۳- ترویج مسیحیت
در اینجا وقفهای کوتاه میکنم پیرامون این مثال در گسترش فرهنگ و مد غربی. اخیراً کتابی به دست ما رسیده حالکی از اسناد و مدارک کنفرانس مراکز اعزامی و کلیساها و مؤسسات تبلیغ مسیحیت در غرب شد، کنفرانسی که در کلورادوی آمریکا در ۱٩٧۸م بر پا شد و در آن به چهل راهکار و بحث و مناقشه پیرامون آنها و موضع غرب و جبههی ترویج مسیحیت اشاره شده است. پس غرب همچون جبههای رویاروی ما قرار میگیرد و این جبهه دارای سنگرهایی است که هر یک از گروههای غرب در کنار یکی از آنها مستقر شده و متفکران استراتژیکی هم در کنار هر حفره کمین کردهاند و در عین حال سیاستمداران و دانشمندان حوزهی فرهنگ و علوم اسلامی را هم میبینیم که هر یک از آنان در حوزههای مختلف به فعالیت، مشغولاند. روند ترویج مسیحیت نیز یکی از جنبههای مقاومت در غرب است و در این راستا تاریخ طولانیای هم دارد. در اسناد این کنفرانس آمده است: «زمانی که ترویج مسیحیت فعالیت خود را شروع کرد، هدفش مسیحی کردن مسلمانان بود، ولی این روند چندان هم آسان طی نشد و برایشان مشکل بود، لذا اکتشاف و اتخاذ جای پایی برای خود در کلیساهای شرق را شروع کردند، به این نحو که مسیحیان شرق را به جانب مذاهب غربی سوق دادند و در این میان میبینیم که کلیساهای ملی شرق بر ضد حرکتهای ترویج مسیحیت ایستادند و سپس مشخص شد که اولین تحولات پیش روی مذاهب غربی، سیاست بود که در آن نقش داشت، لذا زمانی که بین محمدعلی و فرانسه رابطهی دوستی برقرار بود، به نظر میرسید که محمدعلی بعضی قبطیان را به مذهب کاتولیکی دعوت میکرد و در نتیجه غالی پاشا، وزیر امور مالی دورهی محمدعلی و خانوادهاش و بعضی افراد دیگر به این مذهب گرویدند، و بعدها که آمریکائیان و مراکز اعزامی تبلیغ مسیحیت به این عرصه وارد شدند، بعضی قطبیان به مذهب پروتستان روی آوردند و کلیسای پروتستان شکل گرفت و در گام بعد مدارس دخترانه و پسرانه و سپس دانشگاه آمریکایی در بیروت، قاهره و استانبول گشوده شد. و در اسناد کنفرانس، مطالبی آمده مبنی بر اینکه دانشگاه آمریکایی قاهره برای مسیحی کردن مسلمانان بنا شده است و اینکه چگونه مدیریت نادرست آن را در اجرای اهدافی که داشت، ناکام گذاشت و شرکتکنندگان در کنفرانس شبیه این را در مورد دانشگاههای آمریکایی در بیروت و استانبول هم گفتهاند. بعد از این راجع به احیای کلیساهای شرق بحث میکنند و در سخنانشان در خصوص احیای آن کلیساها عبارت «احیای استخوانهای پوسیده و خشکیده» را به کار میبرند! به اعتبار اینکه آن کلیساها، استخوانهای قدیمی و پوسیدهای هستند و میخواهند که به آنها زندگی ببخشند، چرا؟! چون در بطن این نقشه محوری قرار دارد که آن را با تکیهی متقابل بر کلیساهای بومی، ترویج مسیحیت مینامند.
