فصل پنجم:
اولویت بندی وظایف انسان
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾[النساء: ۳۶]
«و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به خویشاوندان، یتیمان، بینوایان، همسایهای که خویشاوند است و همسایهی بیگانه، یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید. بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد».
اگر بخواهیم آیین اسلام را تقسیم کنیم به دو بخش عقیدتی و عملی تقسیم مـیشود: بخش عقیدتی که صورت خارجی ندارد و عملاً نمیشود آن را ارزیابی کرد؛ این بخش را ایمان یا عقیده مینامند که نمیتوان صورت خارجی آن را در کسی مشاهده کرد. بخش عملی که صورت خارجی دارد و بر اساس بخش عقیدتی این را اسلام مینامند. و امکان ارزیابی و دیدن آن هست. همان طور که گفتیم ارزش و مقدار ایمان هر کس به اندازه درستی اعمال اوست؛ در صورتی که اعمال درست باشد، عقیده هم درست است و اگر اعمال درست نباشد، عقیده نیز درست نیست.
در بخش عملی اسلام که همان اسلام نام دارد، کلیه وظایف به سه بخش تقسیم میشود:
۱) بخش مخصوص به تعظیم خدا، که هیچ نفعی برای آن به دیگران نمیرسد.
۲) بخش مربوط به منافع خلق، که مستقیماً تعظیم خدا درآن نیست.
۳) بخش مشترک میان تعظیم خدا و میان احسان به خلق خدا.
در بخش سوم دو مسئله اساسی وجود دارد که نمایانگر این است که آورنده شریعت بشر نیست، بلکه خداست. مثلاً در فلسفه اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و وظایف دینی مسائلی هست که نشان میدهد آورندهی شریعت، بشر نیست؛ چون به حدی در سطح عالی و همگانی و بدون توجه به حوادث و قرنها، و بدون توجه به مصالح قبیلهای وضع شده که اگرانسان دقت کند، متوجه میشود که آورندهی شریعت، بشر نیست. زیرا به هر حال بشر تحت تأثیر عوامل مختلف قرار میگیرد؛ به عنوان مثال: در تکالیف شرعی ملاحظه شده که به آنچه مربوط به خود شخص است، اولویت داده شده؛ منافع، احساسات، امکانات، استعداد شخص مسلمان و بالاخره روابط انسانی وی در وهله اول مورد توجه است. به این ترتیب اولویت بدین صورت وضع شده است. اولین حقی که به گردن یک انسان است، حق خداست؛ چون آفریدگاراست. از آن که منکر خالق خود و پدید آورنده خود است چه انتظاری میتوان داشت؟ به دیگر سخن مادام که وی ابتداییترین مسائل مربوط به فکر و وجدان و عقل انسان را قبول ندارد چگونه فرامین دیگر به او داد و انتظاری دیگر از او داشت؟! بنابراین، اساس و نخستین وظیفه مربوط به احکام عملی، همین اصل قرار داده شده، تا آن کسانی که در حد ابتدایی، فکر و وجدان و بصیرتشان بیدار و آماده فعالیت است، اولین گام را به این صورت بردارند که خداوند آفریدگار را به یکتایی بستایند؛ بر همین اساس شالوده کلیه ادیان آسمانی و اولین قدم در ورود به یک دین، این است که خدا را به یکتایی بپرستند. بجز آفریدگار تنهای بیمانند، دیگری را مورد ستایش قرار ندهند؛ این اصل به گونه بسیار جالب در قرآن مورد توجه قرارگرفته؛ تا آنجا که در بعضی آیات قرآن به صراحت و قاطعانه اعلام شده: آنانی که بمیرند و غیر از خدای یکتای بیمانند معبودی دیگر داشته باشند، در روز حساب هرگز مورد عفو قرار نخواهند گرفت، در قرآن روی این قضیه خیلی تأکید شده است. و در بعضی آیات خطاب به مردم و در آیاتی دیگر خطاب به پیامبر جآمده است. خطاب به مردم چنین آمده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾[النساء: ۴۸]
«بیشک خداوند نمیآمرزد این گناه که با او دیگری پرستیده شود و غیر از این، گناهان دیگر را برای هر کس که بخواهد، بیامرزد».
در آیه دیگر با همین مضمون میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦﴾[النساء: ۱۱۶].
