علی علیه السلام امام وحدت

نظر علي(عليه السلام) در رابطه با خلافت و چگونگي رسميت آن؟

نظر علي(عليه السلام) در رابطه با خلافت و چگونگي رسميت آن؟

علی در نامه۷ نهج البلاغه به معاويه چنين می‌نويسد: «بيعت برای امام يك بار بيش نيست و تجديد نظر در آن میسر نخواهد بود و كسی اختيار از سر گرفتن آن را ندارد. آن كس كه از بيعت عمومی سر باز زند، طعنه‌زن، عيب‌جو خوانده می‌شود و آن كس كه نسبت به آن دودل باشد منافق است». در نامه۶ ديگر بار به معاويه می‌نويسد: «پس آن كه در بيعت حضور داشت نمی‌تواند خليفه‌ای ديگر انتخاب كند و آن كس كه غايب بود نمی‌تواند بيعت مردم را نپذيرد. همانا شورای مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است...».

بنابراين، از نظر علی اتفاق نظر مهاجرين و انصار در انتخاب خليفه موجب اتحاد و وحدت و خشنودی خدا می‌شود و انتخاب مهاجرين و انصار در نزد علی محترم است.

علی (عليه السلام) شايسته‌ترين فرد را به حكومت كسی می‌داند كه در «تحقق حكومت نيرومندتر، و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد تا اگر آشوب‌گری به فتنه‌انگيزی برخيزد، به حق بازگردانده شود و اگر سر باز زد با او مبارزه شود» [۷].

امام شرايط انتخاب رهبر را چنين بيان می‌دارد «اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلكه آگاهان دارای صلاحيت و رأی و اهل حل و عقد رهبر و خليفه را انتخاب می‌كنند كه عمل آنان نسبت به ديگر مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بيعت كننده حق تجديد نظر دارند و نه آنان كه در انتخابات حضور نداشتند، حق انتخابی ديگر را خواهند داشت، آگاه باشيد، من با دو كس پيكار می‌كنم، كسی چيزی را ادعا كند كه از او نباشد و آن كس كه از ادای حق سر باز زند» [۸].

به راستی اگر علی (÷) در عملكرد خلفا كوتاهی می‌ديد حتماً تذكر می‌داد و اگر حس می‌كرد كه آن ها توان دفاع از اسلام و كشور مسلمين را ندارند يا به اسلام خيانت می‌كنند با آنها پيكار می‌كرد زيرا با فردی كه چيزی در حد او نباشد و آن را ادعا كند سر سازگاری نداشت. و در راه حق حتی از تنهايی نيز ترسی به دل راه نمی‌داد. «به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، درحالی كه آنان تمام روی زمين را پر كرده باشند نه باكی داشته و نه می‌هراسم» [۹].

همچنين در خطبه ۱۰۴ نهج البلاغه آمده است كه علی (÷) می فرمايد:«درون باطل را می‌شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم»، همچنين می‌فرمود: «مردم ستمكار را سه نشان است: با سركشی به مافوق خود ستم روا دارد و به زير دست خود با زور و چيرگی ستم می‌كند و ستمكاران را ياری می‌دهد» [۱۰].

بنابراين، اگر علی، خلفا را مدافع اسلام نمی‌ديد محال بود با آنان بيعت كرده و ياری شان دهد. در حكمت ۳۱۷ نهج البلاغه آمده است: علی (÷) در جواب فردی يهودی كه به ايشان گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده درباره اش اختلاف كرديد، فرمود: «ما درباره‌ی آنچه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او، اما شما يهوديان، هنوز پای شما پس از نجات از دريای نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد: برای ما خدايی بساز، چنان كه بت‌پرستان خدايی دارند». و پيامبر شما گفت: «شما مردمی نادانيد». علی (÷) حاضر نيست اصحاب رسول الله(ص) را هم‌شأن يهوديان كند و اختلاف آنها را درمقايسه با اختلاف يهوديان كوچك می‌شمارد.

علی (÷) به واقع امام وحدت است، ايشان می‌فرمايد: «در امت اسلام، هيچ كس همانند من وجود ندارد كه به وحدت امت محمد (ج) و به انس گرفتن آنان به همديگر، از من دلسوزتر باشد» [۱۱].

