فصل سوم: علی (عليه السلام) در دوران خلافت
علی (÷) در روزگاری به عنوان خليفه انتخاب شد كه مشكلات و فتنهها از هر سو مانند زمان وفات پيامبر (ص) جامعهی اسلامی را احاطه كرده بود و تفاوتش با آن زمان اين بود كه علی (÷) برای حفظ اتحاد و اقتدار اسلام مجبور بود با برادران مسلمان خود بجنگد نه مدعيان پيامبری و اهل رده و روميان، علی (÷) چارهای جز جنگ با مسلمانان يا رضايت به پاره پاره شدن اسلام نداشت و علی (÷) جنگ را برگزيد تا امت را به وحدت برساند.
تنها نقطهی اميد و نكته مثبت در اين دوره، ضعف كامل حكومت روم و دشمنان خارجی بود و خطری از جانب دشمنان خارجی جامعهی اسلامی را تهديد نمیكرد ولی درگيريهای داخلی پايههای حكومت اسلامی را متزلزل میكرد.
علی (÷) در اولين اقدامش بعضی از حاكمانی كه خليفهی سوم منصوب كرده بود به دليل نارضايتی مردم از كار بركنار كرد و عدهای را نيز مخالف اهداف و سياست خود میديد دستور به عزل آنها داد كه معاويه از اين دسته بود. علی از معاويه در نامهای احترامآميز خواست برای بيعت به مدينه بيايد «از بندهی خدا علی امير مؤمنان به معاويه بن ابی سفيان... تو و همراهانت بيعت كنيد و با گروهی از يارانت نزد من بيا» [۲۲].
معاويه اعلام داشت تا زمانی كه علی شورشيان را محاكمه نكند، حاضر به بيعت با علی و رها كردن حكومت شام نيست. علی (÷) وقتی كه با اين وضعيت روبرو شد از يك سو توانايی محاكمهی قاتلان خليفهی سوم و شورشيان را نداشت و از سوی ديگر محاكمه آنها در اين زمان موجب شكاف در بين جامعه میگشت و امنيت داخلی جامعه به خطر افتاده اوضاع متشنجتر میشد. علی (÷) در اين باره میفرمايد: «قدرت اجرای آن [محاكمه شورشيان] را چگونه به دست آورم؟ آنان با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند، بر ما تسلط دارند و ما بر آنها قدرتی نداريم. هم اكنون بردگان شما با آنها میجوشند و باديهنشينان اطراف شما به آنها پيوستهاند. آنها در ميان شما زندگی میكنند و هر مشكلی را كه بخواهند بر شما تحميل میكنند... كاری كه پيش آمده [كشتن عثمان] از جاهليت است شورشيان يار و ياور دارند. اگر برای كيفر دادنشان حركتی آغاز شود مردم به چند دسته تقسيم میشوند: گروهی خواستههای شما را دارند و عدهای بر خلاف شما فكر میكنند و گروهی نه اين را میپسندند و نه آن را، پس صبر كنيد تا مردم آرام شوند و دلهای مضطرب در جای خود قرار گيرد و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود، اكنون مرا آسوده گذاريد و در انتظار فرمان من باشيد كاری نكنيد كه قدرت ما را تضعيف كند و اقتدار امت ما را متزلزل سازد... اين جريان سياسی را تا میتوانم مهار میكنم، اما اگر راه چارهای نيابم با آنان [شورشيان] میجنگيم» [۲۳].
چون سپاه علی وسپاه طلحه و زبير رو در روی هم قرار گرفتند، گفتگوهای صلح آغاز شد و علی (÷) دلايل خود برای عدم برخورد با شورشيان را بيان كرد و طلحه و زبير هم وقتی ديدگاههای علی (÷) را شنيدند تصميم به صلح گرفتند لذا زبير اردوگاه را برای بازگشت به مدينه ترك كرد آن گاه كه در مسير بازگشت به مدينه به دست فردی به نام ابن جرموز كشته شد، گفتگوهای صلح در جريان بود، در اين بين طلحه كه انتظار چنين جنگی را نداشت متحير به صحنه جنگ مینگريست كه به وسيلهی تيری که به ایشان اصابت کرد، كشته شد و با كشته شدن طلحه شعله جنگ زبانه كشيد و با اسارت عايشه و مروان حكم پايان يافت.
نكته جالب در اين جنگ اين بود كه شورشيان در دو سپاه فرياد میزدند سپاه مقابل، جنگ را شروع كرده و اين گونه جنگ جمل به عنوان اولين جنگ داخلی مسلمانان لكهی ننگی در تاريخ اسلام به شمار آمد، جنگی كه اصحاب دست به خون يكديگر آلودند، جنگی كه دو نفر از سرداران اسلام طلحه و زبير در جنگ با برادرشان علی كشته شدند و عايشه همسر پيامبر (ص) رو در روی علی (÷) داماد پيامبر (ص) قرار گرفت. علی(÷) بعد از جنگ بر كشتههای هر دو سپاه نماز خواند و دستور به دفن آنها داد و عايشه را با احترام به مدينه بازگرداند تا هم به پيامبر (ص) احترام گذاشته باشد و هم نشان دهد به وحدت علاقمند است و اهل انتقام نيست.