و اگر غرب از دورهی ناپلئون بر روی اقلیتها سرمایهگذاری میکند تا دیوار مقاومت شرق را در هم بکوبد، اینک که قضیه را شدت بخشیده به مسیحی کردن بعضی از مسلمانان اکتفا نمیکند و نقشهی کشیده شده در راستای مسیحی کردن تمام مسلمانان و محو اسلام از صحنهی روزگار است و تلاش و فعالیتهایشان با مرکزیت کلیساهای بومی، حول ایجاد شبهه راجع به قرآن و فرهنگ اسلام و تمرکز بر کارهای مدنیای همچون استخدام افراد غیربومی و فعالیت در زمینهی خدمات شهری و امثال آن است، تا با برهم زدن موازهی جمعیتی خلیج از راه اسکان افراد غیرمسلمان و غیرعرب، اسرائیل جدیدی در منطقه بکارند و ارگانهای بینالمللی، حقوق ویژهای به این ساکنان جدید بیگانه اختصاص دهند و بومیان خلیج و ساکنان دیرین آن، بهسان پناهندگان فلسطینی و مبارزان انتفاضه، از موطن خود اخراج شوند.
در باب این نقشه و در چارچوب تلاشهایی که بذل شده، میگویند: «اسلام زمین و جنگل سفت و محکم است که راههای نفوذ در آن مسدود است و موجهه با کتاب و سنت نتیجهای در بر ندارد» لذا نفوذ از داخل شروع شده به این معنا که نفوذ به قرآن نه از راه مقابله با آن بلکه مفاهیم و اصطلاحات مشترک بین اسلام و مسیحیت را به اعتبار اینکه نگرشهایی است که دارای مضمون نصرانی بوده، مورد بحث و بررسی قرار میدهند و به اصطلحات و کلمات ما از قبیل: روحالله، الله و مهدی، معانی نصرانی میبخشند.
همچنین در اسناد آمده است که روند ترویج مسیحیت با شکست مواجه شده است، چرا که مروجان آن، مسیحیت و نصرانیت را به فرهنگ و تمدن غرب پیوند میدهند و صراحتاً میگویند:
«مسلمانان به نصرانیت از این حیث که دینی بیگانه است، مینگرند و بدین علت آن را رد میکنند، زیر دیانت افراد بیگانه و استعمارگر و سفیدپوستان است» از اینجا است که مبلغین مسیحی میکوشند تا محتوا و مضامین نصرانیت را در قالب فرهنگ اسلامی ارائه بدهند به حدی که حتی برنامهای نصرانی مخصوص رمضان مهیا ساخت و به پذیرش مسجدی عیسوی که در آن نصاری یا مبشرین با رکوع و سجود به نماز میپردازند، فرا میخوانند!! و بالاتر از این، از کسی که مسیحی میشود، میخواهند که از سرزمین اسلام خارج نشود و در ظاهر مسلمان و در باطن نصرانی باشد!! و اعتراف میکنند که شمار گروندگان که به مسیحیت زیاد میباشد و لکن تعدادشان نسبت به شهروندان کارگر جهان اسلام به نسبت یک به صد است و راجع به برنامههای آموزشی این کارگران، چه فنی و چه ساده، بحث میکنند و در خصوص برگزاری دورههای آموزشی در هند، پاکستان، فیلیپین و سریلانکا و در مورد نقش این شهروندان در ترویج مسیحیان به هنگام اعزام آنان به دول عربی و سلامی، به بحث مینشینند، چنانکه دربارهی ترویج مسیحیت از طریق کار گذاشتن و کاشتن نصرانیت بین مهاجرین مسلمان ساکن کشورهای غربی صحبت میکنند و میگویند: آنان (مهاجرین مسلمان در کشورهای غربی) در جوامعی غیراسلامی زندگی میکنند که از اعتقاداتشان حمایت نمیشود و همین که خواستار تفکر مادیگرایی و سکولاریستی شده و بدان گرایش پیدا کنند، خود مقدمهای برای ترویج مسیحیت است، زیرا این بینش و طرز تفکر، عقاید را متزلزل میسازد.