به این معنی که اگر کسی در انجام نخستین وظایف انسانیاش خداوند را نشناسد و دیگری را مورد پرستش قرار دهد، امکان ندارد خوبیهایش و نیکیهایش نسبت به دیگری بر اساس مبدأ انسانیت و وجدان باشد. اگر کسی خدا را به یکتایی نپرستد و نیکوکار باشد در حد احساسات انسانی، نیکوکار است. ما میدانیم خیلی از پرندگان، خیلی از حیوانات، خیلی از خزندگان مثل مورچه نسبت به هم نوع خود خیلی همدردی میکنند. اگر پرستویی کشته شود، پرستوهای دیگر میآیند و جوجه پرستوی کشته شده را دانه میدهند و بزرگ میکنند. بارها دیده شده که مورچه نعش مورچه مرده را میکشد تا او را به جای امنی ببرد. در عالم حیوانات نیز این هست. از چوپانان زیاد نقل شده که اگر گرگی به گله گاوها بزند، آنها دو دسته تقسیم شده: دستهای گرگ را تعقیب میکنند، و دسته دیگر گاو زخمی را به سوی قریه هدایت میکنند. بنابراین، احسان گاهی جنبه حیوانی دارد نه جنبه انجام وظیفه! در خود انسان نیز این هست. چه بسا افرادی ثروت دارند و به خدا معتقد نیستند، پایبند مقررات نیستند و صرفاً به خاطر اینکه پول دارند، میگویند: بگذار به مستمندان کمک کنیم تا نام نیکی به دست آوریم، شاد و خوشحال شویم. این افراد برای آسایش فکری خود و اقناع غریزه حیوانیشان کمک میکنند. این کمک، از آنجا که در راه خدا و برای خدا نیست، اجر و پاداشی هم نخواهد داشت؛ چون اجر و پاداش به عملی تعلق میگیرد که برای تعظیم خدا و به منظور اجرای فرمان خدا انجام شده باشد. فلسفه تعیین توحید به عنوان نخستین وظیفه شرعی این است که نزد خداوند متعال انسانی که نتواند پروردگار خود را بشناسد و او را مطابق دستورش بستاید، هرگز نخواهد توانست برای جهان آخرت و برای سرنوشت انسانیت خود اقدام کند؛ اگر اقدامی به نام نیکوکاری انجام دهد بر اساس هوی وهوس و عشق و علاقه حیوانی است و هیچ ارزش معنوی ندارد. این است فلسفه اینکه اگر کسی موحد و یکتاپرست نباشد هرگز در نیکوکاری اش به دیگران فایده نمیرساند و خودش هم از آن فایده نمیبرد. خداوند همین مضمون را خطاب به پیامبر جبیان میدارد؛ آنجا که میفرماید:
﴿قُلۡ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّيٓ أَعۡبُدُ أَيُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ ٦٤ وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥ بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ٦٦﴾[الزمر: ۶۴- ۶۶].
«بگو: ای نادانان، آیا فرمان میدهید که بجز الله را بپرستم؟! بیشک وحی شده است به تو و به پیامبرانی که پیش از تو بوده اند مبنی بر اینکه اگر در پرستش خدا کوتاهی کنید و غیر از پروردگار یکتا، دیگری را مورد پرستش قرار بدهید، هیچ کار نیکی از شما پذیرفته نمیشود و بدون شک در جهان آخرت از زیانکاران خواهید بود. بلکه الله بیمانند را به یکتایی پرستش کن و در مقابل نعمتهای او سپاسگذار باش».