علی (÷) وقتی بعد از جنگ جسد طلحه را ديد طلحه را با كنيه كه نشانهی احترام است خواند و اين گونه فرمود: «ابو محمد، در اين مكان غريب افتاده است. به خدا سوگند خوش نداشتم قريش را زير تابش ستارگان كشته و افتاده بينم...» [۲۴].
اما آمار كشتههای جنگ جمل در بعضی از كتاب ها هزاران نفر ذكر شده. بعد از ختم جريان جنگ جمل، علی (÷) برای ارشاد معاويه و جلوگيری از وقوع جنگ و درگيری تلاش فراوان كرد و حتی نامه نگاریهايی هم با معاويه داشت ولی معاويه فقط به قيمت محاكمه قاتلان عثمان حاضر به كوتاه آمدن بود. علی (÷) در نامهای به معاويه اين گونه مینويسد: «اين كه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم سوگند به جان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه بر نداری به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را میطلبند» [۲۵].
به هر ترتيب، سپاه علی و سپاه معاويه در صفين در مقابل هم قرار گرفتند ولی حتی در زمان جنگ علی (÷) به وحدت میانديشيد و وقتی مشاهده كرد سپاهيانش، شاميان را دشنام میدهند آنها را منع كرد: «من خوش ندارم كه شما دشنامدهنده باشيد، اما اگر كردارشان را توصيف و حالات آنها بازگو میكرديد، به سخن راست نزديكتر و عذرپذيرتر بود. خوب بود به جای دشنام آنان میگفتيد: خدايا، خون ما و آنها را حفظ كن، بين ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدايت كن....» [۲۶].
علی (÷)در زمان جنگ به صلح و آشتی اميد داشت «مردم! هم اكنون آتش جنگ بين شما و اهل قبله شعلهور شده است و اين پرچم مبارزه را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جايگاه حق بدوش نمیكشند.... در هيچ كاری تا روشن نشود شتاب نكنيد زيرا در آنچه شما اكراه داريد توان تغييراتی داريم» [۲۷].
همچنين میفرمايد: «اما امروز با پيدايش زنگارها در دين، كژی و نفوذ شبه در افكار، تفسير و تأويل دروغين در دين، با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم. پس هرگاه احساس كنيم چيزی باعث وحدت ماست و به وسيلهی آن به يكديگر نزديك میشويم و شكافها را پر و باقيماندهی پيوندها را محكم میكنيم، به آن تمايل نشان میدهيم، آن را گرفته و ديگر راه را ترك میگوييم» [۲۸].
حضرت علی (÷) جنگ صفين را بعد از پايان جنگ اين گونه تحليل میكند: «آغاز كار چنين بود كه ما با مردم شام ديدار كرديم كه در ظاهر پروردگار ما يكی و پيامبر ما يكی و دعوت ما در اسلام يكی بود و در ايمان به خدا و تصديق كردن پيامبرش، هيچ كدام از ما بر ديگری برتری نداشت و ما با هم وحدت داشتيم جز در خون عثمان كه ما از آن بركناريم. پس به آنان گفتيم: بياييد با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام كردن مردم، به چاره جويی و درمان بپردازيم، تا كار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نيرومند شويم. اما شاميان پاسخ دادند: چارهای جز جنگ نداريم.
... پس آنگاه كه دندان جنگ در ما و آنان فرورفت... به دعوت ما (صلح و گفتگو) گردن نهادند و بر آنچه آنان را خوانديم، پاسخ دادند. ما همه به درخواست آنان پاسخ داديم و آنچه را خواستند زود پذيرفتيم تا حجت را بر آنان تمام كنيم و راه عذرخواهی را ببنديم...» [۲۹].
در تواريخ آمار سپاهيان دو گروه در جنگ صفين دويست هزار نفر ذكر شده كه درست نمیتواند باشد جمع كردن دويست هزار نفر برای جنگ، فراهم كردن آب و غذا ی سپاهيان، تأمين علوفهی حيوانات برای اين جمعيت كاری ناممكن در آن روزگار بود.
[۲۲] نامه ۷۵. [۲۳] خطبه ۱۶۸. [۲۴] خطبه ۲۱۹. [۲۵] نامه ۹. [۲۶] خطبه ۲۰۶. [۲۷] خطبه ۱۷۳، شماره ۲. [۲۸] خطبه ۱۲۲، شماره ۳. [۲۹] نامه ۵۸.