آنگاه دربارهی نقش بر جستهی زنان به عنوان یکی از مهرههای ترویج مسیحیت صحبت میکنند و میگویند: به درستی که مواجهه و رویارویی با کتاب و سنت در کل کاری عبث و بیهوده است، چراکه نه انجیل و نه گفتههای نصرانیت هیچکدام توانایی ایستادگی در برابر اسلام را ندارند، از اینرو میگویند: ما خواهان اسلام مردمی، اسلام عوام و اسلام جنیات و شیاطین هستیم!! و دین نصرانیت و مسیح به اعتبار اینکه عاری از جنیات و شیاطین است، به آنان ارائه میگردد و در مورد زن شرقی مسلمان از این حیث که اعتقاد و ایمان بیشتری نسبت به مسألهی شیاطین و جنیات دارد، سخن میگویند. اما راجع به خطرات این شکاف و این نقشه (نشانه گرفتن زن) بعضی از شواهد این اسناد را برای شما خواهم خواند تا بفهمیم که چگونه اینچنین کنفرانسها و تهاجماتی که به جهان اسلام وارد میشود، سیمایی از برخورد با بیداری اسلامی است تا دیگر راههای نفوذ به قرآن و سنت را به کلی سد نکند و بتوانند از قرآن و سنت به نفع خود بهره گیرند. چنانکه طرح محمدعلی مبنی بر تلاش برای قدرت دولت عثمانی را قبل از تحقق، در ریشه خشکاندند و با انقلاب عربی (عربیسم) قبل از اینکه جلوی استبداد و دخالت خارجی را بگیرد، برخورد کردند. بنابراین به همان اندازه که بیداری اسلامی روزنههایی در برابر دخالت غرب مسدود کند، تهاجم و حملات غرب شدت بیشتری خواهد گرفت.
کنفرانس کلورادو در سال ۱٩٧۸ بر پا شد و در مقدمهای، علل برگزاری آن ذکر شده است و مسیحیان به دلیل تشکیل این کنفرانس فریاد برآوردند که: «مسلمانان بیدار میشوند. نمونهی این بیداری عبارت است از: تظاهرات دانشجویان مصری در دههی هفتاد که خواستهشان حاکمیت شریعت اسلامی بود و یا عملیات قانونگذاری شریعت اسلامی در دههی هفتاد، تظاهرات دانشجویان ایرانی قبل از انقلاب، اجرای قوانین اسلامی به عنوان منبع نخست قانونگذاری در پاکستان» و همچنین میگویند: «برگزارکنندگان کنفرانسها در بیشتر تجمعاتشان با یکدیگر به تبادل آراء میپردازند و تصمیماتی را اتخاذ، و سپس آنها را به طور کامل بررسی میکنند و به صورت مدون روی کاغذ پیاده میکنند، ولی بعضی کنفرانسها سیر حرکت تاریخ را متحول میکنند و این برای نخستین بار بود که دو نسل را پشتسر گذاشت. نسل اول نسل زویمر در اوایل این قرن بود، مدتی که در خلال آن کنفرانس برگزار شد و این تعداد از رهبران مسیحی را جمع کرد تا در خصوص فرآیند مسیحی کردن مسلمانان به بحث بنشینند - ».
پس آنان اسلوبهای قدیمی ترویج مسیحیت را مورد انتقاد قرار داده و ضمن اعتراف به خطاهایشان گفتند: «از امروز به بعد تکیه بر اسلوبهای قدیمی تبلیغ مسیحیت برای مواجهه با اسلامی که به شکل بنیادین در حال تغییر و تحول است، کارساز و ممکن نیست. استراتژی اروپایی و آمریکایی ترویج مسیحیت ارتباط تنگاتنگ و محکمی با اندیشه استعماری دارد و غرض از تشکیل این کنفرانس پذیرش عدم کارایی و غیرمفید بودن روش تقلیدی مسیحی کردن مسلمانان بود».
