویم: ای عمه، آیا شیخ سعد به تو نفعی میرساند؟ عمهام میگوید: من از شیخ سعد میخواهم و او بر خدا دخالت میکند و مرا شفا میدهد. به شیخ گفتم: تو مرد عالمی هستی و عمر خود را در قرائت و مطالعه کتب گذراندهای، عقیدهات را از عمه نادانت میگیری؟ شیخ به من گفت: تو افکار وهابیان داری، به عمره میروی و کتابهای وهابیان را میآوری.
من چیزی از وهابیت نمیدانستم، جز چیزهایی که از بعضی مشایخ میشنیدم که میگفتند: وهابیان نیمه کفارند، به اولیاء و کراماتشان ایمان ندارند، و رسول الله صرا دوست ندارند، و اتهامات دروغ دیگر. با خود گفتم: اگر وهابیان ایمان به استعانت از خدا دارند، و آن که شفا بخش فقط خداوند است، واجب است آنان را بشناسم. از آنان پرسیدم، گفتند: جایی دارند که پنجشنبه شبها برای درس تفسیر و حدیث و فقه در آنجا حاضر میشوند، با پسرانم و بعضی از جوانان با فرهنگ رفتیم، وارد اتاق بزرگی شدیم و منتظر شروع درس ماندیم، پس از مدت کوتاهی شیخ مسنی بر ما وارد شد و بر ما سلام کرد، و دست همهمان را با شروع از سمت راست گرفت، سپس بر جای خود نشست، بدون این که کسی برای او بلند شود، با خود گفتم: این شیخ متواضعی است که بلند شدن را دوست ندارد، و در ذات خودم از بعضی مشایخ که مردم به آمدنشان حتی در مساجدهم میایستادند بدم میآمد.
شیخ درس را شروع کرد: (إن الـحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره...تا آخر جملاتی که رسول الله صخطبههای خود را بدان شروع میکرد، سپس با زبان عربی فصیح درس را گفت، هروقت حدیثی میآورد، صحت آن را توضیح میداد و راوی آن را مشخص میکرد، و هر بار که نام رسول اللهصمیبرد بر او صلوات میفرستاد، تا این که در پایان درس سؤالهایی که بر تکه کاغذهایی نوشته شده بود به او داده شد، و او با دلیل از کتاب و سنت بدانها پاسخ میداد، و اگر بعضی از حاضرین با او به مناقشه میپرداخت، کسی را برنمیگرداند، و در آخر مجلس گفت: سپاس که ما مسلمان و سلفی [۴]هستیم، و بعضیها میگویند: ما وهابی هستیم، و این تنابز به القابی است که خداوند از آن نهی کرده است: ﴿وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ﴾[لحجرات: ۱۱].
و سابقاً امام شافعی را به رافضیبودن متهم کردند، و او در جواب فرمود:
^ إن كان رفضا حب آل محمد
^ فليشهد الثقلان أني رافضي
اگر حب آل محمد رفض است، جن و انس گواه باشند که من رافضیم.
و ما هم در جواب کسی که ما را به وهابیت متهم میکند به قول یکی از شعرا متمثل میشویم که میگوید:
^ إن كان تتبع أحمد متوهبا
^ فأنا المقر بأنني وهابي
اگر تابع احمد بودن وهابیت است، پس من اقرار دارم که وهابیم.
و وقتی که مجلس خاتمه یافت با بعضی از جوانان در حالی که علم و تواضع شیخ ما را به اعجاب واداشته بود، بیرون آمدیم و شنیدم که یکیشان میگفت: این شیخ حقیقی است.
[۴] سلفیها کسانیند که در عقیده و روش ابع سلف صالح اسلام (رسول اللهصو یاران) هستند.