بعد از این اصلی که به روح و وجدان و انسانیت انسان مربوط است، اصول بعدی وظایف، بستگی به ذات انسان دارد. بعد از خداوند، مؤثرترین کس در وجود انسان، پدر و مادر است که مستقیماً انسان را به وجود آوردهاند. آن شاعر نغزگوی فارسی چقدر زیبا گفته است:
گوینـــــد مـرا چــــو زاد مــــادر
پستان به دهن گرفتن آموخـت
یک حرف و دو حرف بر دهانم
الفــاظ نهاد و گفتــــن آموخــت
ج
دســـتم بگرفت و پا بـــه پا بـرد
تــا شیوه راه رفتن آموخــت
بر همین اساس طبیعی رابطه انسان به موجودات، خداوند حکیم دومین وظیفه را مربوط به پدر و مادر دانسته است؛ به این معنا که اگر انسان موحد بعد از یکتا پرستی توانست پدر و مادرش را راضی نگه دارد و حقشان را ادا کند، ممکن است بتواند از عهده وظایف دیگر نیز برآید؛ اما اگر شخصی از لحاظ فکری و عقیدتی در شرایطی قرار گرفت که نتوانست حق پدر و مادر خود را ادا کند، به تبع در ادای وظایفش نسبت به برادران، خویشان، همسایگان و شرکاء نیز ناکام خواهد ماند. اگر کسی به پدر و مادر بدی کند، غیرممکن است بتواند نسبت به برادران و خویشان دیگر یا به همسایگان و رفیقانش نیکی کند؛ مگر اینکه احسان و نیکیاش انگیزههای دیگری داشته باشد. بر این اساس بعد از پرستش خدا، مهمترین حقی که به گردن یک مسلمان است، حق پدر و مادر است و به جهت تأکید این مهم همیشه در قرآن متعاقب اعلام پرستش خدای یکتای به عنوان نشانه مسلمانی است، تأکید شده که احسان به پدر و مادر از مهمترین وظایف است. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًا﴾[الأحقاف: ۱۵].
«به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادر نیکی کند».
جالب این است که در سوره لقمان خداوند برای عبرت و استفاده ما گفتگوی بین یک پدر و پسر را - که گویا از حکمای یونان بودهاند- نقل کرده است. خداوند آنچه بین یک بنده خوب به نام لقمان و پسرش در مقام نصیحت بین پدر و پسر صورت گرفته را بازگو کرده است. لقمان حکیم مطابق روایت قرآن به پسرش چنین گفت:
﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: ۱۴].
«پسرم! هرگز در پرستش با خدا شریک و همتا قرار نده، بیشک پرستش غیر خدا گناهی بس بزرگ است».
چون خواست خداوند متعال در این است که همیشه برای تذکر به بشر چنان جلوه دهد که اصول اسلام هیچ وقت قابل تفکیک نیست و در فرامین الهی همیشه بعد از پرستش خدا، احسان به پدر و مادر مطرح شده، اینجا نیز خداوند رشته نصیحت لقمان را قطع کرده و پس از سفارش لقمان به پسرش مبنی بر نپرستیدن غیر خدا، خداوند بقیه گفتار وی را قطع کرد و این چنین فرمود:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ ١٤﴾[لقمان: ۱۴].
«و به انسان دربارهی پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش، او را با ضعفی روزافزون با خود میکشید. و از شیر گرفتن فرزند، در دو سال است. (و سفارش کردیم) سپاسگزار من و پدر و مادرت باش؛ بازگشت بهسوی من است».
این مهم، میرساند که احسان به پدر و مادر چه لقمان به پسرش بگوید و چه نگوید در مرحله بعد از پرستش خدای یکتا قرار میگیرد. بعد از پرستش خدای یکتا باید پدر و مادر را راضی نگه داریم تا بتوانیم بقیه وظایف را انجام بدهیم. این وظایف پله به پله جلو میرود. اگر توحید حفظ شد، خدا را به یکتایی شناختیم و به یکتایی پرستیدیم، همه چیز را از خدا دانستیم، سرنوشت خویش را فقط و فقط در دست خدا دانستیم، اگر این مرحله به خوبی طی شد، بعد از آن مرحله بعدی میرسد که پدر و مادر را راضی نگه داریم و اگر زنده نیستند با دعا و طلب مغفرت، برایشان آمرزش بخواهیم.
حالا میرسیم به مرحله بعدی:
﴿وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾: بقیه خویشاوندان، برادران، خواهران، عمهها، خالهها، همه کسانی که از نظر نسبی یا سببی با انسان ارتباط دارند.
وقتی انسان به خویشان خودش احسان کرد، آمادگی آن را دارد که به دورترها هم احسان کند:
﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾: کودکان پدرمرده.
بعد از آن آمادگی دارد که به همسایگان نیز احسان کند:
﴿وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾همسایه دورتر را نیز ممکن است بتوان مورد احسان قرار داد.