اینان در ادامه دربارهی طرد اسلام به بحث نشستند گفتند: «اسلام تنها دینی است که منابع و مصادر اصلیش با شالوده و پایههای نصرانیت تناقض دارد. نظام اسلام به لحاظ اجتماعی و سیاسی، منظمترین نظام دینی است و آن حرکتی دینی است که دستورالعمل و نقشههای مخالف نصرانیت را دارا است که فوق قدرت بشری است، و ما نیازمند صدها مراکز هستیم که در اکناف جهان توسط مسیحیان تأسیس شوند که حول محور اسلام بچرخند، نه فقط جهت ایجاد فهم و شناخت بهتر اسلام و ایجاد رابطهی بهتر مسیحیت با آن، بلکه برای رساندن این فهم و شناخت به مبشرین و کسانی که به دین مسیح گرویدهاند، در جهت طرد اسلام در زمینهی حقانیت و خوشفکریاش» سپس افزودند: «هدفمان کاشتن روح مسیح و تعالیمش در بطن تفکر اسلامی و حیات اسلامی است که از این طریق، فرآیند ترویج مسیحیت همچون خمیر مایهای میشود که به کار همهی سیستمها خواهد آمد و به روح مسیحیت و تعالیمش این امکان را میدهد تا بتواند تغییری طبیعی ایجاد کند، به علاوه با این روش خواهیم توانست مسلمان مسیحی، لاهوتی اسلامی، مسجد مسیحی (عیسوی)، گروه صوفیهی نصرانی و روشی تکراری برگرفته از روشها سازمانیافتهی اسلام نصرانی را در حصار نصرانیت وارد کنیم».
متأسفانه این اسناد و مدارک در عین تشریح دستورکار کنفرانس کلورادو که در آن نمایندگان تمام کلیساهای آسیا و آفریقا شرکت داشتند، هدف از تشکیل این کنفرانس را سر به مهر میگذارد و میگویند: «به درستی که عزم بر عمل از طریق اعتماد متقابل مابین تمام کلیساها و مسیحیان در جهان اسلام را تقویت کردیم.
مسیحیان پروتستان در خاورمیانه به شکل عملی و عمیق و مؤثری بر فرآیند مسیحی کردن مسلمانان، اصرار میورزند و باید که کلیساهای داخل، گوشهگیری و عزلتنشینی را کنار بگذارند و با عزم و ارادهی جدید، فرهنگها و جوامع و مسلمانانی را که جهت مسیحی کردن آنان تلاش میشود، درنوردند و هموطنان مسیحی ساکن کشورهای اسلامی و مراکز اعزامی غیربومی ترویج مسیحیت نیز لازم است که با تمام توان در راه اعتماد متقابل و همکاری مشترک جهت مسیحی کردن مسلمانان با هم کار کنند».
دربارهی مبلغین مسیحیای که در اطراف و اکناف جهان به ترویج مسیحیت میپردازند، میگویند: «به رغم اینکه شمار مبشرین پروتستانی که از آمریکای شمالی به خارج اعزام میشوند، بیشتر از هر زمانی است، تعداد آمریکاییان متخصص ساکن در آن سوی دریاها بیشتر از تعداد مبشرین دیگر و به نسبت صد به یک است. این امکان برای کسانی که متخصص و کارکشته و ماهر میگردند وجود دارد که به خاطر مسیح، کار کنند و این امر، بسیار مهم است، به خصوص در کشورهایی که حکومتهایشان مانع ترویج علنی مسیحیت میشوند. آنان (متخصصان) میتوانند - و باید - که تبلیغ را به پایان برسانند و تحقق این مهم، مستلزم همکاری نزدیک جهت مسیحی کردن جهان اسلام است.
سپس از اقلیتهای مسلمانان ساکن غرب، صحبت به میان آورده و گفتند: «پیوسته بر تعداد مسلمانانی که به غرب مهاجرت میکنند، افزوده میشود و چون آنان فاقد سوبسید و کمک همیشگیای که جوامع اسلامی مرتب بر مقدار آنها میافزاید، هستند و روش زندگی متفاوتی در سایهی فرهنگ مادیگرا و سکولار دارند، لذا عقیدهی شمار کثیری از آنان تحت تأثیر قرار میگیرد و آنگاه که خاک مسلمانان در سرزمین و کشورشان باشد، نسبت به روند ترویج مسیحیت، زمینی سفت و سخت میشود و ترویج مسیحیت در میان مسلمانان ساکن کشورهای اسلامی به غایت دشوار است، آیا این امکان وجود ندارد که مزارع حاصلخیز، بین مسلمانان پراکنده و متفرق در خارج از سرزمینهای اسلامی احداث شود، بهطوری که کشت، آبیاری و آمادهسازی برای کارآیی بهتر صورت گیرد و زمانی محصولشان دوباره در قالب مبشرین به خاک سرزمینهای اسلامی برگردانده شود؟!».
