فصل هفتم:
اهـمیت معــاد
چرا بیش از نصفی از قرآن به بحث معاد اختصاص یافته است؟ قرآن مجید خودش به این موضوع در چند جا اشاره کرده است.
خلاصه اشاره قرآن بر دو محور است:
۱- وقتی کسی در کارهایش به هدف اصلی معتقد نیست، هرگز وظایف را درست و مخلصانه و با علاقه انجام نخواهد داد و از آن نتیجه نخواهد گرفت. این امر در کلیه شئون نظام حیات صادق است؛ حتی در تجارت، زراعت، صنعت نیز این مسأله برای بشر مهم است. کسی اگر معتقد شد واقعاً تنها راه آبرومند زیستن و آبرومند کسب روزی کردن در این کار است، به اخلاص کار میکند و موفق میشود؛ ولی اگر معتقد به این نیست و قانع نشده که تنها راه زندگی و درست زیستن این راه است، قطعاً نتیجه نخواهد گرفت؛ مگر وقتی با دلایلی برایش ثابت شود که تنها راه زندگی این است و باید در این راه جدیت داشته باشد. بنابراین این اصل در تمامی شئون زندگی صادق است.
۲- آیات قرآن به صراحت و با تأکید مبحث معاد را به میان کشیده است. در اینجا یک رمزی وجود دارد و آن اینکه: وقتی کسی به معاد معتقد نیست، نمــــیتواند قرآن و احکام دین را بفهمد؛ چون خداوند اعلام کرده که هر که اصول عقاید اسلامی را قبول نداشته باشد، بین او و بین قرآن به صورت یک رمز و یک مانع غیر قابل درک، پردهها ایجاد میشود که در نتیجه آن، گوشش قرآن را به شدت رد میکند؛ مغزش به شدت آیات قرآن را بیرون مــــیزند و سلولها و نوارهای مغزی آمادگی آن را ندارند که آیات قرآن را ضبط کنند. خداوند در این زمینه میفرماید:
﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَيۡنَكَ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا ٤٥ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِذَا ذَكَرۡتَ رَبَّكَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا ٤٦ نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَسۡتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذۡ يَسۡتَمِعُونَ إِلَيۡكَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓ إِذۡ يَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا ٤٧ ٱنظُرۡ كَيۡفَ ضَرَبُواْ لَكَ ٱلۡأَمۡثَالَ فَضَلُّواْ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ سَبِيلٗا ٤٨﴾[الإسراء: ۴۵- ۴۸].
«و آنگاه که قرآن میخوانی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، پردهی پوشانندهای قرار میدهیم. و بر دلهایشان پوشششهایی نهادهایم که آن را درک نمیکنند و در گوشهایشان سنگینی میگذاریم. و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی، رویگردان و گریزان میشوند. هنگامی که به تو گوش میسپارند، ما کاملا آگاهیم که به چه منظوری گوش میدهند. و ستمگران در جلسات و سخنان خصوصی خویش میگویند: تنها از مرد جادوزدهای پیروی میکنید. بنگر چه ویژگیهای ناروایی به تو نسبت میدهند؛ از اینرو گمراه شدند و نمیتوانند راهی بیابند».
به هنگام تلاوت قرآن تنها آنانی که مبدأ ومعاد را قبول داشته باشند، ذهن و فکرشان آماده است که قرآن را بفهمند، ولی اگر به معاد اعتقاد نداشته باشند، هرچه بیشتر قرآن را بشنوند متنفرتر میشوند و از مذهب عصبانیتر میشوند.
این در آیات متعددی آمده است؛ از جمله این آیه که خداوند میفرماید:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا ٨٢﴾[الإسراء: ۸۲].
«و قرآن را که شفا و رحمتی برای مومنان است، نازل میکنیم و ستمگران جز زیان بهرهای دیگری از آن نخواهندبرد».
همین آیاتی که رحمت و شفاء برای مؤمنان است، ستمگران را خشمگینتر میکند و زیان و ضرر آنها بیشتر میشود. پس تنها مؤمنان به معاد هستند که از آیات قرآن استفاده میکنند. خداوند در آیهای دیگر در سوره حج این مسئله را واضحتر بیان کرده و میفرماید:
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمُنكَرَۖ يَكَادُونَ يَسۡطُونَ بِٱلَّذِينَ يَتۡلُونَ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَاۗ قُلۡ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكُمُۚ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ٧٢﴾[الحج: ۷۲].
«هرگاه آیات ما بر این کافران منکر معاد تلاوت شود، در چهره کسانی که منکر قیامت هستند خشم و نفرت آشکار میبینی. چنان عصبانی میشوند که نزدیک است به آنانی که قرآن را برایشان تلاوت میکنند، حمله کنند. بگو: آیا شما را به بدتر از آن آگاه سازم؟ آتش، که خداوند آن را برای کافران وعده داده است. و چه بد جایگاهی است!».
این زیر بنا است. به این دلیل در سیزده سال اول نبوت در مکه معظمه کمتر بحث اعمال مطرح بوده و این مسئلهای است که در تاریخ اسلام معلوم و مشخص است. در سیزده سال اول نبوت از اعمال و فرایض دینی کمتر سخن به میان آمده؛ بجز نماز که آن هم ازآغاز اسلام به صورت کامل نبوده و در سه سال قبل از هجرت کامل شده و به شکل کنونیاش درآمده است. ولی در ده سال اول «رکعتان في الغداة ورکعتان في العشی» ۲۷بوده. دو رکعت بامداد و دو رکعت اول شب، بنا به روایت، همان نماز حضرت ابراهیم خلیل ÷است. اما غیر از نماز به عنوان یک فریضه دائمی هر چاشنی عقیده اسلامی، بقیه فرایض اصلاً در مکه مطرح نبوده است، چون ابتدا عقاید لازم است. ابتدا باید زیر بنا و شالوده محکم شود. توحید، معاد و نبوت؛ چون نبوت در واقع رابطه بین الله و بشر است. کسی که توحید و معاد را قبول کرد از راه نبوت قبول کرده و گرنه هیچ کس که به فکر خودش نمیتواند به نحوه عبادت پی ببرد.
