توحید، نبوت، معاد

فصل دوم:
پیامبری از جنس بشر نه فراتر

فصل دوم:
پیامبری از جنس بشر نه فراتر

دومین قسمت از مسائل نبوت در قرآن مجید به دو بخش اختصاص دارد:

اول: به محمد جتأکید می‌شود این مشکلاتی که هم اکنون پیامبر با آن مواجه است، در ملل پیشین نیز بوده است.

دوم: بسیار تأکید شده که حضرت جبشر و انسان است و تمام خصوصیات انسان سالم را دارد. و نبوت و عزیز ومحبوب خدا بودن او را از دایره‌ی بشریت خارج نساخته و در ملک و فرمانروایی خداوند هیچ سهمی ندارد. فقط خدا خودش مملکت هستی را اداره می‌کند.

روی این دو مطلب بسیار تأکید شده است. در باره مطلب اول سران قریش در مکه معظمه برای به زانو درآوردن و در بن بست قرار دادن رسول الله جسوالات عجیبی مطرح می‌کردند؛ به عنوان مثال یک بار گفتند: این جبرئیلی که برای تو وحی می‌آورد، اگر بیاید تا او را ببینیم، تو را قبول می‌کنیم. خداوند با شنیدن این مطلب چنین جواب داد:

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ ٨ وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ ٩ وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ١٠ قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ١١[الأنعام: ۸- ۱۱].

«گویند: چرا فرشته‌ای با او نازل نشده است؟ اگر فرشته‌ای نازل می‌کردیم، کار به پایان می‌رسید و هیچ مهلتی نمی‌یافتند. و اگر فرستاده را فرشته‌ای قرار می-دادیم، بی‌شک او را به شکل انسانی قرار می‌دادیم و بازهم برایشان جای شبهه می‌گذاشتیم. چنانچه خود در شبهه به سر می‌برند. پیامبران پیش از تو مسخره شدند؛ سرانجام آنچه ریشخند می‌کردند، دامان مسخره کنندگان را گرفت. بگو: در زمین بگردید و آن‌گاه بنگرید سرانجام منکِران چگونه بوده است؟».

یعنی این مشرکین گفته‌اند: چرا فرشته‌ای بر او نازل نمی‌شود که ما آن را ببینیم؟ (ببینید جواب خدا چقدر حکیمانه است) اگر فرشته را می‌فرستادیم به شکل خود فرشته که آنان ببیندش نظم جهان به هم می‌خورد و به کلی اینها نابود می‌شدند واگر معجزه کنیم فرشته را به شکل انسان دربیاوریم تا بتوانند او را ببینند مشکل حل نخواهد شد. می‌گویند: انسان ناشناسی آورده‌ای. موضوع همین است، جالب است، برای اینکه باید معجزه شود، جبرئیل به شکل انسان در بیاید دراین صورت آنها می‌گویند: یک عرب ناشناس است، یک آدم جاسوس است، جاسوس روم است. حالا چه می‌کنی؟! فارس می‌گویند: زبان کپان (ترازوی) خداست. همه چیز را می‌شود با آن وزن کرد و اگر روح‌الامین به شکل خودش بیاید اینها منفجر می‌شوند، نمی‌توانند تحمل کنند، و نظم جهان به هم می‌خورد. دخالت نیروی آسمانی در نظم زمین، مثل این است که صاعقه‌ای بیاید و حال همه ما سالم باشیم وهیچ آسیبی نبینیم، خوب نمی‌شود؛ اگرصاعقه بیاید، تلفات و نابودی در پی دارد. سپس در دنباله آیه می‌فرماید:) پیامبران پیش از تو نیز به همین صورت مورد استهزا و مسخره قرار گرفتند ولی آنان صبر کردند تا عذاب خدا بر آنانی که پیامبران را به مسخره می‌گرفتند نازل شد. بگو: برای تحقیق در این مورد در زمین سیر و سیاحت کنید ببینید آن ملل پیشین (که تمدن داشتند، کاخ آپادانا ۸ساختند، کاخ بعلبک ۹ساختند، کاخ سبأ در یمن ساختند) کجا رفتند و کجا هستند؟