ما مانع نیستیم که مسلمان به دینش دعوت کند و مسیحی هم به دینش، ولی اگر دین، همان قله سرشتها باشد، به ناچار باید وسایل و ابزارها با اهداف در ارتباط باشند، لذا ممکن نیست که این قله دین را با وسایلی که هیچ ارتباط و پیوستگی با آن ندارد، پیمود. پس مادامی که وسایل مسیحیان هیچ ارتباطی با سرشت هیچ دینی حتی ادیان ساختگی ندارد، میان قضیه به سرعت روشن میشود و هیچ عشق و علاقهای به ورود به بهشتی که بدان معتقد نیستیم، نداریم و همانا مسأله، بلعیدن جهان اسلام و سیطرهی بر آن و ترس از بیداری اسلامیای است که میرود استقلال فرهنگی را به جهان اسلام برگرداند و از اینجا است که در یکی از محورهای اساسی این کنفرانس، در خصوص سوءاستفاده از بحرانهای مادی، صحبت میشود و حتی این بحرانها را خود ایجاد میکنند تا در این راستا تکانهایی پدیدار شود که تعادل انسان را برهم زند و او را مایل به تغییر دینش سازد.
به عنوان نمونه کشور سومالی قابل ذکر است، آنگاه که آنان در آنجا فاجعه و مصیبت به بار آوردند و مانع هرگونه برخورد با آن هم شدند و تحرکات اتحادیهی عرب را متوقف کردند و جلوی هرگونه واکنش آن را گرفتند تا در قبال سومالیاییها هیچ تحرکی از خود نشان ندهد. به رغم اینکه این اتحادیه از یک سال پیش جهت تشکیل کمیتهای برای سومالی، تصمیمی اتخاذ کرد و به جز اعضای اصلی این کمیسیون، دیگران هم در آن شرکت داشتند و هدف از این کار، منع و تضعیف مؤسسات بود، چه مؤسسات نظامی داخلی و چه مؤسسات منطقهای تا بر دامنهی مشکلات و گرفتاریها افزوده شود و بستر برای تبلیغ مسیحیت فراهم گردد. و چون سودان مؤسسات ترویج مسیحیت را که موسوم به هیأتهای کمکرسانی بودند، در تنگنا قرار داد، به ناچار میبایست مکانی دیگر برای استقبال از این مبشرین در شاخ آفریقا - طبق نظر آنان - تدارک دیده میشد، لذا بحرانهای مادی، تعادل انسان را به هم میزنند و آنان میگفتند: گرایش و تغییر به سوی مسیحیت مستلزم بروز لرزش و تکانی در تعادل انسان است و با دقت در این سخن قضیه واضحتر میشود: «برای ایجاد گرایش به مسیحیت در این میان، به ناچار باید یک سری بحرانها، مشکلات و عواملی ایجاد گردد که افراد و گروهها را از حالت تعادلی که بدان خو گرفتهاند، خارج سازد و برای اینکه این بحرانها در قالب عواملی طبیعی همچون فقر، بیماری، سوانح و جنگها و یا به صورت عوامل معنویای چون تبعیض نژادی یا وضعیت پست اجتماعی ظهور کنند، باید چنین شود در غیر این صورت و در غیاب چنین اوضاع و بستری، هرگز شاهد گرایش چشمگیری به سوی مسیحیت نخواهیم بود و کمک به نیازمندان در فرآیند ترویج مسیحیت، امر مهمی به حساب میآید».