نمیتوان به صفات و خصوصیات باری تعالی با فکر پی برد. بنابراین نبوت خودش شالوده و ارتباط مستقیم عقیده به معاد و توحید است. از این روست که میگویند: در دین سه اصل است: ۱- توحید ۲- نبوت ۳- معاد. بر این اساس که نبوت خودش تنها راه ارائه توحید و معاد برای افراد مسلمان است.
وظایف در مکه معظمه ضمن بیان عقاید شش چیز بود:
۱- یکتاپرستی به وسیله نماز؛ حال یا به صورت کامل در سه سال قبل از هجرت و یا به صورت دو رکعت صبح و دو رکعت اول شب در سالهای نخست نبوت. کل توحید همین بود.
۲- امانت، دزدی نکنند.
۳- عفت، فقط با همسران خود رابطه زناشویی داشته باشنـــــد.
۴- فرزندان را نگه دارند، دختران را نکشند. این عادت بسیار وحشتناک جاهلیت را کناربگذارند و پسر و دختر را به یک دید نگاه کنند و یکسان در خانه نگه دارند: ﴿وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ﴾﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ﴾.
۵- به همدیگر تهمت نزنند.
۶- خلاف دستور و فرمان رسول الله اقدام نکنند.
این شش تعلیم عمومی مسلمانان قبل از هجرت بود. زکات، روزه، حج، حدود و کلیه حقوق، بعد از هجرت مطرح شده است؛ زمانی که دیگر عقاید تثبیت شده و مردمی معتقد شده بودند.
اگر امکان داشته باشد با آنانی که بعضی فرایض اسلام را انجام نمیدهند مصاحبه کرد میتوان پی برد که – حالا درست است که به جهاتی میگویند خدا میبخشد. این اصطلاحی است برای پنهان کردن و رسواییها وپنهان کردن زشتیهای یک فرد در برابر جامعه – کلیه کسانی که وظایف شرعی را درست انجام نمیدهند، یا به کلی از معاد و قیامت بیخبرند یا اگر خبری دارند ناقص است و با شک و تردید به آن نگاه میکنند. این حقیقتی است که در کلیه زمینهها میتوان بدان پی برد. همه کسانی که با اخلاص به اسلام خدمت کرده اند تنها زیر بنای اصلیشان اعتقاد به معاد و روز حساب بوده است. نمیتوان قبول کرد که شخصی جز برای سعادت جهان دیگر، جز برای روسفیدی و نجات در روز حساب، کار مخلصانه انجام بدهد و کارش ثمربخش باشد؛ حال چه بنای مسجد باشد، چه بیمارستان، چه مدرسه و چه هر کار خیر دیگری؛ نمیتواند مثمر ثمرباشد، مگر وقتی که اعتقاد به معاد داشته باشد و برای سعادت ابدی خود و برای رضای خدا اقدام به آن کرده باشد. یک رابطه غیر قابل درکی بین نیت فاعل خیر و نتیجه آن کار خیر وجود دارد. هر چه انجام دهنده مخلصتر و به مبدأ و معاد اعتقاد راسختری داشته باشد، عملش برای جامعه بشری مفیدتر و محکمتر و پایدارتر خواهد بود. و هر چه این اعتقاد به معاد ضعیفتر باشد، عملش بیاساستر و به اصطلاح قرآن ﴿هَبَآءٗ مَّنثُورًا﴾خواهد بود.
مطلب دیگری که در قرآن بدان اشاره شده، این است که اعتقاد به معاد، تنها زیربنای محکم ارزشمند بودن کار نیک است. اگر کسی به معاد معتقد نباشد، کارهایی که انجام میدهد نزد خدا در روز حساب وزن ندارد:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا كَبِيرٗا ٢١ يَوۡمَ يَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشۡرَىٰ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا ٢٢ وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا ٢٤﴾[الفرقان: ۲۱- ۲۴].
«کسانی که امید به (زندگی بعد از مرگ،) ملاقات با خدا (برای تسویه حساب و امید به آن جهان بعدی ندارند)، میگویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشده تا برایمان وحی بیاورند؟ چرا پروردگار خودش را به ما نشان نمیدهد تا او را ببینیم، به او معتقد شویم؟ (چون وقتی زیربنا نباشد، آن وقت زبان، ترازوی خداست؛ هرچه به زبانش آمد میگوید. میگوید: جبرئیل بیاید وحی برایم بیاورد تا من مسلمان شوم. یا خدا خودش را به ما نشان دهد تا او را ببینیم و به او معتقد شویم. ولی اگر به معاد معتقد بود هرگز این استدلال کودکانه را نمیآورد. دلایل مختلفی است:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
۲۸
با دیده عقل بهتر از دیده جسمی ظاهری میتوان خدا را دید، ولی برای کسی که به معاد معتقد باشد؛ یعنی آن آیینه معنوی را برای خودش باز کرده باشد، آیینه را تاریک نکرده باشد) بعد پاسخ فرمود: خیلی خود را بزرگ جلوه دادهاند و بیش از حد معمولی طغیانگر و سرکش شده اند. زمانی که اینان فرشتگان را میبینند، هیچ مژده و خبرخوشی برای تبهکاران ومجرمان نیست...».
فرشتگان را در زندگی بعدی میبینند. در زندگی بعدی ما انسانها همین انسان هستیم، ولی حیات به گونهای دیگر است. تنفس طوری دیگر است. با تغییر سیستم خلقت، جهان نوین آغاز میشود. وقتی نظام خلقت عوض شد، نفس کشیدن طوری دیگر است، نگاه کردن به گونهای دیگر است. به این دلیل در سوره طه آمده است. زمانی که مردم از قبور بر میخیزند، صدای همدیگر را نمیشنونـــد؛ چون آن وقت هوا و اکسیژنی وجود نــدارد و کســی هم خفه نمــیشود:
﴿يَوۡمَئِذٖ يَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُۥۖ وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ فَلَا تَسۡمَعُ إِلَّا هَمۡسٗا ١٠٨﴾[طه: ۱۰۸].
