فصل دوم: علی ÷در دوران خلفا
«پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) آنچه را به او ابلاغ شد، آشكار كرد و پيامهای پروردگارش را رساند. او شكافهای اجتماعی را به وحدت اصلاح و فاصلهها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنیها و كينههای برافروخته در دلها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگی برقرار كرد» [۵].
پيامبر توانست در سايهی توحيد امت را به وحدت برساند و اختلافات و دشمنیها به لطف اسلام پايان يافت.
البته بايد توجه داشت اتحاد و وحدت به معنی سكوت مطلق و اظهار عقيده نكردن نيست، با نگاهی گذرا به عهد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)، به خصوص دوران رهبری ايشان در مدينه متوجه اختلاف نظرات بين شاگردان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و حتی بين خود ايشان و اصحاب میشويم.
اين اختلافات كه ناشی از تفاوت افراد است به واقع از شيوهی تفكر، استدلال و نگرش هر فرد به مسائل مختلف نشأت میگيرد و تا جايی كه به اصل دين خدشهای وارد نكند همچنين به دشمنی نينجامد اشكالی ندارد. و گاهاً اين تفاوتها و اختلافات میتواند هر كدام به عنوان نظريهای به مشورت گذاشته شود و بهترين انتخاب شود. به تأييد مورخان در جنگ بدر پيامبر عليرغم اين كه فرماندهی سپاه بود وقتی سپاه را در مكانی استقرار دادند به پيشنهاد حباب بن منذر كه مكان بهتری را برای استقرار سپاه در نظر داشت احترام گذاشتند و مكان استقرار سپاه تغيير يافت.
در جنگ احد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل فن و تجربه بر اين عقيده بودند كه با جنگ در داخل مدينه میتوانند بر دشمن پيروز شوند ولی جوانان جنگ در بيرون از شهر را پيشنهاد میكردند زيرا جنگ در داخل شهر مدينه را موجب جسارت دشمن میدانستند و بالأخره بعد از گفتگو و مباحثه پيامبر تصميم به جنگ با مشركان در خارج از شهر گرفتند. در جنگ احزاب برای دفع خطر دشمن نظرات فراوانی اظهار شد كه پيشنهاد سلمان فارسی مورد توجه قرار گرفت.
در جريان صلح حديبيه، اصحاب از مفاد صلح پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با مشركان ناراضی بودند و آن را نوعی باج به حساب میآورند، در حالی كه عقيده پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چيزی جز اين بود.
در ماجرای افك و تهمت به عايشه، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با علی (عليه السلام) و زيدبن حارثه كه در خانهی پيامبر بزرگ شده بودند و حكم پسران ايشان را داشتند به گفتگو پرداخت كه نظر اين دو بزرگوار در رابطه با چه بايد كرد با هم تفاوت داشت.
در جريان غزوه تبوك پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به علی (عليه السلام) امر كرد كه در مدينه بماند ولی علی تحت تأثير گفتار منافقان و اشتياق در جنگيدن با كفار، مدينه را ترك كرد و به سپاه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) پيوست. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كه از صفای باطن و خيرخواهی علی آگاه بود نه تنها بر علی خرده نگرفت بلكه ضمن دلجويی و اكرام علی دوباره ايشان را به مدينه باز گرداند.
حتی در آخرين روزهای زندگی پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وقتی پيامبر اسامه بن يزيد، نوجوان ۱۹ ساله را فرماندهی سپاه برای مبارزه با روميان انتخاب كرد بعضی از اصحاب به انتخاب پيامبر ايراد گرفتند. ولی با تأكيد پيامبر بر فرماندهی اسامه جای اعتراض باقی نماند.
اگر اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را افرادی سركش و نافرمان بدانيم كه به كلام و امر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اعتنا نمیكردند با قرآن و عقل سازگار نيست.
خداوند خطاب به آنها میفرمايد: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾[آلعمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده اید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به الله ایمان دارید».
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة: ۱۴۳] «و این چنین شما را امتی برگزیده (و بدور از افراط و تفریط) قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد».