بالاخره انسان اینقدر آمادگی پیدا میکند که میتواند به مسکینان و غلامان و خدمتگذاران نیز نهایت احسان به خرج دهد و یک مسلمان کامل شود؛ اما اگر قدم اول را درست برنداشت، امکان ندارد بتواند مراحل بعدی را انجام بدهد. به گونهای دیگر، حکمت خدا در این بخش از وظایف و تکالیف عملی به طور عجیبی مشخص است. و آن، اینکه خداوند، علیم و حکیم است. به روحیه سرکش و ماجراجوی بشر آگاه است میداند چه موجود عجیب و ماجراجویی به نام انسان آفریده است. ضمن اینکه خداوند علیم و حکیم است و آگاهی کامل و همه جانبه به ماجراجویی بشر دارد، وظایف را به گونهای تنظیم کرده که کسی بر ضد خدا حجتی نداشته باشد. وظایف را رده بندی کرده است؛ از قبیل نمازهای پنجگانه، زکات مال، روزه ماه رمضان، حج خانه خدا. مهمترین مشخصات مسلمانی در اعمال خصوصی است. وظایف اسلام با غیر اسلام در پنجاه درصد کل مشترک است. پنجاه درصد هر عمل خوب را کافران را هم انجام میدهند. کدام ملت در دنیا میپذیرد که دروغگو یا خائن باشد؟! مسلمان به راستگویی و امانت افتخار میکند، یهود هم افتخار میکند، مسیحی هم افتخار میکند، هندو هم افتخار میکند، کمونیستها هم خودشان زمانی که بودند، میگفتند ما مخلص و درستکاریم. بنابراین، راستگویی و درستکاری نمیتواند نشانه دین باشد، چون همه مدعی آنند. اتفاقاً جالب است که هر چه انسانها دروغگوتر باشند، بیشتر مدعی راستگوییاند؛ بررسی کنید قطعاً چنین خواهد بود. حالا در شعایر دینی، نمازهای پنجگانه، زکات مال، روزه ماه رمضان و حج، بیشتر مردم پول ندارند، گَله ندارند، گندم و جو نمیکارند که زکات بدهند. شاید هشتاد، نود درصد مردم امکان حج ندارند، در بعضی قرنها نود و نه درصد مردم امکان حج ندارند، چون مسأله حج رفتن یک مسأله سیاسی، اجتماعی، اقتصادی است. زمانی که وضع اقتصاد جامعه اسلامی خوب باشد و در عربستان امنیت برقرار باشد، مردم زیاد میروند. و زمانی که ناامنی و در عربستان ظلم و دیکتاتوری باشد، کسی نمیرود. زمانی که قحطی است مردم نمیتوانند بروند. بنابراین تنها وظیفه عمومی و انسانیای که همه میتوانند انجام بدهند نماز است. به این خاطر ادای نمازها نشانه مسلمانی قرار گرفته تا از یک جهت همگان بتوانند نشانه مسلمانی داشته باشند و از جهت دیگر آسانترین وظایف، نشانه مسلمانی باشد، تا مردم در روز حساب نتوانند بگویند: پروردگارا! آن چه را که تو علامت مسلمانی قرار دادی بسیار مشکل بود و برای ما غیرممکن بود. برای اینکه چنان عذری در روز حساب نباشد، آسانترین وظایف، و ممکنترین کاری که برای انسان قابل انجام است، نشانه مسلمانی قرار گرفته است. نخستین وظیفه یک مسلمان در احکام عملی، توحید و یکتاپرستی است. این اصل، خیلی مهم است. در قرآن تاکید شده که اگر کسی در حالی که مشرک است بمیرد، به هیچ وجه روز حساب بخشوده نخواهد شد. مشرک کسی است که در جهان هستی غیر از خدا کسی را موثر بداند و بگوید خداوند فلان کار را به فلانی واگذار کرده، خودش دیگر کاری ندارد. این طرز تفکری باطل است؛ زیرا به طور کلی هر آنچه در جهان هستی است، بدون استثنا مستقیماً زیر نظر پروردگار قرار دارد. برای اینکه بدانید تسلط خدا بر جهان هستی چگونه است به این مثال ساده توجه فرمایید: شما شنیدهاید که اکنون چیزی به نام ذره و اتم وجود دارد. این ذره، بیشمار در هوا پراکنده است. هر کدام از این ذرهها از نظر خدا همانند