در همین سوره انعام سران قریش در یکی از گفتگوهای جدی با رسول خدا جمطلب دیگری را مطرح کردند. البته این را باید بدانیم که حضرت جدر بحثها ازنظر استدلال و خونسردی و فصاحت و بلاغت و بیان به تمام معنا بی‌مانند بودند. وقتی حضرت سخن می‌گفت سران قریش سرا پا گوش می‌شدند. کلمات گهربارش چنان در دلها جای می‌گرفت که بعضی از آنان از شدت تأثر اشک می‌ریختند و همین که سخن حضرت تمام می‌شد به هوش می‌آمدند و می‌گفتند: دیدید؟! نگفتیم سحر می‌کند؟! جادوست؟! دیدید با سحرش چگونه ما را مسخر کرد؟! و با این گمان باطل که او جادوگر و ساحر است، پراکنده می‌شدند. دریک مورد وقتی استدلال حضرت کاملاً درست بود و هیچ جوابی نداشتند گفتند: ای محمد! کل ادعای تو این است که تو پیامبر خدایی، بسیارخوب! اکنون پیش خدا برو و بگو که آنان مرا قبول نکردند. آنگاه خداوند چنین فرمود:

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣ وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٣٤ وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بِ‍َٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٥[الأنعام: ۳۳-۳۵].

«بی‌شک می‌دانیم که تو را اندوهگین می‌کند گفتار اینهایی که می‌گویند؛ تو را تکذیب نمی‌کنند، ولی این ستمگران آیات خدا را رد می‌کنند. یقیناً پیامبران پیش از تو نیز به همین صورت تکذیب شدند ولی آن پیامبران صبرکردند و در مقابل آزار و اذیت پایداری نمودند، از جلو در نرفتند تا پیروزی خدا برای آنها آمد. و در این مورد که پیروزی خدا در نهایت با اهل حق است هیچ شکی نیست و این سنت خداوند قابل تغییر نیست. (اگر اهل حق خودشان در حقانیت‌شان شک نکنند، خودشان ناحق را با حق خلط نکنند حق همیشه پیروز است. اگر به ظاهر جایی اهل حق شکست خوردند یا شکست بخورند، علتش این است که حق را با باطل خلط کرده اند) و بی‌شک از گزارش‌های پیامبران پیشین نیز برای تو گفته شده است. (بعد خداوند جل جلاله قدرت نمایی می‌کند، و مسائلی را مطرح می‌کند که برای بشر خیلی جالب است و هیچ جواب و راه حلی هم ندارد؛ آنگاه که به پیامبرش می‌فرماید:) حالا اگر این لجاجت، و سرسختی کافران بر تو گران آمده هر راه حلی که برایش بلدی در پیش گیر؛ می‌توانی به زمین فرو بروی؟ می‌توانی به آسمان بروی که معجزه‌ای برای اینان بیاوری تا قانع شوند؟ اگر می‌توانی چنین بکنی انجام بده. البته اگر پروردگار تو خواسته بود هر آئینه می‌توانست همه اینها را بر هدایت جمع گرداند. پس در این مورد از نادانان مباش».