﴿هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِۚ﴾[الحج: ۷۸]. «او پیشتر و در این قرآن شما را «مسلمان» نامیده است تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید».
آيا شايسته است افرادی كه پيامبر برآنها گواه است و خداوند آن ها را به عنوان گواه و الگوی مردم انتخاب كرده افرادی نافرمان باشد؟! و آيا ممكن است پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بدون حمايت اصحابش جنگهای بدر، احد، احزاب، تبوك، مؤته و حنين و... را پشت سر گذارد و يك و تنها مكه را فتح كند.
آيا افرادی كه جان و مال و زن و فرزند را فدای دين خدا كردند و خانههايشان را ترك كرده يا خانههايشان را با ديگر مسلمانان تقسيم كردند میتوانند افرادی سركش باشند؟!
پيروزی يك ملت يا به وسيلهی استبداد حاكم شكل ميگيرد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مصون از آن است و يا همدلی و اتحاد امت، كه به واقع مدينهی فاضلهی پيامبر چنين بود.
پيشنهاد، مشورت، حتی اعتراض در حكومت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چيزی طبيعی بود و اين هيچگاه به تفرقه نينجاميد حتی به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) امر شده بود كه با اصحاب مشورت كند ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ﴾«در کارها با ایشان مشورت کن» و مردم بايد از استبداد رأی به دور باشند ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸] «و (ساماندهی) کارهایشان با مشورت و رایزنی با یکدیگر است».
البته بايد توجه داشت كه پيشنهاد، مشورت و اعتراض در مسائل مربوط به وحی كه به صورت قرآن و سنت بيان شده جايگاهی ندارد و آنچه خدا واجب كرده است مسلمانان حق اعتراض يا تخلف ندارند و البته اصحاب پيامبر به اين نكته توجه داشتند و چون متوجه میشدند كه امری را خدا واجب يا حرام كرده بدون چون و چرا میپذيرفتند.
برای درك بهتر اهميت وحدت در اين فصل رفتار و عملكرد علی (عليه السلام) را در ۲۵ سالی كه خلیفه نبودند مورد بررسی قرار می دهیم.
در زمان بيماری پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و آخرين روزهای عمر مبارك ايشان و بعد از وفات ايشان اوضاع جامعه اسلامی به دلايل متفاوت ناآرام شده بود.
عدهای از مردم قبايل خارج از مدينه دوباره به سراغ بتهايشان برگشته و مرتد شده بودند، عدهای نيز بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرياد آوردند كه اين چگونه پيامبری بود كه مرد، در نتيجه آنها هم به بتپرستی روی آوردند، عدهای از مسلمانان كه دادن زكات را نوعی باج به حكومت میدانستند از دادن زكات خودداری كرده بودند.
پيامبران دروغين در حجاز سر بر آورده بودند و با جذب مردم و تشكيل سپاه، حكومت مركزی پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را تهديد میكردند. منافقان در داخل مدينه تحركاتی داشتند. حكومت روم و سرزمينهای تحت حاكميت روميان، مرزهای اسلام را تهديد میكردند. با وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بزرگترين مصيبت بر جامعهی اسلامی وارد آمد و اسلام از داشتن بزرگترين رهبر انسانی بینصيب شد. بلافاصله بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بسياری از انصار در سقيفهی بنی ساعده برای انتخاب جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تجمع كردند تا هرچه سريعتر رهبری انتخاب كنند و درصدد حل مشكلات پيشرو برآيند. در زمانی كه انصار برای انتخاب جانشين پيامبر رايزنی میكردند عدهای از اصحاب مشغول غسل و مراسم تدفين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در خانه پيامبر – خانه عايشه – بودند و سپاه اسامه نيز در خارج از مدينه برای اعزام به سوی مرزهای روم اردو زده بود و با وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اسامه نيز تكليف خود را برای حركت به سوی روم نمیدانست.
