فصل اول: اهميت وحدت
﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ فِيمَا فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ١٩﴾[یونس: ۱۹].
«مردم، امتی واحد (و یکتاپرست) بودند و سپس دچار اختلاف شدند. و اگر سنت پیشین پروردگارت نبود، در میانشان دربارهی اختلافاتشان داوری میشد».
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢ وَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡۖ﴾[الأنبیاء: ۹۲ و ۹۳].
«بهراستی این امت شماست؛ امتی واحد و یکپارچه و من، پروردگار شما هستم؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید. آنان، آیینشان را در میان خود، پارهپاره نمودند و فرقهفرقه شدند».
اسلام در قرآن و سنت به اتحاد سفارش فراوان كرده است و از تفرقه به عنوان پرتگاه آتش ياد میكند: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ﴾[آل عمران: ۱۰۳].
«همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت الهی را بر خودتان به یاد آورید که با هم دشمن بودید و الله دل هایتان را نسبت به همدیگر مهربان کرد و به لطف الله با هم برادر شدید؛ در صورتی که پیشتر بر لب پرتگاهی از آتش بودید و الله شما را نجات داد. بدین سان الله آیاتش را برای شما بیان می کند تا هدایت شوید».
و از اتحاد به عنوان نعمت الهی تجليل شده است و برادری و همدلی را میستايد.
اعراب به نعمت اسلام، اختلافاتی كه چون درهی آتش بود كنار گذاشته و برادر يكديگر گشتند و همهی قبايل را به وحدت فراخواندند و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در طول ده سال در مدينه، الگوی حكومتداری در ساية وحدت ايجاد كرد.
ولی امروز، قرنهاست كه مسمانان از مدينهی فاضلهی پيامبر فاصله گرفته اند و انتظار اتحاد و همدلی مسلمانان به رؤيای غير قابل تحقق تبديل شده به طوری كه گاهاً اختلافات رنگ كينه و دشمنی به خود گرفته و احزاب و گروههای اسلامی حكم به كشتن و كفر و ارتداد هم میدهند.
دو گروه از مسلمانان كه با هم اختلافاتی در زمينههای اعتقادی و فقهی دارند شيعيان و سنیها میباشند كه علمای اين دو مذهب عليرغم شعار وحدت هنوز نتوانسته اند وحدت واقعی را در دنيای اسلام پديدار كنند، هرچند تلاشهايی صورت گرفته ولی كافی نيست.
در بسياری از گفتگوهايی كه بين علمای دو مذهب صورت گرفته يا به صورت تملقآميز از اتحاد و وحدت صحبت كرده اند و بعد از گفتگو سخنان خودشان را عملی نكرده اند و يا به صورت جبههگيری و جدل رو در روی هم قرار گرفته، بدون اين كه گفتگوی آنها نتايج مثبت چندانی داشته باشد.
متأسفانه انديشمندان اسلام اختلافات را موشكافی نمیكنند و به آنچه كسب كردهاند دلخوش كردهاند و توجه ندارند كه بسياری از اختلافات قابل اصلاح است و در اين شرايط اختلافات غير قابل اصلاح نيز بايد متروك شود.
در بهمن ماه ۱۳۸۵ هجری شمسی، بين دكتر يوسف قرضاوی انديشمند مصری و آقای هاشمی رفسنجانی گفتگويی زيبا صورت گرفت كه با همهی گفتگوهای قبلی تفاوت داشت و واقعاً اين دو عالم جهان شيعه و سنی نشان دادند حاضرند اتحاد را جايگزين تفرقه كنند ولی اين گفتگو كافی نبود و از اين گفتگوهايی كه اختلافات موشكافی و سوء برداشتها برطرف میشود بايد هر ساله چندين مرتبه اتفاق بيفتد و بايد دست جيرهخواران تفرقه، از تصميمگيری بر دنيای اسلام كوتاه شود.
چرا بايد يك شيعه در بين سنيان و يك سنی در بين شيعيان بدون زخم زبان و مزاحمت زندگی نكند؟
نكتة ديگر اين است كه بايد توجه داشت مسلمان حق ندارد در اصول دين تقليد كند و هركس در اصول دين از پدران و... تقليد كند، اسلامش قابل قبول نيست. شايد بيش از نيمی از مسلمانان در دين از پدرانشان تقليد كردهاند و شناخت كافی از اسلام ندارند.
شايد اگر اسلام تحقيقی جای اسلام تقليدی را بگيرد بسياری ازاختلافات و تفكرات اصلاح شود.