یعنی بالاخره: جهان را جهان دار کرده خراب
بهانه است کـاووس افراسیـــاب
درباره گفتار و برنامه پیامبران، خداوند از بیست و پنج پیامبر در قرآن نام برده که داستان و سرگذشت اکثر شان بیان نشده، بلکه تنها سرگذشت ده نفر از آنان به تفصیل آمده است که عبارتند از: آدم، نوح، ابراهیم، سلیمان، داود، موسی، عیسی و یکی دو مورد داستان ایوب و یونس و یوسف . و سرگذشت پانزده نفر ازآنان به طور مفصل نیامده، بلکه تنها نامی از آنان برده شده است؛ مثلاً الیسع و ذالکفل إفقط نامشان آمده، و از ادریس ÷یک جمله کوتاه آمده و نامش چند جا تکرار شده است. به تفصیل به بقیه نام‌های پیامبران پرداخته نشده و در هر مورد که خداوند بیان کرده، اشاره به این مطلب است که ما این سیرت و روش را بیان می‌کنیم تا تو بدانی که مشکلاتی که تو داری با مشکلات آنان شبیه بوده است. در بسیاری از داستانها این مطلب به وضوح بیان شده و در هر مورد که خداوند بیان کرده، اشاره بدین مطلب است که: ما این سیرت و روش را بیان می‌کنیم تا بدانی که مشکلاتی که تو داری شبیه مشکلات آنان بوده است.

در مورد مطلب دوم باید گفت که وجود رسول الله رحمة للعالمین بود. مقدس‌ترین فردی بود که در نظام آفرینش به عنوان واپسین پیامبران و آخرین سفیرخدا به سوی این کره انتخاب شده است. این احتمال می‌رفته که اگر تأکیدی روی بندگی رسول الله جو روی بشریت ایشان نشود، در امت اسلام آن مصیبت جبران ناپذیر امت مسیح ÷تکرار شود؛ این مصیبت که پیامبر جشریک خدا جلوه داده شود. بزرگترین مصیبت امت مسیح ÷این بود که حضرت عیسی ÷که برای دعوت مردم به یکتا پرستی آمده بود، خود به عنوان شریک خدا قلمداد شد! می‌دانید این مثل چیست؟ مثل آن است که طبیبی برای معالجه بیماری بیاید و با آمدن خود عامل بیماری جلوه داده شود، که چنین امری بسیار وحشتناک است. برای اینکه این جریان در امت اسلام تکرار نشود، چاره اندیشی‌های فرهنگی و عقیدتی بسیار محکمی در پیش گرفته شده است. در خود قرآن بسیار تأکید شده است که:

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ[الکهف: ۱۱۰].

«بگو: من مثل شما بشری هستم (با تمام خصوصیات بشری)، تنها بر من وحی شده است که معبود شما معبودی یکتاست».

و در موارد دیگر اینطور آمده است:

﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢[الجن: ۲۱-۲۲].

«بگو: من برای شما مالک هیچ زیان و نفعی نیستم. بگو: هیچ کس جز الله مرا پناه نمی‌دهد و من جز الله هیچ پناهگاهی برای خود نمی‌یابم».

در آخر سوره اعراف این مطلب به گونه‌ای بسیار جالب آمده است:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨[الأعراف: ۱۸۸].

«بگو: مالک هیچ زیان و نفعی برای خودم نیستم، مگر آنچه خدا خواسته باشد. اگر من علم غیب داشتم کارهای خیر زیادی می‌کردم و هیچ بدی به من نمی‌رسید در حالی که اکنون چنان نیست. (پیامبر نیز در اثر حوادث دنیا زیانهایی می‌دیده، زیانهایی که هر انسانی در برخورد با قضایا و مسائل دشوار زندگی می‌بیند.) جز بیم‌دهنده و مژده‌دهنده برای مردمی که به این کتاب ایمان دارند، نیستم».

نمونه‌ی این در قرآن زیاد آمده است.

گاهی قرآن با خود حضرت روبرو می‌شود؛ مثلاً یکجا اینطور می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥ بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ٦٦[الزمر: ۶۵- ۶۶]

«بی‌شک به تو وحی شده است و همچنین به پیامبران قبل از تو وحی شده است که اگر تو ای پیامبر، جز الله کسی را بپرستی، قطعاً همه اعمال نیکت بی‌اثر و بی‌ارزش خواهد بود و تو نیز مانند کافران به عذاب مواجه خواهی شد. بلکه تنها خدا را بندگی کن و از سپاسگذاران باش».

