مقدمه
رابطه من با «تفهیم القرآن» از نوع رابطه شاگرد با استاد یا رهرو و راهبر است. من سطر سطر و کلمه کلمه آن را با دقت مطالعه کردهام، و او انگشت مرا گرفته قدم به قدم فکر و اندیشه و عمل و کردار مرا راهنمایی کرده است. درباره چنین کتابی بزرگ فردی چون این شاگرد ناچیز هر آنچه بنگارد، با آنچه آن را نقد و بررسی میخوانند هیچ رابطه و نسبتی نمیتواند داشته باشد. همانطور که یک نویسنده نمیتواند درباره زندگینامه خود ناقد و پژوهشگر خوبی باشد، من نیز نمیتوانم در مورد کتابی که به من نحوه فکر کردن و اندیشیدن را آموخته، بادبان زندگی مرا بکلی تغییر جهت داده، بسوی راه نوین سعادت آفرینی مرا سوق داده از دید یک ناقد بنگرم.
با وجود این اعتراف میتوانم به جرأت این جسارت را نیز بکنم که همانطور یک شاگرد میتواند بهترین ناقد و در عین حال قدرشناس استادش باشد، شاید در بین افراد بیشماری که این کتاب در زندگیشان انقلابی به پا کرده، اگر من نیز در روشن کردن جایگاه و مکانت آن و به تصویر کشیدن قدر و منزلت آن کوششی به خرج دهم بیهوده نخواهد بود.
واگر این شاگرد را تا حدودی با بسیاری دیگر از اساتید تجربههای پیش آمده باشد، و در او این صلاحیت نیز مهیا باشد که با صداقت و راستگویی بتواند درباره اساتید خود نظر دهد و بین آنها نوعی موازنه و مقارنه را به تصویر کشد، بدون شک شهادت و گواهی او به گونهای ما را در شناختن مقام و مرتبه آن استاد یاری خواهد داد. امروز چنین شاگردی جرأت کرده تا درباره استادش سخن گوید. البته شاید حکایت چنین هم نباشد، بلکه قلم این شاگرد است که بیاختیار به حرکت درآمده، انگشتان او را مجبور ساخته تا به نگاشتن این گزارش به حرکت درآیند!