«زمانی که مردم از قبرها برخاستند بیاختیار به هر طرف کشیده میشوند، میروند، به خاطر عظمت خداوند رحمن همه مردم خاموش شدهاند، صدایی نمیشنوی به جز لب به هم زدن. (یا از شدت ترس یا اینکه جهان جدید آن طور است. احتمال دارد از شدت ترس باشد)».
اگر پنجاه هزار سال کسی نمیرد و مریض نشود، وضع غیرعادی است. به هیچ وجه با این حیات کنونی ما از این جهت سازگار نیست. آن روز مردم فرشتگان را میبینند، فرشتگان مأمور اجرای فرمان خداوند هستند دستور میدهند، حرکت میدهند ولی دیدن فرشتگان در آن روز مژده و خوبیای برای مجرم ندارد. سپس در دنباله آیه قبلی (فرقان / ۲۱-۲۴) فرمود نسبت به آنچه کافرانی که منکر معاد هستند، انجام دادهاند، اگرملاحظه کنید میبینید ذرههای پیوسته از داخل نور خورشید عبور میکنند که در زبان عربی «هباء» است. اعمال به ظاهر نیک کافران در روز حساب به هباء تشبیه شده است.
بنابراین، بحث اعتقاد به معاد سه فایده دارد:
۱- وقتی انسان به هدف معتقد شد با جدیت تمام، در ایفای وظیفه خواهد کوشید.
۲- اعتقاد به روز حساب به اعمال صالح ما در نزد خداوند ارج و ارزش میبخشد.
۳- وقتی معتقد به معاد شدیم به حکم و اراده خدا فکر و ذهن ما آماده میشود که احکام دین را به خوبی بپذیریم و به آن توجه کنیم؛ ولی اگر به معاد معتقد نباشیم تنفر عجیبی از آیات و احکام دین شکل خواهد گرفت.
از جهت دیگر، بحث معاد به کمال پرودگار ارتباط دارد؛ به این معنی که آن که منکر معاد است در حقیقت خدای کامل، عادل و حکیم را قبول ندارد. در ذهن خودش خدایی ساخته است. باید دانست که الله جل جلاله غیر از آن خدای خیالی است که در ذهن هرکس وجود دارد. الله آن است که خداوند، خود را به وسیله پیامبرانش معرفی کرده است. به این دلیل به اجماع علما و عقلاء هر چه به هنگام تفکر درباره خدا به ذهن انسان خطورکند غیر آن خدای واقعی است. بشر اگر به درجه اعلای فکر، به اصطلاح به درجه انیشتین یا به درجه مخترعین، یا به درجه افلاطون و دیگر فلاسفه یونان برسد به هیچ وجه نمیتواند درباره ذات الله فکر کند. بنابراین، اگر کسی معتقد به معاد نیست، آن حکیم دانای قادر متعال را قبول ندارد. همه عقلاء قبول دارند که در این جهان کسی پاداش کارهایش را نمیبیند. همه عقلاء چه متدین و چه بیدین اتفاق دارند که بشر تا لحظه مرگ یا ظالم است یا مظلوم. اگر نیکوکار است به فرض اگر در ازای نیکی، بدیای هم ندیده باشد، بالاخره نیکی هم ندیده، چون غالباً نیکوکاران بیشترظلم میبینند، بیشتر گرفتاری میکشند. شاهنشاهها آریا مهرها هرگز گرفتاری نمیبینند. خیلی با احترام زندگی میکنند و ممکن است با یک سکته هم بمیرند و با تشریفات مفصل و خیلی محترمانه نیز دفن شوند. احتمالاً یک بارگاه و یک قبر مجللی هم دارند و چه بسا سالها دسته گل و تاج گل نثار شان شود. چه بسا مؤمنان، مخترعین، خدمتگذاران و انسانهایی وجود دارند که همیشه در زندانند و پشت میلههای آن خون دل میخورند. علی بلحاجها، سید قطبها، عباس مدنیها، باید در زندان باشند، گرسنگی بکشند. به جای سه وعده غذا به هر کدام فقط یک دانه سیب یا گلابی و روزی دو استکان آب بدهند.
بنابراین، طبیعی است که در این دنیا هیچ کس پاداش کارش را نمیبیند. حالا ممکن است به طور مطلق برعکس نباشد و غالب نیکوکاران گرفتار نباشند. ممکن است غالب تبهکاران مرفه و خوشحال و در ظاهر با آبرو و حیثیت نباشند؛ اما آنچه مسلم است این است که به اتفاق عقلا کسی که در این جهان تا لحظه مرگش پاداش همه کارهایش را نمیبیند. اگر معادی در میان نباشد و پایان وجود هر انسانی مرگ باشد، دیگر عدالت و حساب و حکمت در کار خدا معقول نیست؛ یعنی خداوند جنگلی آفریده که کلیه جنایات در آن صورت مــیگیرد بدون اینکه کسی بعد از ارتکاب این جنایات محاکمه شود و یا پاداشی در میان باشد. در این صورت واقعاً سازنده جهان به تنها عادل و حکیم نیست، بلکه درست برضد عدالت و حکمت اقدام کرده است.
مراد از موقف پنجاه هزار ساله بعد از آغاز زندگی جدید تا حسابرسی اعمال چه میباشد؟ آیا این پنجاه هزار سال به خاطر این است که تا حسابرسی شود، طول میکشد و تعداد مردم خیلی زیاد است؟ یعنی مثلاً مردم زمان آدم در همان هزار سال اول محاسبه میشوند و مردم زمان ما تقریباً بعد از ۴۹ هزار سال محاسبه میشوند، و یا اینکه آن معطلی و آن مدت طولانی مربوط به حساب نیست؟ موضوع ۵۰ هزار سال نص قرآن میباشد و هیچ کس نمیتواند مدتش را کم یا زیاد کند؛ خداوند میفرماید:
﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ ٣ تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ ٤ فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا جَمِيلًا ٥ إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدٗا ٦ وَنَرَىٰهُ قَرِيبٗا ٧ يَوۡمَ تَكُونُ ٱلسَّمَآءُ كَٱلۡمُهۡلِ ٨ وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡنِ ٩ وَلَا يَسَۡٔلُ حَمِيمٌ حَمِيمٗا ١٠ يُبَصَّرُونَهُمۡۚ يَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ يَفۡتَدِي مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِئِذِۢ بِبَنِيهِ ١١ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَأَخِيهِ ١٢ وَفَصِيلَتِهِ ٱلَّتِي تُٔۡوِيهِ ١٣ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ يُنجِيهِ ١٤ كَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ١٥ نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ ١٦ تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ ١٧ وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ ١٨﴾[المعارج: ۱-۱۸].