بايد توجه داشت كه مسلمانان - شيعه و سنی و...- در سه اصل توحيد، نبوت و معاد نبايد با هم تفاوتی داشته باشند و در اين زمينهها مسلمان بايد بود نه شيعه و نه سنی، علی (عليه السلام) میفرمايد: «مبادا در دين دورويی ورزيد كه همبستگی و وحدت در راه حق، از پراكندگی در راه باطل بهتر است، زيرا خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه آيندگان چيزی را با تفرقه عطا نفرموده است» [۲].
با نگاهی به زندگی اصحاب و خاندان پيامبر متوجه میشويم كه آنها مصلحت اسلام را بر هر چيز ترجيح میدادند، به طور مثال علی (عليه السلام) كه از اصحاب به خاطر عدم انتخابش دلخور بود به خاطر اسلام سكوت كرد (حسب ادعای مدعیان پیروی از علی علیه السلام) ولی بعضی پيروان علی (عليه السلام) قرنهاست كه به خاطر اسلام در شرايط وخيم مسلمانان سكوت نمی كنند!
خليفه دوم عمر فاروق، علی (عليه السلام) را كه سالها كوچكتر از خودش است را به عنوان مشاور خود آگاهتر از خود میداند و میگويد: «لولا علی لهلك عمر» و هر كجا مشكلی برايش پيش میآيد بدون تكبر از علی (عليه السلام) میپرسد و علی (عليه السلام) نيز بدون توقع پاسخ میگويد، نه عمر مستبد و خود رأی است و نه علی حاضر بود مصلحت اسلام را ناديده بگيرد.
بعضی مسلماننماهای سنی، مساجد شيعيان را تخريب میكنند و بعضی مسلماننماهای شيعه، مساجد سنيان را!
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ﴾[البقرة: ۱۱۴].
«و كيست ستمكارتر از آن كه مردم را از ذكر نام خدا در مساجد منع كند و در خرابی آن اهتمام و كوشش نمايد».
چه بسا كه بسياری از قتلها و غارتها و كشتارها در قرون اخير به خاطر شيعه و سنی بودن بود. چه بسيار سنیها را حكومت صفوی به فجيعترين شكل ممكن كشت و چه بسيار شيعيان را حكومت عثمانی به قتل رساند. هنوز كه هنوز است در پاكستان شيعيان و سنیها همديگر را میكشند و چه بسيار انسانهايی كه چون عالم شيعه و سنی هستند بايد در زندانها محبوس باشند البته اگر طرفداران تفرقه آنها را نكشند.
چرا بعضی سنیها، شيعيان را پيرو عبدالله بن سبا كه علی (عليه السلام) را خدا میدانست میدانند و بعضی شيعيان، سنیها را كافر و گمراه و مرتد میدانند، گويی به راه يهوديان و مسيحيان منحرف میروند.
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ١١٣﴾[البقرة:۱۱۳].
«یهودیان می¬گویند: نصاری، برحق نیستند و نصاری می¬گویند: یهودیان بر حق نیستند؛ این، در حالی است که هر دو گروه، کتاب آسمانی را می¬خوانند. افراد ناآگاه (و مشرک نیز) سخنی مانند سخن یهود و نصاری را بر زبان می¬رانند. الله روز قیامت درباره¬ی اختلافشان قضاوت خواهد کرد».
و به هم توهين میكنند و به تفرقه دامن میزنند و به كردار خود شادند، ﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣﴾[المؤمنون: ۵۳].
«آن گاه مردم امر -دين - خود را پاره پاره كردند و هر گروهی به آنچه نزد خود پسنديدند دلخوش گشتند».
خداوند مؤمنان را از اين كه شبيه مشركان تفرقه كنند میترساند،
﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢﴾[الروم: ۳۱- ۳۲].
« و از مشرکان نباشید. از (همان) کسانی که دینشان را جدا و پراکنده نمودند و چند دسته شدند؛ هر گروهی به آنچه نزد خویش دارند، راضی و خرسندند».
و به واقع هركس در دين خدا تفرقه ايجاد كند هم شأن مشركان گشته است: ﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١﴾[الروم: ۳۱] «و از مشرکان نباشید».
عدهای طرفدار تفرقه مسلمانان را سرگرم اختلافات شيعه و سنی و... كردهاند تا از اين راه بهايی كسب كنند، عدهای از اينها بر منابر مساجد راه پيدا كردهاند و در جايی كه بايد يگانگی الله، مسلمانان را متحد گرداند شعار اختلاف و تفرقه سر میدهند و از عذاب الهی نمیترسند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«آنان كه دين خدا را پراكنده نمودند و فرقه فرقه شدند، چنين كسانی به كار تو نيايند، كار آنها با خداست و بعد از اين، به آنچه میكردند آگاهشان می گردانند».