و به راستی كه خلافت خلفای قبل از علی (÷) باعث نشد كه علی مصلحت خويش را بر مصلحت اسلام ترجيح دهد. بعد از اين كه ابوبكر به عنوان و خليفه انتخاب شد مسئوليت سنگين نگهبانی از كشور مسلمين به او واگذار شد. اولين نتيجه‌ای كه انتخاب ابوبكر در برداشت اين بود كه خطر تفرقه و گروه گروه شدن اصحاب از بين رفت و همه‌ی اصحاب به جز سعد بن عباده به مرور زمان با ابوبكر بيعت كردند و شاگردان رسول الله دوباره متحد شده برای مبارزه با مشكلات بپا خاستند. ابوبكر سپاه اسامه را بر مرزهای روم فرستاد به جز عمر كه آن هم به خواهش خليفه از اسامه در مدينه ماند همه كسانی كه قرار بود با اسامه حركت كنند به آنجا رفتند.

و نيروی باقيمانده در مدينه به جنگ با پيامبران دروغين و مانعين زكات و اهل رده رفت و در كمترين زمان ممكن حكومت اسلام اقتدار خويش را باز يافت، فتنه اهل رده و مدعيان پيامبری و مانعين زكات با پيروزی مسلمانان خاتمه يافت و سپاه اسامه نيز از مأموريت خود با موفقيت بازگشت و نجات اسلام در آن شرايط حساس لطف الهی بود و به معجزه شباهت داشت. ابوبكر اندكی بيش از دو سال خلافت كرد و در نزديكی وفاتش عمر را به عنوان جانشين خود پيشنهاد كرد و با بيعت مردم با عمر، خليفه دوم عمر فاروق زمامدار مسلمانان شد. دوران خلافت عمر، اوج اقتدار دنيای اسلام بود به طوری كه ساسانيان در ايران و حكومت روم در مقابل مسلمانان به زانو در آمدند و جنگيدن همزمان با دو قدرت بزرگ آن روزگار و پيروزی بر هر دوی آنها و فتح يكی از آنها به طور كامل، بزرگترين افتخار تاريخ دنيای اسلام شد كه نقش علی (÷) در اين اقتدار و موفقيت غير قابل انكار است.

عمر فاروق، علی (÷) را مشاور خود می‌دانست و در مسائل مملكت‌داری و نظامی سخن علی (÷) را بر همه ترجيح می‌داد و حتی زمانی كه برای گفتگو با مردم بيت‌المقدس برای تسليم شهر به مسلمانان به پيشنهاد علی (÷) عازم آن شهر شد، علی (÷) را جانشين خود درمدينه گذاشت و يا در زمانی كه لشكر اسلام نياز به حمايت مالی داشت طبق آنچه در حكمت ۲۷۰ نهج البلاغه آمده است عده‌ای پيشنهاد كردند زر و زيورآلات كعبه را خرج حمايت از سپاه كنند كه عمر نظر علی را جويا شد و علی مخالف اين كار بود و عمر نيز گفته علی را قبول كرد و كسی متعرض اموال كعبه نشد و يا زمانی كه عمر فاروق در جنگ ايران می‌خواست شخصاً شركت كند علی ÷مخالفت كرد و فرمود: «... اسلام دين خداست... و سپاه خود را ياری خواهد كرد. جايگاه رهبر چون ريسمان محكم است كه مهره‌ها را متحد ساخته به هم پيوند می‌دهد.

اگر اين رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراكنده و هر كدام به سويی خواهند افتاد... عرب امروز اگرچه از نظر تعداد اندك، اما به نعمت اسلام فراوانند و با اتحاد و هماهنگی عزيز و قدرتمندند. چونان محور آسياب، جامعه را به گردش درآور و باكمك مردم جنگ را اداره كن. زيرا اگر تو از اين سرزمين بيرون شوی، مخالفان عرب از هر سو تو را رها كرده و پيمان می‌شكنند... همانا عجم اگر تو را در نبرد بنگرد گويند اين ريشه‌ی عرب است، اگر آن را بريديد آسوده می‌گرديد و همين فكر سبب فشار و تهاجمات پياپی آنان می‌شود و طمع ايشان در تو بيشتر گردد...» [۱۲].