«سوال کنندهای از عذابی که واقع میشود پرسیده است. هیچ چیزی آن را ازکافران دور نمیکند. از طرف خداوندی که دارای درجات بلند است، مــیباشد. فرشتگان به سوی او بالا میروند در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است. (یک توضیح مختصر لازم است و آن اینکه خداوند سالی را که نام برده همان سالی است که ما میدانیم و اگر کسی فکر کند که این سالی که ما میشناسیم منظور نیست این تفسیر به رأی است، چنین نیست. یوم و سال هر جا در قرآن آمده همان یوم و سالی است که ما میشناسیم؛ حالا شمسی یا قمری زیاد فرقی نمیکند). پس صبر کن صبری نیکو. این کافران آمدن آن روز را بعید میدانند؛ ولی ما آمدنش را خیلی نزدیک میبینیم. زمانی فرا میرسد که آسمان مانند ته نشین روغن، رنگ سرخ به خود میگیرد. (کهکشانها و دیگر منظومهها درهم ریخته میشود و پیوسته کرات بزرگ به هم برخورد میکنند و منفجر میشوند و نظم آنها به هم میخورد. کلمه مهل یعنی ته نشین روغن در حال جوش که پیوسته زیر و رو میشود) و کوه مانند پشم از هم باز شده میباشد. (و زمین جاذبه خود را از دست داده و کوهها به تودههای گاز تبدیل شده و پیوسته راه آسمان در پیش میگیرند)».
در سوره طه میفرماید:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ فَقُلۡ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسۡفٗا ١٠٥﴾[طه: ۱۰۵].
«از تو میپرسند که کوهها در آغاز زندگی نوین چه میشود؟ بگو: پروردگارم آنها را درهم میکوبد و مانند ذرههای شن صافشان میکند».
﴿فَيَذَرُهَا قَاعٗا صَفۡصَفٗا ١٠٦ لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجٗا وَلَآ أَمۡتٗا ١٠٧﴾[طه: ۱۰۶- ۱۰۷].
«کوهها مانند پشم از هم باز شده و برای ریسیدن و ریسمان کردن آماده میگردند».
(و در آن روزی که چنین وضعیتی پیش میآید) هیچ دوستی از دوستش سؤال نمیکند. به همدیگر نشان داده میشوند، جنایتکاران دوست دارند در آن روز از این پنج کس فرار کنند و رهایی یابند: پسران، همسر و شریک زندگی، برادر و فرزند خردسال و همه آنچه که در زمین دارند. این جنایتکاران حاضرند همه را فدا کنند تا خودشان نجات یابند. برای اینکه انسانهایی که با عقل و هوش کامل حاضر شدهاند خوب موضوع را میفهمند. در این دنیا شرایط زندگی، گاهی سلولهای مغز را بیحس میکنند و انسان درک نمیکند و نمیفهمد. به همین دلیل است که میبینید از میان فرزندان یک پدر و مادر، یکی از آنها مغزش خوب کار میکند و درسش خوب میباشد و بعداً پرفسور میشود، ولی فرزند دیگر همین پدر و مادر که سر یک سفره هم غذا میخورند از کلاس دوم نمیتواند بالاتر رود. مغز این دو تا یکی است، اما شرایط زندگی، شرایط وجودی و اراده خدا باعث شده که سلولهای مغز این یکی کار نکند و از فعالیت بیفتد. حالا چرا چنین است، سوالی است که جواب ندارد. خداوند خواسته که این طور باشد. خداوند خواسته که این یکی پرفسور و دیگری کودن شود. و بدون شک حکمتی در آن وجود دارد، چون کار خدا بیحکمت نیست. این شرایط زمین است. اما در روز قیامت مغزها خوب کار میکند و در آنجا انسان ساده و کمهوش، ناقص الخلقهها و عقب افتادههای طبیعی وجود ندارد و اگر نقصی هم هست، جزای عمل است. نقص، جزای بزهکاری و تبه کاری است؛ مثلاً افرادی که کور برانگیخته میشوند، به خاطر جزای کارشان است؛ همان طورکه خداوند از زبان آنان میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا ١٢٥ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ ١٢٦﴾[طه: ۱۲۵- ۱۲۶]
«(آنجا مجرم و گناهکار کور برخاسته) میگوید: پروردگارا! چرا مرا کور حشر کردی در حالی که آنجا چشم داشتم؟ در جواب گفته میشود: احکام خدا را نادیده گرفتنی و در برابر احکام حق، خود را کور نشان دادی، اینجا هم در جزای کوریای که از خود نشان دادهای، کور شدهای».
آن شخص مجرم دوست دارد همه را فدا کند که نجات یابد؛ همان طورکه خداوند فرموده است:
﴿يَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ يَفۡتَدِي مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِئِذِۢ بِبَنِيهِ﴾پسرانش، و ﴿وَصَٰحِبَتِهِۦ﴾رفیق و دوست و شریک زندگی و مادر فرزندانش، ﴿وَأَخِيهِ﴾ و برادرش، ﴿وَفَصِيلَتِهِ ٱلَّتِي تُٔۡوِيهِ ١٣﴾و بچه کوچکی که همیشه او را در آغوش میگیرد، ﴿وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ يُنجِيهِ ١٤﴾دوست دارد همه را فدا کند تا خود نجات بیابد. آنجا مغزها خوب کار میکند. انسان مـیفهمد که اگر سعادتمند شود یک زندگی صد هزار میلیارد سال دارد؛ از این رو همه کس را فدا میکند تا نجات یابد. عدد هزار میلیارد سال مبالغه نیست امام غزالی رحمه الله میفرماید: اگر میخواهید بدانید چه مدتی مومنان در بهشت میمانند به این مثال توجه کنید: فرض کنید جسمی به اندازه حجم کره زمین وجود دارد و یک پرنده در هر هزار سال یک ذره شن از این زمین بر میدارد. غزالی میفرماید: بعد از اینکه بهشتیان به بهشت رفتند و مورد محاسبه قرار گرفتند، آن قدر سالها تکرار میشود که با این حساب، تمام کره زمین از بین میرود، ولی بهشتیان به حال خود باقی میمانند؛ اما هر چند میلیارد سال یک بار جوانتر میشوند و نعمتهای بهشت گواراتر میشود ۲۹. برای حساب بچههای خودمان و دانشآموزان این است که: در مسکو بنویسیم ۹ و تا واشنگتن نقطه بگذاریم و بعد آن را بخوانیم. چه عددی میشود؟! قابل خواندن است؟! حداقل باید میلیاردها نقطه بگذاریم. به این دلیل است که خداوند جهان را به حدی بیپایان اعلام کرده که همه این مثالها در این آیه خلاصه مــیشود:
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِ﴾[لقمان: ۲۷].