اگر به دقت در بحرانهای اقتصادیای که جوامع و حکومتهای ما با آن مواجه شدند بنگریم، میبینیم که جزئی از این نقشهها است، زیرا راه ورود کمکهای خارجی را گشوده و دروازه را برای مؤسسات ترویجی مسیحیت باز میکند به جز عبارت قبلی که مؤید این نظر است، عبارت دیگری که شاهد بر این قضیه است این که: «یکی از معجزههای عصر ما این است که نیازهای بیشتر جوامع اسلامی، موضع حکومتهایشان را، که با روند ترویج مسیحیت مقابله میکنند، تغییر داده است، و در میان آنان میزان پذیرش مسیحیت، سیر صعودی به خود گرفته است».
معتقدم که اگر انسان شعری در وصف این توطئهها و نقشهها بسراید، هرگز نخواهد توانست درونمایهی این فقرات - که عناوین محورهای اساسی است - و ضمایم آن شامل چهل بحث و مناقشههای طرح شده در کنفرانس کلورادو را در آن شعر بگنجاند و پشت سر هم ردیف کند.
راجع به اقدامات و چگونگی فعالیتهای مؤسسات مسیحی، از نشریات و مجلههای ترویج مسیحیت برایتان بعضی ارقام و آمارها برمیشمارم که کمیت نیروی مادی و امکاناتی را که به این نقشهها اختصاص یافته، روشن میسازد. در پایان کنفرانس، ساخت دانشکدهی «زویمر» که از مشهورترین مبشرین عصر حاضر است را تصویب کردند. (معروف است که نقش آمریکا در این امر به چرایی این امر درست همان نقشی بود که در جامعهی بینالملل داشت و اجرا میکرد و راجع به چرایی این قضیه و این که چرا کلیساها همگی آمریکایی و مروجان مسیحی و مبشرین، همه آمریکایی بودند - همانطور که کنفرانس اقتضاء میکرد - لازم است که ما نیز حاکمیت و رهبری جهان اسلام را به دست گیریم، چنانچه آمریکا موقعیت خود را در رهبری جهان یا در جامعه بینالملل کسب کرد) و این دانشسرا را به عنوان مرکز و نقطۀ اصلی حرکتهای ترویج مسیحیت و مراکز اعزامیشان به حساب آوردند.
اما در مورد آمارهایشان گفته میشود: ۰۸۸/۱۲ مؤسسهی فنی برای مسیحی کردن مسلمانان، ۲۰۰/٩٩ دانشکده برای ساماندهی مبلغان مسیحی، ۲۵۰/۲۰۸/۴ مبشر مسیحی حرفهای، ۸۲ میلیون دستگاه کامپیوتر در مؤسسات تبلیغ مسیحیت، ۴۴ هزار مجله تخصصی ترویج مسیحیت با روشهای مستقیم و غیرمستقیم وجود دارد. (آنان دریافتند که اسلوب مستقیم، کارایی خود را از دست داده است و روشهای غیرمستقیم همچون دیدنیها، شنیدنیها، خواندنیها، فیلمها و برنامههای رادیویی بهتر است). آنجا که میگویند: «ما در رادیوهای خود دامی برای جذب مسلمانان میگسترانیم». مثالی را برایتان ذکر میکنیم: رادیوی جنوب لبنان در منطقهای واقع شده که اسرائیل نواری برایش ترسیم کرده است. میبینیم که این برنامهی رادیویی با این سروده و گفتهی انجیل، شروع میشود (این سخن عیناً برگرفته از نوشتههای کنفرانس است) و به شنونده فرصت میدهیم که پاسخ این سؤال را بفرستد که در کدام جزء قرآن چنین سخنی آمده است؟! و علت طرح این سؤال، این است که سروده و گفته به روشی پخش میشود که گویی قرآن آن را سروده است! آنگاه برنامهی رادیویی پاسخ میدهد: «به درستی که این سخن برگرفته از انجیل شریف است، آیا نسخهای از آن را میخواهید؟ سپس نسخهای برای او میفرستند!!».
برنامهای در مورد شعر عربی اجرا میکنند - در حالی که میدانند نیازمند و تشنهی شعر هستند - و نمونههایی از شعر عربی ارائه میدهند و در آخر برنامه میگویند: «بزرگترین شاعر دنیا داود است»!.