با نگاهی به مدينهی فاضلهی رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) میبينيم كه يهوديان و مسيحيان، حتی منافقان در حكومت پيامبر بدون رنج و عذابی میزيستند ولی شيعه و سنی بايد همديگر را بيازارند و به هم توهين كنند!
علی (عليه السلام) میفرمايد: «خداوند حرمت مسلمان را بر هر حرمتی برتری بخشيد و حفظ حقوق مسلمانان را به وسيلهی اخلاص و توحيد استوار كرد» [۳]. همچنين میفرمايد: «مسلمان كسی است كه مسلمانان از زبان و دست او آزاری نبينند مگر آنجا كه حق باشد و آزار مسلمان روا نيست جز در آنجا كه واجب باشد» [۴]. در مورد اين كه آيا واجب میشود مسلمان را آزار بدهيم همان امر به معروف و نهی از منكر منظور علی (عليه السلام) است نه چيزی بيشتر.
بنابراين، علی (عليه السلام) كه امام اول شيعيان و خليفهی چهارم سنیهاست نيز آزار و اذيت مسلمان و توهين به همديگر را نمیپذيرد. اگر بخواهيم مسلمانان متحد شوند بايد آگاهی و دانايی عوض نادانی و بیدانشی به جوامع اسلامی پای گذارد. بر هر فرد مسلمان لازم و واجب است چون به سن بلوغ رسيد در رابطه با اصول دين و حقيقت اسلام تحقيق كند، اسلام را بشناسد و هدف دين را درك كند آن گاه دين برايش لذتآور است و نه با توهين به اعتقاد ديگران، بلكه با دليل از دين دفاع میكند. به راستی كه توهين و تحقير اعتقادات ديگران بدون اين كه دليلی ارائه دهيم از نادانی و تعصب سرچشمه میگيرد و در بسياری از موارد مسلمانان به دليل عدم آگاهی از دين در اختلافاتی كه بين خود دارند عوض اين كه با دليل و مدرك رقيب خود را ساكت كنند به تخريب شخصيت وی میپردازند كه اين نشانهی عدم آگاهی آنها از حقيقت دين شان است.
در گفتگوی بين عوام شيعه و سنی وقتی سنی پيروز شده، شيعه شكست خورده عوض جواب دادن به او بر چسب وهابی بودن به سنی میزند در حالی كه وهابيت را هم نمیشناسد.
متأسفانه امروز خيلی از مسلمانان اعتقادشان را از كتب عرفانی و همچنين نظريات انديشمندان و... گرفته بعد آيات قرآن را بر باورهای خود تحميل میكنند و اين يكی از دلايل اختلاف است. آيا به راستی دين و اعتقاد ارزش چند ماه مطالعه در كتاب خدا را ندارد، آيا اگر تعصب فراموش شود وحدت نمايان نمیشود؟ و اگر كتاب خدا بدون تعصب مطالعه شود گرهها گشوده نمیشود. متأسفانه دين برای بسياری از انسانها نمادين شده و حالت انفعالی پيدا كرده است و يكی از دلايل عمدهی عقبماندگی مسلمانان انفعالی بودن دين در نظر بعضیهاست.
دين اگر پويا باشد و مردم را به تكاپوی واقعی وادار سازد و برنامه زندگی انسان را ارائه دهد مردم عاشق دين میشوند و اسلام اين گونه است، اسلام واقعی، و ارائه دين پويا يعنی اسلام واقعی به عهده علمای اسلام است.
در كتاب خدا به مسائل اعتقادی و بندگی خدا و روش نيكو زيستن بيش از مسائل فقهی پرداخته شده است در حالی كه علمای اسلام به مسائل فقهی بيشتر پرداخته و در راهنمايی مردم در عبادت خدا به معنای واقعی و آموختن نيكو زيستن به امت كوتاهی كرده اند هر چند كه اين كوتاهی ناخواسته بوده ولی اين سبب شده تا بسياری از مردم دين را در چگونگی وضو گرفتن و غسل كردن و... خلاصه كرده اند غافل از اين كه عبادت خدای يگانه و دست طلب پيش او فقط دراز كردن، كمك به هم نوع، تلاش برای پيشرفت، تربيت فرزند، اخلاق نيكو و صلهی ارحام و كسب روزی حلال و... اهداف اصلی دين است.
دين به ما میآموزد كه اگر يك انسان بيگناه را بكشيم گويی همه انسانها را كشتهايم.
﴿مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ﴾[المائدة: ۳۲] «هرکس، انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فسادِ در زمین بکشد، گویا همه¬ی مردم را کشته».
و اگر يك انسان را نجات دهيم انسانيت را نجات داديم. ﴿وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ﴾[المائدة: ۳۲] «و هر کس سبب زنده ماندن کسی گردد، گویا همه¬ی مردم را نجات داده است».