«اگر آنچه در زمین درخت است قلم شوند و آبهای زمین هفت برابر شده و با آن قلمها به عنوان مرکب نوشتن، معلومات جهان هستی یادداشت شود، مرکب و جوهر تمام میشود، ولی معلومات جهان هستی تمام نمیشود».
این است که علم خدا بیپایان است، بعد که انسانها میفهمند سعادت، ابدی است، حاضرند همه چیز را فدا کنند. مغز شان خوب کار میکند. آنجا کودن و کمهوش و کمفهم وجود ندارد. در کره زمین وضع طوری است که غالب انسانهایی که ظلم میکنند نمیفهمند. اگر سلولهای مغزشان همواره خوب کار میکرد و متوجه نهایی کارهایشان میشدند حتماً از کار بد خودداری مـــــیکردند، ولی به دلایلی نمیفهمند. هوی، نفس، شیطنت، کوتهنظری و خیلی از عوامل دیگر باعث شده که آنان نفهمند؛ ولی در روز قیامت؛ انسان آزاد است و شیطانی هم نیست که تحریکش کند. بدی آب و هوا و عوامل ضد کمال هم نیست. از این رو وقتی میداند ابدی است، حاضر است برای نجات خودش، پدر و مادرش را نیز فدا کند. در دلش میگوید: بگذار بروند. خودم نجات یابم بقیه مهم نیست. خداوند در ادامه میفرماید: ولی فایده ندارد:
﴿كَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ١٥﴾[المعارج: ۱۵]. «چنان نیست، آنجا آتش است». ﴿نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ ١٦﴾[المعارج: ۱۶]. کننده پوست صورت است. ﴿تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ ١٧﴾[المعارج: ۱۷]. «به خود میگیرد کسانی که اینجا از فرمان خدا پشت میکنند». ﴿وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ ١٨﴾[المعارج: ۱۸]. «ودارایی جمع کرده و برای خودشان نگهداری میکنند. حساب حق خدا و حق مردم نمیکنند».
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩﴾[المعارج: ۱۹]. «بدون شک انسان کم حوصله آفریده شده است» به این ترتیب که ﴿إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا ٢١﴾[المعارج: ۲۰-۲]. «هرگاه بدی به او برسد زود بیتابی میکند و هرگاه خوبی به او برسد فوراً مغرور میشود و سعی میکند همه خوبی را برای خود نگه دارد».
این طبیعتی است که انسان در این زمینه دارد. یکی از نامهای آتش در قرآن مجید «لظی» است. النار، لظی و جمره به معنای آتش است. و حرق یا حرقه به معنای سوختگی یا آتش است. حکایتی ادبی از سیره خلفای راشدین به مناسبت کلمه لظی وجود دارد. مشهور است که در زمان خلافت حضرت عمر سمردی از عشایر اطراف مدینه منوره به خدمت وی آمد. حضرت عمر ساز او سوال کرد که ما اسمک؟ «اسمت چیست؟» گفت: شــــــــــهاب «تیرآتشی»، فرمود: سبحان الله. ابن من؟ «پسر چه کسی هستی؟» گفت: ابن جمرة «پسر جمره» جمره یعنی اخگر، زغال سرخ. حضرت عمر بیشتر تعجب کرد و فرمود: من أي قبیلة؟ (از چه قبیلهای هستی؟) گفت: من قبیلة الحرقة؟ «از قبیله آتش سوختگی» فرمود: أین تسکن؟ «در کجا ساکنی؟» گفت: در حرة النار «در دشت نار»، فرمود: ویحک في أي قسم منها؟ «وای برتو! درکدام جهتش؟ گفت: در شعب لظی. حضرت عمر فرمود: «ويحك، إلحق بأهلك فوالله ما أری إلا بیتك احترق»: «وای برتو! برو که گمان میکنم تا تو بروی، خانهات سوخته باشد». آن مرد برگشت، وقتی رفت دید خیمهاش سوخته است. اگر این داستان درست باشد ۳۰، از جمله کرامات حضرت عمر به حساب میآید. این جریان، تقدیر خدا بوده و گرنه او از آغاز اسمش شهاب جمره بود ولی این نشان میدهد که نامهای خوب بر انسان اثر خوب دارد و نامهای بد اثر بد. به اتفاق علما و مفسرین و محققین منظور از پنجاه هزار سال این نیست که خداوند امت را به صف کند و مردم زمان آدم همان هزاره اول محاکمه شوند و مردم زمان ما هزاره آخر؛ به هیچ وجه چنین چیزی منظور نیست. ظاهراً اگر این فلسفه درست باشد بین فاصله زمین، که مردم زنده شـــــدهاند تا کهکشانهای بهشت پنجاه هزار سال لازم است که این موشک پرواز کند و انسانها را به آنجا برساند. احتمالاً هم چنین چیزی امکان داشته باشد و گرنه تسویه حساب در همان ساعتها و روزهای آخرصورت میگیرد. در صحیح بخاری آمده است: وقتی حشر صورت گرفت، مدتها که گذشت ملتها با همدیگر برخورد کرده در حال سوز و گداز و گرفتاری، همدیگر را شناسایی میکنند. حضرت آدم ابو البشر را پیدا کرده و به او میگویند: ای آدم! تو ابوالبشری، کسی هستی که خداوند تو را با دست خودش خلق کرد. روح مقدس خودش را در تو دمید. برای ما شفاعت کن تا خداوند مردم را از این بلاتکلیفی و سرگردانی نجات دهد. ابوالبشر ÷گوید: ای فرزندان! تمام گرفتاریهایتان از گناهی است که من کردهام. اولین گناه را من انجام دادهام، از اینرو نمیتوانم در این روز شفاعت کنم. نزد نوح، اول پیامبران بزرگ کره زمین، بروید. طبعاً که نوح ÷آنجا نیست که فوراً پیدایش کنند. مدتها میگذرد تا سران بشر نوح ÷را پیدا کنند و همین مطلب را به او عرضه میکنند. نوح ÷معذرت خواسته و میگوید: من قوم خود را نفرین کردهام، در حالی که اگر دعا کرده بودم، احتمالاً خدایی که نفرین مرا قبول