سپس از شنوندگان میپرسند: «هرکس نسخهای از شعر داود میخواهد نامهای به ما بفرستد». آنگاه برای نویسندهی نامه نسخهای از انجیل و نسخهای از سرودههای روحانی داود نبی فرستاده میشود!!.
سپس به اتفاق همدیگر در رادیو (B.B.C) برنامه رادیویی جهت آموزش زبان انگلیسی برگزار کرده و مجریان آن اعلام میکنند: «ما میدانیم که مسلمانان برای مهاجرت یا افزودن دخل و درآمدشان خواستار یادگیری زبان انگلیسی هستند» و از طریق گرامافونهای (B.B.C) مسافرتها، برنامهها و تصویرهایی ارائه میدهند که حاوی مضامین مسیحی است.
بار دیگر بر میگردیم به ارقام و آمارها و میبینیم که ۶۱۰/۸۸ عنوان کتاب در خصوص ترویج مسیحیت چاپ شده است. ۲۴۰/۲ ایستگاه تلویزیونی در این زمینه مشغول فعالیتاند. تا سال ۱٩٩۱م، ۵۳ میلیون نسخه از انجیل در جهان اسلام توزیع شده است، ۶٧۳/۱۰ مدرسه در جهان اسلام پخش و مستقر هستند که فرزندانمان را به آن مدارس میفرستیم. ٩ میلیون دانشآموز در مدارسی که توسط مراکز ترویج مسیحیت در جهان اسلام بنا شدهاند، مشغول به تحصیلاند. ۶۸۰ خانه برای سالمندان و یتیمان که توسط بانیان ترویج مسیحیت اداره میشوند، ۰۵۰/۱۰ باب بیمارستان، ۱۶۳ میلیارد بودجه مراکز اعزامی ترویج مسیحیت، ٩ میلیون دلار هزینه سالانهی کلیساهایی که در این عرصه در حال فعالیت هستند، ۸ میلیارد دلار هزینهی مراکز اعزامی ترویج مسیحیت، از جمله ارقام و آمارهایی است که در نشریاتشان درج شده است و برآوردهایی نیست که مسلمانان انجام داده باشند.
من به راکد کردن اتحادیهی عرب اشاره کردم، اگرچه تصور نمیکنم که به کلی راکد باشد زیرا افراد ممتاز و همسطحی در آن جای دارند و در رأس آن یکی از بهترین و قدرتمندترین هیأتهای دیپلماسی مصر (الأزهر) قرار دارد. لکن قضیه این است که در یک مرحلهای مطلوب قرار داریم که از چارچوب قانونمندی برخوردار است و در آن میتوان اسرائیل را احاطه کرد و اگر این اتحادیه جایگاهش را حفظ کند، اسرائیل هرگز نمیتواند به آن وارد شود، زیرا پذیرش درخواست کشور سومالی به عنوان عضوی از اتحادیهی اروپا، مشروط به رسمیت زبان عربی و به کارگیریش در آن کشورند، زیرا در یک حد نزدیک یا محدودهای که مربوط به هویت است باید از درجه بالایی برخوردار میشد و چون اسرائیل نمیتواند به زبان عربی صحبت کند، لذا نمیتواند وارد اتحادیه شود و به عضویت آن درآید. پس صحبت از کشورهای حوزهی دریای مدیترانه یا «قلمرو خاورمیانهای» به میان آمد، جایی که مستلزم ایجاد محیطی بود که این اختیار را به اسرائیل بدهد، تا جزئی از این منطقه شود و همهی اینها از نتایج مذاکرات ملیتهای مختلف است و به این دلیل است که اسرائیل در مسألهای نفت، آبها (دریاها) و زمین دخالت میکند.
