جهاد و دوستی و حكم دوستی
سؤال۴۴: حکم دوستی در راه الله چیست؟
جواب: جهاد کردن به مال، جان و زبان واجب است. چنانکه میفرماید: ﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ﴾[التوبة: ۴۱]. «پیاده و سواره بیرون روید و با مالها و جانهایتان در راه الله جهاد کنید». رسول اللهص نیز فرمودند: «جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ» [۴۸]. «با مال، جان و زبانهایتان با مشرکین جهاد کنید».
سؤال۴۵: ولاء چیست؟
جواب: ولاء دوستی و کمک کردن است. الله تعالی میفرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ﴾[التوبة: ٧۱]. «مؤمنان اعم از زن و مرد، دوست و یاور همدیگرند». و رسول اللهص میفرماید: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً» «اهل ایمان برای برادر مؤمنش چون ساختمانی است که بعضی باعث استحکام دیگری میشود».
سؤال۴۶: آیا دوستی و نصرت کافران جایز است؟
جواب: دوستی و کمک آنها جایز نیست. چنانکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ﴾[المائدة: ۵۱]. «و هر کس از شما آنان را دوست گیرد، به راستى که خود از آنان است». و رسول اللهص نیز میفرماید: «إِنَّ آلَ فُلَانٍ لَيْسُوْا بِأَوْلِيَائِيْ» [۴٩]. «همانا اهل بیت فلانی دوستان من نیستند» [۵۰].
سؤال۴٧: چه کسی ولی خداست؟
جواب: ولی و دوست خداوند مؤمن متقی است، چنانکه میفرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٦٣﴾[یونس: ۶۲- ۶۳]. «بدان که دوستان خدا، نه بیمى بر آنان است و نه آنان اندوهگین شوند. آنان که ایمان آوردهاند و پروا مىکردند». و رسول اللهص میفرماید: «إنما وليي الله وصالح المؤمنين» [۵۱]«همانا الله تعالی و مؤمنان صالح و نیکوکار، تنها دوستان من هستند» [۵۲].
سؤال۴۸: مسلمانان بر چه اساس حکم میکنند؟
جواب: مسلمانان به قرآن و سنت صحیح حکم مینمایند، چنانکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾[المائدة: ۴٩]. «بین مردم به آنچه خداوند نازل کرده حکم نما». و رسول اللهص میفرماید: «عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ» [۵۳]. «دانا به غیب و آشکار هستی، در بین بندگان حکم میکنی و فرمان میدهی».
[۴۸] ابوداود [۴٩] امام احمد. [۵۰] بعد از ایمان همه چیز مؤمن رنگ دینی خواهد گرفت و حتی دوستی و رفاقتش، برادری و همکاریاش بر این اساس تفسیر خواهد شد. چنانکه میبینیم در جنگ بدر، کسانی که در مقابل هم قرار داشتند، اهل یک طایفه و از یک ملت بودند ولی آنچه که باعث این امر بود، عقیده بود که مسیرها را از هم جدا نموده، مسیری در جهت الله ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ﴾[النساء: ٧۶]. و مسیری سیر به سوی جهنم بود و آنها رهروان شیطان بودند. ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ﴾[النساء: ٧۶]. حمزه در مقابل عباس، علی در مقابل برادرش عقیل و ابوبکر در مقابل فرزندش عبدالرحمان و دیگران نیز به همان شکل صف آراستند. ابوعبیده جراح میگوید: دیدم نفری مرا تعقیب میکند هر چند خواستم از من منصرف شود، نشد او پدرم بود. قصد جان من را داشت، وقتی تصمیم او را در مقابل خود قطعی دیدم عزم را جزم و او را به هلاکت رساندم. تدفین ابوطالب توسط علیسنیز شاهدی بر این مدعاست. ناصرالدین البانی/در سلسلة الأحادیث الصحیحة، حدیث شماره۱۶۱، حدیثی را با سند صحیح از امام علی روایت میکند که، بعد از مرگ ابوطالب به خدمت رسول اللهص رسید و عرض کرد: «قلت للنبيص إنّ عمّك الشيخ الضّال قد مات. فمن يواريه؟ قال: اذهب فوار أباك (يعني علياًس) قال: لا أواريه، إِنَّهُ مَاتَ مشركاً، فقال: اذهب فواره. ثم لاتحدثن حدثاً حتي تأتيني فذهبت فواريته وجئته، وعلي أثر التراث والغبار، فأمرني فاغتسلت ودعا لي بدعوات ما يسرني إن لي بهن ما علي الأرض من شيء» «به رسول اللهص گفتم: عمویت آن پیرمرد گمراه مرد. فرمود: چه کسی او را دفن میکند؟ بعد گفت: برو او را دفن کن. در جواب گفتم: او را دفن نمیکنم چون او با حالت شرک از دنیا رفت. فرمود: برو او را دفن کن و دیگر سخنی مگو تا پیش من برمیگردی. پس رفتم و او را دفن کردم و در حالیکه آثار گرد و غبار بر چهرهام بود، بر گشتم. به من دستور داد که غسل انجام دهم و برایم با کلماتی دعا نمود که برایم از آنچه در زمین وجود دارد که از آن من باشد، خوشایندتر بود». [۵۱] امام احمد. [۵۲] قرآن در توصیف اولیاء میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ﴾«آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند و اهل تقوا هستند». و هرکس چنین باشد الله او را دوست دارد و با دشمنانش اعلام جنگ میکند. چنانکه در صحیح آمده است: «قَالَ اللهُ تعالى: مَنْ عَادَي لِيْ وَلِيّاً فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ» «هرکس با دوستان من دشمنی کند با او اعلام جنگ خواهم کرد». بنابراین اولیاء خدا را با ایمان صحیح و عمل صالح خواهیم شناخت و به همان اندازه که درجات مؤمنان متفاوت است، درجات اولیاء خداوند نیز متفاوت است. ایمانی که انبیاء الهی دارند، دیگران ندارند و درجه ایمان اصحاب با تابعین و تا میرسد به یک مؤمن عادی فرق دارد، و نکته مهم این است که وظیفۀ دیگران در مقابل خداوند چیست؟ قرآن آن را تعیین میکند: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ﴾[المائدة: ۲]. اما با کمال تأسف کسانی خود را در سلوک عابدان و ایمانداران واقعی و اولیاء الله جا زدهاند که اهل آن نیستند. اولاً فاقد شرط اول هستند. چون اکثراً شرک در آنها وجود دارد. ذکر مجالس آنها، فریاد و استغاثه از مردگان است، عید و شادیشان طواف به دور گور مردگان و برداشتن تبرکی از خاک گورها و استفاده کردن از ته ماندۀ آب جمع آوری شده از چرک بدنشان میباشد که به عنوان شفای مریض در خوردشان میدهند، البته نباید فراموش نمود که اگر عذر داشته باشند که یکی تأویل و دیگری جهل میباشد نمیتوان آنها را جزو مشرکین که به وسیله این کارها از اسلام خارج میشوند به حساب آورد. طریق معاش آنها از عرق جبین مردم است. عوام را استثمار میکنند، مأموران خویش را جهت جمع آوری زکاتی که حق فقرا است به روستاها میفرستند تا آن را برای خویش جمع و غصب کنند و در پنهان، اهل انواع مفاسد اخلاقیند، از شخصیتهای مرده خویش بتی ساخته که مردم را به شفاعتش امیدوار میکنند و به عبادتش وا میدارند. به همین دلیل با شیاطین مأنوس و در مجالس بدعتی خویش به استمداد آنها کارهای خارق عادت میکنند، خداوند وجودشان را محو و نابود گرداند که آنها عامل اصلی تخریب افکار و ترویج خرافات در قالب دین هستند و بماند که در مورد سابقۀ درخشان آنها در وابستگی به ساواک و استعمار چیزی نگفتیم. نکته بسیار مهم و قابل توجه این است که مردم به جای اینکه در تشخیص اولیاء به معیارهای قرآنی توجه کنند به ظاهر آراسته، به لباس مبدل و انجام کارهای خارق العاده مینگرند و هرکس را بر این منوال دیدند به او روی آوردند، در حالیکه واقعیت را در ایمان و اعمال افراد باید جستجو کرد و اینکه در زندگی تا چه میزان بر راه و سنت رسول اللهص قرار دارد. ابن تیمیه در الفرقان، توضیح میدهد که همانگونه که اولیاء الله کرامت دارند اولیاء شیطان نیز کارهای خارق العاده به کمک شیاطین انجام میدهند، میگویند: در زمان عبدالملک مروان خلیفه مقتدر امویه، حارث دمشقی قیام نمود و اعلام نمود که پیامبر خداست، ایشان را با طناب بسته و به پای چوبه دار آوردند، یکدفعه متوجه شدند، طنابها باز شدند و پا به فرار نمود. مأموران او را گرفتند و خواستند با نیزه او را بکشند متوجه شدند که تیر و نیزه بر بدنش کارگر نیست. یکدفعه متوجه شدند بر کوه قاسون موجوداتی سواره و پیاده ظاهر شدند آن پیامبر دروغین اعلام کرد که اینها ملائکه هستند که به حمایت من آمدهاند در حالیکه شیاطین بودند، عبدالملک گفت که: نام الله را فراموش کردهاید به اسم الله او را بکشید. و شرش را از جامعه بدین گونه کم کردند، چون مجالس این اولیاء دروغین پر از شرک، بدعت و کفر است. لذا محلی برای تجمع شیاطین است. بنابراین گاه شیطانی شیخ را در هوا میگرداند و دیگران فکر میکنند که او در هوا پرواز میکند و یا وانمود میکند که چیز کشندهای را میخورد، در حالیکه شیاطین آن شیء را از او دریافت میکنند. ابن تیمیه/در کتاب مذکور نمونههای فراوانی را میآورد که جهت اطلاع بیشتر میتوانید به آن رجوع کنید. بنابراین، سرّ کار آنها در حمایتهای شیطانی است، چون ابتدا و شروع اقدامات آنها بر شرک و کفر بر اسلام مبتنی است. بنابراین مسلمانان باید هوشیار باشند و کاری نکنند که با پیروی اینگونه افراد از راه قرآن و سنت رسول اللهص خارج و خسارتمند دنیا و آخرت گردند. [۵۳] مسلم.