کرد، دعایم را نیز قبول میکرد؛ از این رو نمیتوانم شفاعت کنم نزد پیشوای موحدان، حضرت ابراهیم بروید. سران ملتها ابراهیم ÷را پیدا کرده و از او نیز چنین درخواستی میکنند. حضرت ابراهیم ÷معذرت خواسته و میگوید: امروز من نمیتوانم شفاعت کنم، بروید پیش موسی کلیم الله که خداوند مستقیم با او صحبت کرده است. سران ملتها بعد از مدتها موسی ÷را پیدا کرده و از او نیز چنین درخواستی میکنند. حضرت موسی ÷نیز از این کار خودداری کرده و حضرت عیسی ÷را معرفی میکند. بعد از اینکه سران قوم حضرت عیسی ÷را پیدا کرده، وی نیز در جواب میگوید: برای این کار آخرین پیامبران معرفی شده، نزد وی بروید. سران ملتها نزد رسول الله محمد جرفته و از او میخواهند تا برایشان شفاعت کند. پیامبر میفرماید: من برای امروز آماده شدهام. سپس پیامبر جدر ادامه حدیث میفرماید: در آنجا برای تعظیم خدا سجده میکنم و با خدا به گونهای نیایش میکنم و بیاناتی میگویم که اکنون در ذهنم نیست. سپس به من گفته میشود:
«یا مُحمّد! اِرفَع رَأسَك وَاشفَع تُشَفَّع وقُل یُسمَعُ مِنكَ» ۳۱. «ای محمد! از سجده برخیز و شفاعت کن، شفاعتت قبول میشود بگو: حرفت شنیده میشود».
رسول الله شفاعت میکند که محاسبه اعمال بندگان شروع شود. در نیم روزهای آخر پنجاه هزار سال، محاسبه اعمال انجام میگیرد. در آن روز به هر کسی فیلم زندگی اش را ارائه میکنند. اگر قسمتهای مهم فیلم مثبت باشد، به کهکشانهای خوش آب و هوا میرود. و اگر از قسمتهای مهم فیلم زندگی، تاریک و شرمآور باشد، به کهکشانهای سوزان و بد آب و هوا فرستاده میشود. ببینیم این کتاب یا فیلم زندگی، چیست؟ کلمه فیلم و کاست عربی نبوده و نمـــــــیشود آن را در قرآن جا داد. حداقل ۱۳۰۰ سال قبل کسی کلمه فیلم و کاست را نمیفهمید و قرآن کلمهای نمیآورد که ۱۳۰۰سال قابل فهم نباشد، از این رو لفظ کتاب را به کار برده است؛ در سوره جاثیه آمده است:
﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَخۡسَرُ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٢٧ وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٖ جَاثِيَةٗۚ كُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ كِتَٰبِهَا ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٨ هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيۡكُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٩ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُدۡخِلُهُمۡ رَبُّهُمۡ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِينُ ٣٠ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَفَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ وَكُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ ٣١ وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱلسَّاعَةُ لَا رَيۡبَ فِيهَا قُلۡتُم مَّا نَدۡرِي مَا ٱلسَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنّٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُسۡتَيۡقِنِينَ ٣٢ وَبَدَا لَهُمۡ سَئَِّاتُ مَا عَمِلُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ٣٣ وَقِيلَ ٱلۡيَوۡمَ نَنسَىٰكُمۡ كَمَا نَسِيتُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَا وَمَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ ٣٤﴾[الجاثیة: ۲۷-۳۴].
«فرمانروایی آسمانها و زمین برای خداست، و زمانی که زندگی نوین آغاز مـیشود خواهید دید که جنایتکاران، اهل باطل و خیالبافان ضرر میکنند. و خواهید دید که هر امتی به زانو در آمده و هر امتی به سوی نامه اعمالش فـــــرا خوانده میشود. در آن روز جزای هر چه را که انجام دادهاید، خواهید دید. در آنجا به تک تک شما گفته میشود: این است کتاب ما علیه شما، که بر ضد شما به حق سخن میگوید. ما آنچه را که شما انجام میدادید، نسخهبرداری میکردیم».
اگر کسی بخواهد از این جلسه نسخهبرداری کند، کاری میکند که این شکل برای همیشه بماند و هر لحظه بخواهد آن را عرضه کند. در سوره کهف این مطلب واضحتر آمده است:
﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا ٤٩﴾ [الکهف: ۴۹].
«(در آنجا موقع حساب)، کتاب برقرار میشود؛ پس جنایتکاران را میبینی که از آنچه در کتابشان است، بیمناک اند و میگویند: وای بر ما! چیست این کتاب که تمام کارهای ریز و درشت ما را مو به مو، ذره به ذره یادداشت کرده است؟! انسانها در آنجا هر چیزی را در زندگی انجام دادهاند، جلوی خود مــیبینند».
همچنان خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ ١٠ كِرَامٗا كَٰتِبِينَ ١١ يَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ ١٢ إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٖ ١٣﴾[الانفطار: ۱۰-۱۲]
«بیشک بر شما نگهبانانی بزرگوار هستند که اعمال شما را مینویسند و به هر چیزی که انجام دهید، آگاهند».