حضرت علی ÷زمانی كه عمر فاروق برای جنگ با روميان قصد شركت در جنگ را داشت باز هم او را از اين كار باز داشت و عمر فاروق باز هم پيشنهاد علی را پسنديد و عملی كرد. علی ÷در اين باره فرمود: «خداوند به پيروان اين دين وعده داده كه اسلام را سر بلند و نقاط ضعف مسلمين را جبران كند... هرگاه خود به جنگ دشمن روی و با آنان روبرو گردی و آسيب بينی، مسلمانان تا دورترين شهرهای خود، ديگر پناهگاهی ندارند و پس از تو كسی نيست تا بدان روی آورند. مرد دليری را به سوی آنان روانه كن و جنگ آزمودگان و خيرخواهان را همراه او كوچ ده. اگر خدا پيروزی داد چنان است كه تو دوست داری و اگر كار ديگری مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهی بود» [۱۳].

از اين اتفاقات و سخنان امام علی فراوان دارد كه خلفا را ياری داده و خدمات علی در دوره‌ی خلفای پيش از خودش ستودنی است و اين نشانگر اين است كه علی انتقام‌جو و كينه‌توز نيست تا بخاطر عدم انتخابش در سقيفه و بعد از آن نسبت به اسلام و طرفدارانش بيگانه شود.

حكومت ده سالهء عمر با ترور ايشان به دست يك ايرانی مجوسی ابو لؤلؤ نام پايان يافت. عمر برای انتخاب خليفه، مانند بسياری از كارهای ديگرش، شورايی تشكيل داده بود كه شورای تعيين خليفه، شش نفر بودند و اين شش نفر برگزيدگان اصحاب بودند و از سياست و كشور داری آگاهی كافی داشتند در بين اين شش نفر علی (÷) و عثمان به عنوان كانديداهای برتر شناخته شدند.

علی (÷) با عثمان نيز همان گونه كه با ابوبكر و عمر بيعت كرده بود بيعت كرد و در همكاری و تلاش برای دفاع از اسلام كوتاهی نكرد و خليفه نيز گاهاً از علی كمك می‌طلبيد. عثمان ۱۳ سال خلافت كرد كه ۱۲ سال اوضاع داخلی آرام، كشور ثروتمند، فتوحات خارجی بر قرار بود حتی كار نگارش قرآن برای فرستادن به سرزمين‌های ديگر شروع شد و... ولی در آخرين سال خلافت عثمان اوضاع جامعه به يكباره متشنج شد و آخرين سال‌های خلافت و دموكراسی راشده‌ی اسلامی به جنگ و درگيری مبدل گشت و اين گونه مسلمانان به جان هم افتاده، اتحاد جای خود را به تفرقه داد و با كوتاهی فرمانداری‌ها در سركوب شورش‌ها، بی‌عدالتی بعضی حكام، در موسمی كه اكثر مردم مدينه در حج به سر می‌بردند مدينه و خانه‌ی خليفه محاصره شد و با نيرنگ شورشی‌ها بالاخره با ترور خليفه آشوب سراسر جامعه‌ی اسلامی را فراگرفت.

علی ÷در اين يك سال تمام تلاش خود را برای آرام كردن اوضاع انجام داد، هم شورشيان را به آرامش دعوت می‌كرد و هم خليفه را از نصايح خود بهره‌مند می‌ساخت و با وجود اين كه می‌توانست از شورش موجود برای عزل خليفه و به خلافت نشستن بهره گيرد ولی باز هم مصلحت اسلام را بر مصالح شخصی ترجيح داد و تا آنجا كه توان داشت از خليفه دفاع كرد و به قول خودش «آنقدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم» [۱۴].

همچنين می‌فرمايد: «مردم بر عثمان عيب گرفتند و من تنها كسی از مهاجران بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته و كمتر به سرزنش او زبان گشودم» [۱۵].

در گفتگوی كه قبل از ترور خليفه با ايشان دارد خيرخواهی علی ÷نسبت به خليفه و حفظ وحدت جامعه‌ی اسلامی به وضوح نمايان است.