برگرديم به سقيفه، گزينه انصار برای جانشينی پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، سعد بن عباده بود، در زمانی كه سعد بن عباده برای انصار، برنامههايش را اعلام میكرد، عمر از موضوع سقيفه اطلاع يافته به ابوبكر كه در خانهی پيامبر بود اطلاع داد كه انصار قصد انتخاب خليفه را دارند. با حضور ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح در سقيفه و بعد از گفتگوها، اعضای سقيفه جز چند نفر با ابوبكر بيعت كردند و ساعتی بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) جانشين ايشان انتخاب شد و اكثر مردم مدينه در همان روز اول با بيعت با ابوبكر به بيعت صورت رسمی دادند.
سؤالی كه در اين جا مطرح میشود اين است كه شيعيان معتقدند علی (عليه السلام) از طرف خدا به عنوان خليفهی بعد از پيامبر انتخاب شده پس چرا مردم با ابوبكر بيعت كردند؟
جواب:- اگر علی (عليه السلام) را خداوند به عنوان خليفه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) انتخاب كرده باشد و پيامبر اعلام داشته باشد طبق آنچه كه شيعيان بدان معتقدند و بيعت با علی امر واجبی باشد بنابراين اعضای سقيفه، ابوبكر، عمر و هر آن كس كه با ابوبكر بيعت كرده باشد امر واجبی را ناديده گرفته و گناهكار است و بايد در قيامت جوابگو باشد، ولی اگر پيامبر، علی را به جانشينی بعد از خود پيشنهاد كرده باشد ديگر عدم انتخاب علی گناه محسوب نمیشود زيرا بين امر واجب و امر پيشنهادی تفاوت فراوان است، امر واجب بايد حتماً انجام گيرد ولی امر پيشنهادی میشود خلاف آن را پذيرفت و اگر پيامبر انتخاب خليفه را به اصحاب واگذار كرده باشد باز هم انتخاب ابوبكر و بيعت اكثر مردم مدينه با او، خلافت او را تأييد میكند و نظر سنیها اين است.
سؤال دوم اين است كه آيا صرفاً با بيعت مردم مدينه خليفهی پيامبر انتخاب میشود؟ باتوجه به جايگاهی كه انصار و مهاجرين داشتند اينان به عنوان اهل فن و خبره در مسائل حكومتداری به حساب میآمدند و انتخاب خليفه به نظر اينها بستگی داشت. علی (عليه السلام) میفرمايد: «شورای مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است پس اگر بر امامت كسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند خشنودی خدا هم در آن است» [۶].
سؤال سوم اين است كه آيا در شرايطی كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تازه وفات يافته است آيا غسل و تدفين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مهمتر است يا انتخاب خليفه و جانشين ايشان؟ انتخاب خليفهی پيامبر، و بحث و گفتگو پيرامون آن در شرايط حساسی كه جامعهی اسلامی داشت و خطراتی كه اسلام و مدينه را تهديد میكرد از ضروریترين مسائل آن روز اسلام محسوب میشد زيرا شركت در مراسم غسل و تدفين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) برای مسلمانان حاضر در مدينه واجب كفايی بود ولی حفاظت و دفاع از اسلام واجب عينی و تصميمگيری و بحث و مباحثه در رابطه با انتخاب خليفه از مسائل مهم اسلام محسوب میشد. بنابراين، اهميت انتخاب خليفهی مسلمين در آن روزها از شركت در مراسم غسل و تدفين پيامبر كمتر نبود هرچند كه بايد گفتگوی بيشتری صورت میگرفت و شايسته بود تا مسلمانان صبر میكردند تا خاندان پيامبر نيز در انتخاب خليفه شركت میكردند.
علی (عليه السلام) نه تنها با ابوبكر بيعت میكند بلكه برای دفاع از اسلام در ميان آشوب و غوغا بپا میخيزد تا باطل از بين برود و در زمانی كه آشوب سراسر دنيای اسلام را فرا گرفته است به خود اجازه نمیدهد آشوبی ديگر درست شود، بلكه خليفه و مسلمانان را در دفع اين بلايا ياری میكند.
[۵] ترجمه مطالب نهج البلاغه: استاد محمد دشتی. [۶] نامهی ۶.