لزومی ندارد چیزی روی شانه شما نشسته باشد و بنویسد. اصلاً نشستن لزومی ندارد. موجوداتی هستند که جسم ندارند. ممکن است از میلیاردها کیلومتر فاصله، شما را زیر نظر بگیرند. هیچ اشکالی ندارد که در کهکشانهای خیلی دور برای شما کاست تهیه شده و تمام حرکات شما را زیر نظر گرفته باشد. خداوند در جای دیگری میفرماید:
﴿أَمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَيۡهِمۡ يَكۡتُبُونَ٨٠﴾[الزخرف: ۸۰]
«آیا اینان فکر میکنند ما سخنان محرمانه و پچ پچهایشان را نمیشنویم؟ آری! علاوه بر اینکه ما راز و اسرار محرمانه آنان را میفهمیم، گماشتگان ما نیز نزد آنان مینویسند و اعمالشان را ضبط میکنند».
بر اساس فیلم زندگی، خیلی سریع تسویه صورت میگیرد. خداوند حکیم نخواسته بندگانش را گمراه کند و بیانات قرآن نیز در حد فهم و درک و شعور بشر است. مولوی مثال جالبی دارد که برای کلیه انسانهای مؤمن که بخواهند این مطلب را درک کنند، مفید است. مولوی جلال الدین بلخی از علمای طراز اول قرن هفتم هجری است که مثنویاش شاهکار ادبیات ایران است، و بسیاری از مطالب و احکام دین را خیلی جالب به زبان شیرین فارسی دری خلاصه کرده است. در یکی از جاها در مورد چگونگی مسئله قیامت مثال جالبی دارد و مـــیگوید: اگر کودکی ۳ تا ۷ ساله از مسائل زناشویی بپرسد، هیچ راهی برای پاسخ به وی موجود نیست. اگر به او بگوییم ساکت باش، مناسب نیست و اگر جوابش را ندهیم بچه عقدهای میشود. هر چیزی بگوییم مناسب نیست؛ ولی میتوان به او گفت که رابطه زناشویی خیلی شیرین است؛ مثل شکر و حلوا. در این صورت بچه کاملاً قانع میشود؛ خیالش راحت میشود؛ دیگر سوالی نمیکند و از پدر هم نگران نمیشود؛ با ادامه کار و زندگی آماده میشود و زمانی که خودش بزرگ شد، دیگر لزومی ندارد از پدرش بپرسد. حال ما در برابر خداوند متعال همانند آن بچه هستیم. غیرممکن بوده که کل حوادث قیامت برای ما بازگو شود. بیانات خداوند متعال در حد فهم وشعور ماست. در حدی است که ما آماده باشیم. اگر مولوی در زمان ما میزیست، به یقین آن مثال انسانی و تا حدودی خجالتآور را مطرح نمیکرد بلکه یک مثال علمی میزد. حالا به برکت پیشرفت امروزی ما میتوانیم مثال دیگری بزنیم. حوادث قیامت برای مردم زمان ما درست مانند هواپیما و تلویزیون است برای دانشمندان گذشته. اگر به میرزا مهدی استرآبادی، نخست وزیر باشخصیت و بسیار عجیب نادرشاه میگفتند: زمانی فرا خواهد رسید که ۵۰۰ نفر انسان عادی که در میانشان افراد فاجر و فاسق هم وجود دارد مسافت تهران – مشهد را ظرف دو ساعت یا مشهد – بندر جده (جده آن روز مشهوربوده) را ظرف چهار ساعت طی میکنند، وی در جواب چه میگفت؟ قطعاً میگفت: این شخص را به دارالمجانین ببرید تا معالجه شود! مگر میشود آهن در هوا پروازکند؟! به علاوه چه سرعتی میتواند از سرعت اسب بیشتر باشد؟ پرش اسب در ساعت ۱۰۰ کیلومتر نمیشود. و اگر به همین دانشمندان مثل در۲۰۰ سال قبل گفته میشد: زمانی فرا خواهد رسید که هر کس در خانه خودش در اتاقی نشسته به یک صفحه فلزی آیینه مانندی نگاه میکند. یکی در تهران نشسته و حرف میزند، تمام مردم ایران از دریای خزر تا خلیج فارس و از خوزستان تا انتهای بلوچستان تصویرش را دیده و صدایش را میشنوند، قطعاً کسی باور نمیکرد و میگفت: این خیال است! مزخرف است! مگر چنین چیزی ممکن است؟! تازه یک جام جهان نمایی بوده که ایرانیان گفتهاند در روز عید نوروز برای شاه ایران آورده میشد و وی آن روز از آن جام، قسمتهای مهم ایران را میدید.
آن هم جام جهان نمایی بوده برای یک نفر، که یک رمز و طلسمی داشته است. اما اکنون آنچه ۲۰۰ سال قبل به مخیله سیاستمداران هم خطور نمیکرد، برای یک بچه هفت ساله هم امری بدیهی است. حوادث روز قیامت نیز دقیقاً همینگونه است. چون ما ندیدهایم باور کردنش برایمان مشکل است ولی وقتی دیدیم، خیلی آسان و عادی جلوه میکند. یادم هست سال ۱۹۵۷ میلادی اولین قمر مصنوعی به فضا پرتاب شد.
اولین ماه مصنوعی موشکی روشن بود که پیرامون زمین و خارج از جو آن را دور میزد. روز اول موش داخلش فرستادند. روز بعد گربهای و بعد هم سگی تا ببینند که آنان چقدر میتوانند خارج از جو زمین دوام بیاورند. سال ۱۹۶۱میلادی اولین جسم را به کره ماه پرتاب کردند. ابتدا که قمر مصنوعی پرتاب کردند، گفتند چنین چیزی امکان ندارد، بعد که اولین جسم به کره ماه پرتاب کردند عدهای گفتند: دنیا خراب میشود! سپس در سال ۱۹۶۷ میلادی اولین فضا نورد در کره ماه پیاده شد. بسیاری از مردم با تعجب از واقعیت استقبال کردند. حالا مطمئن هستم اگر باز هم بخواهند دیوانگی کنند و۶۰۰ میلیون بشر گرسنه و بدبخت را رها کنند، میلیاردها دلارخرج آپلو کنند که به کره ماه بفرستند، آنقدر آپلو مزخرف میشود که کسی دیگر به آن نگاه هم نمــیکند. درست وقتی آپلوی ۱۷ را به پرواز در آوردند ۰۰۰/۱۰۰ نفر آمریکایی تظاهرات راه انداختند و گریهکنان بر سر امریکا داد میزدند که ای جنایتکاران بیشعور! خجالت بکشید و به گرسنگان آمریکای لاتین برسید و ملل بدبخت در آفریقا را نجات بدهید. این چه وضعی است؟! میخواهید داخل کره ماه چه بکنید؟! بعد از آن دیگر آپلوی ۱۸ پرواز نکرد.