علی (÷) خطاب به خليفه می‌فرمايد: «همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجی قرار داده‌اند. به خدا نمی‌دانم با تو چه بگويم؟ چيزی را نمی‌دانم كه تو ندانی، تو را به چيزی راهنمايی نمی‌كنم كه نشناسی، تو می‌دانی آنچه ما می‌دانيم... با رسول خدا (ج) بودی چنان كه ما بوديم، پسر ابوقحانه و پسر خطاب در عمل به حق از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا (ج)در خويشاوندی از آن دو نزديكتری و داماد او شدي... سوگند به خدا، تو كور نيستی تا بينايت كنند، نادان نيستی تا تو را تعليم دهند، راه‌ها روشن است و نشانه‌های دين برپاست... من تو را به خدا سوگند می‌دهم كه امام كشته شده‌ی اين امت مباشي...» [۱۶].

امام حسن و امام حسين در جريان محاصره‌ی خانه خليفه، نگهبان خانه خليفه بودند و در شرايطی كه شورشيان اجازه‌ی ورود و خروج از خانه خليفه را به كسی نمی‌دانند علی (÷) برای خليفه و خانواده اش آب فرستاد. بلاخره سران شورش به كشتن خليفه رضايت دادند و وساطت علی (÷) و عدم توسل به زور توسط فرمانداری‌های خليفه هيچ اثری در آنها نداشت و تجاوز را با شكستن حرمت خانه‌ی مسلمان از حد گذرانيدند. با ترور خليفه بزرگترين خطری كه مسلمانان را تهديد می‌كرد انتخاب رهبر توسط شورشيان از بين خودشان بود كه به لطف خدا با بيعت عده‌ای از اصحاب با علی (÷)، شورشيان نيز با علی بيعت كردند و اين گونه از ادامه قتل و غارت شورشيان جلوگيری شد البته شورشيان نيز از اين كه در سايه‌ی نام علی (÷) می‌توانستند مخفی شوند از بيعت با علی خشنود بودند.

علی (÷) خلافت در اين شرايط را بسيار مشكل می‌ديد به همين خاطر ابتدا از پذيرش خلافت سر باز زد ولی چون شوق مردم و خطر ناشی از اين كه مبادا شورشيان برای خود خليفه‌ای انتخاب كنند را احساس كرد، پذيرفت. در اين زمان علی (÷) می‌فرمايد: «مرا واگذاريد و ديگری را به دست آوريد، زيرا ما به استقبال حوادث و اموری می‌رويم كه رنگارنگ و فتنه‌آميز است و چهره‌های گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقل‌ها بر اين پيمان استوار نمی‌ماند، چهره‌ی افق حقيقت را ابرهای تيره‌ی فساد گرفت... اگر مرا رها كنيد چون يكی از شما هستم كه شايد شنواتر، و مطيع‌تر از شما نسبت به رئيس حكومت باشم در حالی كه من وزير و مشاورتان باشم بهتر است كه امير و رهبر شما گردم» [۱۷].

همچنين علی (÷) می‌فرمود: «من برای حكومت در پی مردم نرفته، تا آنان به سوی من آمدند و من قول بيعت نداده تا آن كه آنان با من بيعت كردند» [۱۸].

«من به خلافت رغبتی نداشته و به ولايت بر شما علاقه‌ای نشان نمی‌دادم و اين شما بوديد كه مرا دعوت كرديد و آن را بر من تحميل كرديد» [۱۹].

«دست مرا برای بيعت می‌گشوديد و من می‌بستم، شما آن را به سوی خود می‌كشيديد و من می‌گرفتم... بر من هجوم آورديد... مردم در بيعت با من خشنود بودند...» [۲۰].

« اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمی‌كردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش می‌ساختم» [۲۱].

و اين گونه علی (÷) خليفه شد و مسئوليت سنگينِ برگرداندن آرامش به جامعه‌ی اسلامی به او واگذار شد.

[۷] خطبه ۷۳، شماره ۲. [۸] خطبه ۱۷۳، شماره ۲. [۹] نامه ۶۲، شماره ۲. [۱۰] حکمت، ۳۵۰. [۱۱] نامه: ۷۸. [۱۲] خطبه ۱۴۶. [۱۳] خطبه ۱۳۴. [۱۴] خطبه ۲۴۰. [۱۵] نامه ۱. [۱۶] خطبه ۱۶۴. [۱۷] خطبه ۹۲. [۱۸] نامه ۵۴. [۱۹] خطبه ۲۰۵. [۲۰] خطبه ۲۲۹. [۲۱] خطبه ۳ شماره ۷.