دين در اين آيه به ما می گويد يك انسان را نجات دهيد بحثی از مسلمان و شيعه و سنی نيست، انسان و بندهی خدا هر كس كه میخواهد باشد.
بعضی از علما مقاومت مردم فلسطين را در مقابل يهوديان محكوم میكنند و اين شرمآور نيست؟!
آتش بهدودست خویش درخرمن خویش
ما خود زده ایم که را کنیم دشمن خویش
چرا يك مسلمان نبايد شيعه و سنی باشد و آيا يك مسلمان میتواند هم شيعه باشد هم سني؟
به راستی يك مسلمان واقعی هم شيعه است و هم سنی، و نه شيعه است و نه سني.
يعنی هركس كه به واقع پيرو علی (عليه السلام) باشد سنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) را هم به جا میآورد و هركس سنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) را به جای آورد پيرو علی (عليه السلام) است و اين مسلمان است كه برتر از شيعه و سنی است و مسلمان است نه شيعه و سنی ای كه عوض افتخار به دين خود به مذهب خود مینازد. به واقع شيعه و سنی نمیتواند دو چيز باشد يكی است و نام واقعی اش اسلام است.
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥﴾[آل عمران: ۱۰۵].
«و شما مسلمانان مانند مللی نباشيد كه پس از آنكه آيات روشن برای آنها آمد راه تفرقه و اختلاف پيموده اند كه البته برای آنها عذابی بزرگ خواهد بود».
آيا به راستی مسلمانان فراموش كرده اند محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) يك دين آورد و آن اسلام است و يك شريعت و تفاوتها نبايد به دشمنی بينجامد.
﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ﴾[المائدة: ۴۸].
«ما برای هر قومی از شما شريعت و طريقهای مقرر داشتيم، و اگر خدا میخواست همهی شما را يك امت میگردانيد، و ليكن تا شما را به احكامی كه در كتاب خود به شما فرستاد بيازمايد».
يا نمیدانند دشمنی آنها با هم، ظلم به خود است،
﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمٍ أَلِيمٍ ٦٥﴾[الزخرف: ۶۵].
«گروههای اهل کتاب با هم اختلاف ورزیدند. پس وای به حال ستمگران از عذاب روز دردناک».
مگر نمی دانند هزار هزار پيامبر آمدند تا اختلافات را از بين ببرند آنگاه امروز به دست خود موجب تفرقه میشوند.
﴿وَلَمَّا جَآءَ عِيسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُكُم بِٱلۡحِكۡمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي تَخۡتَلِفُونَ فِيهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٦٣﴾[الزخرف: ۶۳] «و آنگاه که عیسی با نشانه های آشکار آمد، گفت: به راستی برای شما حکمت آورده ام و (آمدهام) تا برخی از مواردی را که در آن اختلاف دارید، برایتان بیان کنم».
﴿وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ﴾[الشوری: ۱۳] «و آنچه که ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش کردیم؛ (بدین مضمون) که دین را برپا دارید و در آن تفرقه و اختلاف نورزید».
﴿ وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ﴾[الشوری: ۱۴] «و تنها پس از آن دچار تفرقه و پراکندگی شدند که علم و دانش یافتند؛ آن هم از روی حسادتی که در میانشان وجود داشت. و اگر سنت و قانون پیشین پروردگارت نبود که تا مدتی مهلت یابند، بهطور قطع در میانشان داوری میشد».
﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣﴾[البقرة: ۲۱۳].
«همهی مردم یک امت بودند؛ پس (از آنکه عدهای راه حق را رها کردند،) الله پیامبران را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاد و همراهشان کتاب را به حق نازل کرد تا میان مردم دربارهی اختلافاتی که داشتند، حکم نماید. تنها کسانی در آن اختلاف کردند که به آنها کتاب داده شد؛ (آن هم) پس از آنکه نشانههای آشکار، در اختیارشان قرار گرفت (و این اختلاف) از روی حسادتی (بود که) در میانشان وجود داشت. الله به فرمانش مؤمنان را به حقیقتِ چیزی که مورد اختلافشان بود، هدایت نمود. و الله هر که را بخواهد، به راه راست هدایت میکند».
نکاتی در آيه فوق:
هدف آمدن پيامبران، رفع تفرقه
كتابهای آسمانی منبع خوبی برای رفع تفرقه
تفرقه عامل سركشی است در برابر خدا با تفرقه سركشی نكنيم.
[۲] نهج البلاغه، ترجمهي محمد دشتي، خطبه ۱۷۶ شماره ۷. [۳] خطبه۱۶۷، شماره۱. [۴] خطبه۱۶۷، شماره۲.