یعنی حتی اگر پیامبر نیز بخواهد به دلایلی عمداً از فرمان خدا کوتاهی و سرپیچی کند، با همان سرنوشت کافران مواجه خواهد شد. در جای دیگری می‌فرماید:

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠ ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ ٣١[الزمر: ۳۰- ۳۱]

«بی‌شک تو خواهی مُرد و اینان نیز خواهند مرد. سپس شما همگی (راستگو و دروغگو، پیامبر با دشمنان، مؤمنان با کافران) در روز حساب، در دادرسی کلی و همگانی نزد خداوند مجادله خواهید کرد».

در جنگ أحد، رسول الله جکمی مجروح شد، صورت مبارکش زخمی شد و چهره منورش خون آلود گشت. در حالی که خون را از چهره خود پاک می‌کرد فرمود:

«کَیفَ یُفلِحُ قوم أَدموا وَجهَ نَبیهِم وَهُوَ یَدعوهم إِلی الله؟» ۱۰. أو کما قال رَسول الله. «چگونه ممکن است مردمی نجات یابند که روی پیامبرشان را خون آلود ساختند، در حالی که آن پیامبر آنان را به سوی الله دعوت می‌کند».

خداوند در مقابل این تأسف و این گله‌ی رسول الله چنین فرمود:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨[آل‌عمران: ۱۲۸].

«برای تو در امر ما چیزی نیست. اینان بندگان من اند. اگر بخواهم هدایت‌شان می‌کنم و اگر بخواهم عذاب‌شان می‌دهم».

و اصولاً جوهر توحید همین است. اینکه مسلمان مأمور است در نماز حتماً بگوید: «اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد...». این جمله دعائیه در ضمن اینکه تشریف و احترام و قدردانی از رسول الله جاست، با آن درخت مبارکه توحید آبیاری می‌شود؛ زیرا شما مؤمنان بعد از تشهد می‌گویید: پیامبر اسلام محتاج رحمت و توجه خداست. در پایان نماز از خدا می‌خواهید که ضمن توجه بیشتر به پیامبرش بیشتر بر وی رحمت و درود بفرستد؛ چه اگر پیامبر جمحتاج رحمت بیشتر و درود خدا نبود، لزومی نداشت شما برای او از خدا رحمت و درود بخواهید. و بر اساس این تأکیداتی که خود حضرت جبه استناد قرآن مطرح کرده، امت اسلام تا به امروز آن ویژگی امت ابراهیمی را حفظ کرده که رسول الله جبنده خداست. مهمترین شعار هر مؤمن این است: «أَشهَدُ أن لا إِلهَ إلا الله وَحدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَأَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُه ورَسوله».

مسلمانان افتخار دارند که ابتدا بنده بودن رسول الله جرا عنوان می‌کنند و این به خاطر تأکیدات مکرر قرآن و به خاطر اقدام خود رسول الله جمی‌باشد، پیامبر جبه شیوه‌های مختلف و در مناسبت‌های مختلف، همواره بر این اصل قرآنی تأکید می‌کرد. و حتی به هنگام شرکت در یک جشن عروسی در مدینه منوره چون شنید که در قسمت زنان، دختر بچه‌ای دایره دف به دست گرفته و ضمن اینکه با دستش دف می‌زند، می‌گوید:

«وفینا رسول الله یعلم ما في غد» ۱۱. «در میان ما پیامبری است که می‌داند فردا چه می‌شود».

از صف مردان بلند شد و مستقیم به صف زنان آمد و خطاب به دختر بچه فرمود: این را دیگر تکرار مکن! من نمی‌دانم فردا چه می‌شود، فقط الله می‌داند فردا چه می‌شود.