یک منظومه شمسی است. تسلط خدا بر این ذرهها که در هوا پراکندهاند همچون تسلط خداوند بر خود خورشید بزرگ است؛ همان خورشیدی که زمین را روشن میکند، برای خدا دیگر فرق نمیکند. ذرهها همه اش خورشیدند. حالا یکی کوچک و یکی بزرگ است. این برای ما است که خورشید پانصد میلیون برابر زمین است. این به نظر ما است که ماه این قدر از زمین کوچکتر است؛ ولی برای خدا هیچ فرقی نمیکند. ذرههای جهان هستی همهاش مخلوق خدایند. و اتمهایش منظومه شمسی است که مستقیماً در اختیار خداست. چه خوب گفته مولانای رومی:
جمـله ذرات زمیــــــــن و آسمان
لشـــــکر حقـــند گــــاه امتــــحان
آب را دیدی که در طوفان چه کرد
باد را دیدی که با عادان چه کـــرد
و آنچه آن بابیل باآن پیــــل کــــرد
و آنـــکه پشه کله نمـــــــرود خرد
مرغ بابیلی دو، سه سنگ افکند
لشکر ضــبط حبـــــس را بکشند
پــــــیل را سوراخ سوراخ افکند
ج تنگ مرغی کو به بالا پـــــر زند
گر بگـــویم از جمادات جـــهان
ذره ذره یـــاری پیغمبــران
مـثنوی چندان شود که چهل شتر
گـــــر بود عـــــاجز شـود از بار پر
ج
به هرحال، بخشی از توحید این است که شما همه چیز را از خدا بدانید و جز خدا هیچ عاملی –خواه مثبت و خواه منفی – در زندگی خود و دیگران موثر ندانید. همه مردم کارگذار خدا هستند و بخش دیگرتوحید این است که خدا را بپرستید، تعظیم و کرنش و ارادت و بندگی فقط به درگاه الله ببرید، نسبت به مردم متکبر نباشید، فقط نسبت به خدا تعظیم و بندگی به خرج بدهید. این اساس توحید است. کل توحید همین است. مرحله توحید که درست شد به مرحله بعد میرسیم، که احسان و نیکی به پدر و مادر است. وقتی آماده شدی و از آن رد شدی، نوبت به احسان به بقیه خویشان میرسد. و به این ترتیب تکالیف شرعی بر همین اساس مطابق حکمت خدا و امکانات بشر و استعداد و منافع بشر به نحو جالبی تنظیم شده تا آنجا که بشر راه منافع خویش را به گونهای که مورد رضای خداباشد، گرفته باشد؛ چون شما وقتی خدا را بپرستید، به پدر و مادر نیکی کنید، خویشان دیگر را نیز مورد نوازش و احترام قرار بدهید، همسایگان را هم دوست بدارید، در حق آنان خوبی کنید، یتیمان و بینوایان شهر و منطقه را هم دوست بدارید، اگر خدمتگذاری دارید با او هم مهربان باشید، در ضمن طی مسیر منافع اساسی خودت، تعظیم خدا هم کردهایی.
تکالیف شرعی به گونهای است که هم منافع انسان را تأمین میکند و هم انسان را به خدا نزدیک میسازد و مخالفت با خدا به گونهای است که هم به خود انسان زیان میرساند و هم خدا را خشمگین مـیکند. بدین جهت است که به اتفاق عقلاء خداوند هرگز از اطاعت بندگان نفعی نمیبرد. گویند: گر جمله کائنات کافـــــر گردنــــــد بر دامن کبریایش ننشـــــیند گــرد در حدیثی قدسی آمده است:
«يَا عِبَادِيْ! لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْكُمْ مَا زَادَ ذَلِكَ فِى مُلْكِى شَيْئًا. يَا عِبَادِيْ! لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِيْ شَيْئًا». [صحیح مسلم] «اى بندگان من! اگر از نخستین شما تا آخرین شما و اِنس و جن شما، همه بر پرهیزكارترین قلب باشید، مانند این كه یک به یک شما پرهیزكار باشید، این تقوا و پرهیزكارى شما، بر ملک من نمىافزاید. اى بندگان من! اگر اول و آخرتان و انس و جنّ شما همه بر بدترین و ناپاکترین قلب باشید، این بدى شما، از ملک من چیزى كم نخواهد كرد».