تمامی موارد فوق، جزیی از یک درگیری اساسی است که عبارت است از: نبرد هویتها، پس شایسته است که سازمانها و روابطمان دارای معیار و ارزشهایی باشند که دوستی، دشمنی و برائت و تفرقه را تحمیل نکنند و اموری باشند که بشارت به نوعی پیوستگی دهند، و در نتیجه کسانی که مژدهی کشورهای حوزه دریای مدیترانه را سر میدهند، آگاهانه یا ناآگاهانه به نوعی از پیوستن به نظم نوین جهانی صحبت میکنند و این تقویت و تحکیمی است برای پیروزی غرب در نبرد هویتها.
تمامی آنچه ذکر شد، اعم از مسألهی اقلیتها یا جنبش ترویج مسیحیت یا سازمانهای منطقهای و انحلال مؤسسات دارای هویتی که از پراکندگی اتباع خود و نفوذ دیگران ممانعت به عمل میآورند، در راستای این است که میدان برای انواع و اقسام روابطی که دیگران بدان گردن نهادهاند، باز شود و هویت را که همچون گردنهای بر سر راه این پذیرش است، از بین ببرد. اینها چهرهها و نمونههایی است که در حال حاضر در این نقشهی قدیمی ولی به رنگ جدید، تبلور یافته است. معتقدم اینچنین نقشهای که قدرتش را در رویارویی غرب با جهان اسلام افزایش میدهد، در ورای فجایع و مصیبتهایی است که همگی ما مشاهده میکنیم.
لذا در قلب موطن مسلمانان هند که شمارشان بیش از صد میلیون نفر است، «پرو» مستقر شده که پیوسته منتظر این هستند که مسجدالاقصی ویران شود و به جای آن معبد ساخته شود.
ارتش هند که باید از مسجد حمایت کند، وارد معبد میشود و خدایان آنها «راما» را سجده میکند و به راستی این مسألهای شگفتانگیز و حیرتآور است! در هند حدود سه هزار مسجد در معرض نابودی قرار گرفه وعملیات پاکسازی قومی و نژادی در این کشور شروع شده است و این عملیات، در بوسنی و هرزگوئین، عرصههای اطلاعرسانی جهانی را اشغال کرده است. و در عین حال در اینجا بر حوادث و رخدادهای هند، سرپوش گذاشته میشود. فاجعه است که روزنامهنگاران به هنگام پخش اخبار نبردها و درگیریهای هند «درگیری نژادی» تعبیر میکنند و نامی از مسلمانان نمیبرند و آمار کشتههای آنان در این درگیریها را ذکر نمیکنند و فقط از تعداد کشتهشدگان بدون مشخص کردن هویتشان سخن میگویند! و بدون اینکه بیان کنند که مسلمانان محل کسب و کار و منازل خود را ترک کرده و از بیداد و ستم هندوها سراسیمه در حال ترک خانه و کاشانهی خود هستند. یعنی اینکه آنچه اکنون در نقاط مختلف جهان اسلام رخ میدهد - چنانچه که شیخ ما امام محمد غزالی میگویند - خون مسلمانان را پستترین خونهای روی زمین به حساب آورده است و من میگویم: غرب کاملاً فهمیده - همانطور که در نوشتههایش آمده است - که همهی مسلمانان بیدار میشوند و به همین خاطر و برای جلوگیری از این بیداری، بر شدت این ضربات افزوده است و مادام که نقشههای جدید غرب حول این محور طرح میشود بر ما نیز واجب است که برنامهی اسلامی جدیدی ارائه دهیم و در تقویت و تحکیم بیداری اسلامی و در استحکام قبضه مسلمانان در گنجهایی که به ارث بردهاند و بر نعمتی که خداوند به وسیلهی آن به ما عطا کرده است، بیندیشیم تا بتوانیم در عمل و در حال حاضر، بهترین جانشین برای نیکوترین گذشتگان و به قولی نیکوترین جانشینان برای سلف صالح باشیم و معتقدم که ما نسبت به این امر مستحقتر هستیم، البته آنگاه که از امکاناتی که در اختیار داریم، به درستی بهره بگیریم!
این سخنم را میگویم و از خداوند برای خود و شما طلب استغفار میکنم.
والسلام علیکم ورحمةالله و برکاته