در هیچ موردی حضرت جاز این اصل غفلت نمی‌کرد؛ از ترس اینکه مبادا وجود سرا پا مقدسش باعث اغوای بعضی از مسلمانان شود و آن حضرت را شریک خدا قلمداد و به جای خدا یا همراه خدا توجه خاصی به وی نیز بکنند. پیامبر جدر حدیثی می‌فرماید:

«اللّهم لا تَجعَل قَبري وَثناً یُعبَد» ۱۲. «پروردگارا! قبر مرا به شکل بت قرار مده که مورد پرستش و ستایش قرار گیرد».

این دعای پیامبر جچنان مستجاب گشته که با گذشت هزار و سیصد سال هیچ کس شکل قبر مبارک رسول الله را ندیده و مسلمانی که به مدینه منوره مشرف می‌شود، از پشت چهار دیوار، یک دیوار سنگ و گِل و یک دیوار گچ و سنگ و یک دیوار آهنی و یک پنجره، بر رسول الله جسلام می‌کند و تا به امروز هیچ آثاری از قبر حضرت دیده نشده است.

[۸] نام یکی ازکاخ‌های دوره هخامنشیان در تخت جمشید می‌باشد. ( دهخدا،ج۳۹، ص ۷۵). [۹] بعلبک: نام شهری در شام که تا دمشق ۹۰ هزار متر مساحت دارد و دارای خرابه‌ها وآثار باستانی می‌باشد. (دهخدا، ج ۱۱، ص ۱۶۲) [۱۰] قال الإمام مسلم /: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ قَعْنَبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كُسِرَتْ رَبَاعِيَتُهُ يَوْمَ أُحُدٍ وَشُجَّ فِى رَأْسِهِ فَجَعَلَ يَسْلُتُ الدَّمَ عَنْهُ وَيَقُولُ: «كَيْفَ يُفْلِحُ قَوْمٌ شَجُّوا نَبِيَّهُمْ وَكَسَرُوا رَبَاعِيَتَهُ وَهُوَ يَدْعُوهُمْ إِلَى اللَّهِ». فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ:﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ». (صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب غزوه أحد، ( ۶/۱۰۴)، صفحه ۳۸۹؛ وسنن ترمذی، کتاب تفسیر القرآن، باب ۳، ح ۳۰۰۲و ۳۰۰۳، ج۵). [۱۱] قال الإمام البخاری /: «حَدَّثَنَا عَلِيٌّ، حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ الْمُفَضَّلِ، حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ ذَكْوَانَ، عَنْ الرُّبَيِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذٍ قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ ج غَدَاةَ بُنِيَ عَلَيَّ، فَجَلَسَ عَلَى فِرَاشِي كَمَجْلِسِكَ مِنِّي وَجُوَيْرِيَاتٌ يَضْرِبْنَ بِالدُّفِّ يَنْدُبْنَ مَنْ قُتِلَ مِنْ آبَائِهِنَّ يَوْمَ بَدْرٍ حَتَّى قَالَتْ جَارِيَةٌ وَفِينَا نَبِيٌّ يَعْلَمُ مَا فِي غَدٍ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لَا تَقُولِي هَكَذَا وَقُولِي مَا كُنْتِ تَقُولِينَ». (رواه البخاری، كتاب المغازی، باب ۱۲، جلد ۹، ح۴۰۰۱ ؛ وكتاب النكاح، باب ضرب الدف فی النكاح و الولیمة، جلد ۱۱، ح ۵۱۴۷، صفحه ۴۹۲). [۱۲] قال الإمام أحمد بن حنبل: «حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الْمُغِيرَةِ، عَنْ سُهَيْلِ بْنِ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي‌هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ ج: اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ قَبْرِيْ وَثَنًا، لَعَنَ اللَّهُ قَوْمًا اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ». (مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۲، ص ۲۴۶و مالک في الموطأ كتاب قصر الصلاة فی السفر، ج۱، ح ۸۵).