معرکه توحید و شرک
معرکه بین توحید و شرک قدیم است، از زمان حضرت نوع ÷وقتی که قوم خود را به عبادت خدای یکتا دعوت کرد، و آنان را در ترک عبادت بت واداشت. نهصد و پنجاه سال قوم خود را به توحید خواند، اما جواب آنان چنان بود که قرآنکریم نقل کرده است: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣ وَقَدۡ أَضَلُّواْ كَثِيرٗا﴾[نوح: ۲۳-۲۴]. «و گفتند: خدایان خود را ترک نگویید، و ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر را ترک نگویید، و بسیاری را گمراه ساختند».
بخاری از عبدالله بن عباس بدر تفسیر این آیه روایت کرده است که گفت: اینها نامهای صالحان از قوم نوح÷بودند، هنگامی که آنان وفات یافتند، شیطان به قومشان وسوسه کرد که در مجالسی که صالحان مینشستند، تمثالهایی بگذارید، و به نام آنان نامگذاری کنید، این کار را انجام دادند، لکن در آن هنگام پرستش نشدند، وقتی که گذارندگان مردند و علم فراموش شد، پرستیده شدند.
۱- سپس پیامبران بعد از نوح÷آمدند، و اقوام خود را به عبادت خدای واحد دعوت کردند، و به ترک عبادت غیر خدا که مستحق عبادت نیست وادارشان ساختند، به قرآن گوش بده که در بارۀ آنان به تو سخن میگوید: ﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٦٥﴾[الأعراف: ۶۵]. «و به سوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم، بدانان گفت: ای جماعتم خدای یکتا را بپرستید که معبودی جز او ندارید، آیا تقوی پیشه نمیکنید».
﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُ﴾[هود: ۸۴]. «و به مدین برادرشان شعیب فرستادیم، گفت: ای قوم خدا را بپرستید، معبودی جز او ندارید».
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ ٢٧﴾[الزخرف: ۲۶-۲٧]. «و وقتی که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما میپرستید برائت اعلام میکنم، مگر آن کس که مرا آفرید که او مرا هدایت خواهد کرد».
و جواب مشرکان به همه پیامبران به معارضه و استنکار دعوتشان بود، و مبارزه با آنان با آنچه در توان داشتند.
۲- و رسول الله صکه نزد عرب قبل از بعثت به صادق امین معروف بود، هنگامی که به عبادت و توحید خدا دعوت کرد، امانت و صدق او را فراموش کردند و گفتند: (ساحر است و دروغگو)، و قرآنکریم اینچنین جواب آنان را حکایت میکند: ﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾[ص: ۴-۵]. «و تعجب کردند که ترسانندهای از خودشان برایشان آمد، لذا کافران گفتند: این ساحر است و دروغگو، آیا همه خدایان را یک خدا دانسته؟ این چیز، چیز عجیبی است».
﴿كَذَٰلِكَ مَآ أَتَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ ٥٢ أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ ٥٣﴾[الذارایات: ۵۲-۵۳]. «اینچنین هیچ پیامبری بر قوم قبل از کفار قریش نیامد، مگر آن که گفتند: ساحر است یا دیوانه، آیا به این قول همدیگر را وصیت کردهاند؟ بلکه گروهی طغیانگرند».
این جایگاه پیامبران همگی از دعوت به توحید است، و این هم جایگاه اقوام تکذیبکننده آنان.
۳- و در عصر حاضر ما، هنگامی که مسلمان برادران خود را به اخلاق و صدق و امانت دعوت میکند، هیچ معارضی ندارد، ولی وقتی که مردم را به توحید خواند که وظیفه اساسی پیامبران است، یعنی پرستش خدای یکتا، و دعا و خواهش فقط از او و ترک دعای دیگران از انبیا و اولیا که خودشان بندگان خدایند، مردم به معارضه برمیخیزند، و به او تهمتهای دروغ میبندند، و میگویند: (وهابی) است، تا مردم را از دعوتش باز دارند، و اگر آیهای از قرآن برایشان خواند که مشتمل بر توحید بود، میگویند: (این آیه وهابی است)، و اگر حدیث «إذَا اسْتَعَنْت فَاسْتَعِنْ بِاَللَّهِ» «اگر کمک خواستی از خدا بخواه» برایشان گفت بعضیشان میگویند: (این حدیث وهابی است)، و وقتی که نمازگزار دست بر سینه گذاشت، یا انگشتش را در تشهد حرکت داد، چنانکه رسول الله صانجام انجام داده است، مردم میگویند: وهابی است. و با این کارشان وهابیت معنی اصلی خود را از دست داده، و رمز موحدی شده است که جز خدا را نمیخواند، و از سنت پیامبر صپیروی میکند، و بدین معنی وهابیبودن چیزی بدی نیست، زیرا منسوب است به (وهاب) که اسمی از اسمای خداوند است و توحید از موهبتهای او است.