منظور از طرح این مثالها این است که خیلی چیزها ابتدا عجیب به نظر میرسد، ولی وقتی پیش آمد خیلی عادی جلوه میکند. روز حساب هم چنین حالتی دارد. وقتی که اتفاق افتاد، همه چیزعادی میشود. ولی چون ما ندیدهایم باور کردنش برایمان مشکل است.
بعد از اتمام حسابرسی، نیکوکاران به سوی بهشت میروند. و جنایتکاران به سوی جهنم سوزان فرستاده میشوند:
﴿يَوۡمَ يُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا ١٣﴾[الطور: ۱۳].
«در آن روز که آنها را بزور و اهانت آمیز به سوی آتش دوزخ میرانند!»
جهنمیان نالهکنان میگویند:
﴿يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَ﴾[الزخرف: ۷۷]
«ای نگهبان آتش! از پروردگارت بخواه تا (یک بار دیگر) ما را بکشد».
بعد از گذشت هزار سال پس از این تقاضا به آنان جواب میدهند:
﴿إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ﴾[الزخرف: ۷۷].
«برای همیشه در جهنم خواهید ماند».
خداوند در ادامه آیات در سوره جاثیه فرمود: «اما آنانی که مطابق کتابشان، (مطابق فیلم زندگیشان) مومن و درستکار باشند، در بهشت برین جاویدند و این بهرهمندی آشکاراست. و اما آنانی که بر اساس کتابشان نادرست و بدکار و جنایتکار باشند، در آتش سوزان گرفتار خواهند شد و به ایشان گفته میشود: این است چیزی که شما میگفتید دروغ است. به کافران گفته میشود: مگر آیات ما برای شما تلاوت نشد؟! ولی شما تکبر ورزیدید و آن را قبول نکردید و شما قوم مجرمی بودید. بعد گوشهای از گفتههایشان را بازگو میفرماید:
﴿وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱلسَّاعَةُ لَا رَيۡبَ فِيهَا قُلۡتُم مَّا نَدۡرِي مَا ٱلسَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنّٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُسۡتَيۡقِنِينَ ٣٢﴾[الجاثیة: ۳۲].
«هرگاه به شما گفته میشد که وعده خدا حق است و قیامت (و زندگی نوینی) خواهد آمد، میگفتید: ما فقط گمان میکنیم، یقین نداریم. (احتمال دارد و برای یک احتمال حاضر نیستیم خوشگذرانی و خوشی را کنار بگذاریم و زحمت بکشیم)».
سپس در دنباله میفرماید:
﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَئَِّاتُ مَا عَمِلُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ٣٣﴾[الجاثیة: ۳۲].
«در آنجا جنایتهایی که مرتکب شدهاند برایشان آشکار میشود، و آنچه که مورد استهزاء قرار میدادند، دامنگیرشان شده است».
چه خوش گفته شاعر نغزگوی پارسی به زبان شیرین دری:
چون اشتر مست در قطــــاریم همه
چون شیر درنــده در شکاریم همه
چون پرده ز روی کار ما بردارنـد
معلــوم شود که در چه کاریم همــه
آنجا روز حساب است. در حدیثی آمده که رسول الله جفرمود: «در جهنم عـدهای دَور کسی که او را در دنیا به صلاح و تقوا میشناختند جمع شده و به او میگویند: وای بر تو! چرا اینجایی؟ او نالهکنان میگوید: وای بر شما! مـیگفتم آن کار را انجام دهید و خودم انجام نمیدادم و میگفتم آن کار را انجام ندهید و خودم انجام میدادم»
۳۲؛ عالم بیعمل.
فعالم بعلمـــه لم یعملن
معـذب من قبـل عباد الوثــن
۳۳»
[۲۷] البدایة والنهایة / ( ۳/۱۳۷- ۱۳۸).
[۲۸] غزلیات سعدی، ص ۶۱۳.
[۲۹] کیمیای سعادت، عنوان چهارم، معرفت آخرت، ج ۱ف۱۵، ص ۱۰۳.
[۳۰] موطأ مالک، کتاب الاستئذان، باب ما یکره من الأسما ء ج ۲ ح۲۵ ص ۹۷۳. محمد فؤاد عبد الباقی در تعلیقش بر موطأ میگوید: «منقطع وصله ابوقاسم بن بشران فی فوائده من طریق موسی بن عقبة عن نافع عن ابن عمر).
[۳۱] بخاری، کتاب التوحید، ج۱۷، ح۷۴۱۰، ص ۲۷۳و۷۴۴۰ و۷۵۱۰ ؛ و کتاب الرقاق، ج۱۴، ح ۶۵۶۵، ص۶۳۹، وکتاب التفسیر، ج۱۰، ح ۴۴۷۶، ص۱۲، وکتاب أحادیث الأنبیاء، ج۸، ح۳۳۴۰، ص ۱۴۱ ؛ ومسلم، کتاب الإیمان، باب أدنی اهل الجنة منزلة فیها، ح ۳۲۲ تا ۳۲۷، ج ۲، ص ۵۱ تا ۵۶.
[۳۲] بخاری، کتاب بدء الخلق، باب صفة النار وأنها مخلوقة ( ۲/۹۰) ؛ و مسلم، کتاب الزهد، باب عقوبة من یأمر بالمعروف ولا یفعله وینهی عن المنکر ویفعله ( ۹/۱۱۸).
[۳۳] از ابیات زبد.