آغاز زندگی علمی
محمّد ناصر الدین کودکی ۹ ساله بود که همراه پدرش به شام هجرت نمود. و برای اولین بار به مدرسه ابتدائی «اسعاف خیری» در دمشق پا گذاشت، امّا چون پدرش نظام آموزشی مدرسه را برای فرزندش کافی و کامل نمیدانست، پس از پایان دوره ابتدائی وی را از مدرسه بیرون نمود، و خودش با یک برنامهریزی دقیق، علمی و فشرده به آموزش وی همت گماشت، و قرآن، تجوید، نحو و صرف و فقه مذهب حنفی به وی آموخت.
همچنین محمّد ناصر الدین بعضی از علوم دینی و عربی را نزد بعضی از دوستان پدرش مثل شیخ «سعید برهانی» فرا گرفت.
هنگامیکه علامۀ حلب در آن زمان شیخ «راغب طباخ» از نبوغ و علاقۀ وی به علم حدیث مطلع گردید برای بزرگداشت و اعتراف به فضل و بزرگیاش اجازه روایت حدیث به وی اعطا فرمود.
شیخ هنوز بیست بهار از عمر مبارکش نگذشته بود که پس از مطالعۀ مجلّه «المنار» به قلم شیخ رشید رضا، بسوی علم حدیث روی آورد. از زبان خود شیخ بشنویم که میگوید: روزی در یکی از کتابفروشیها یک شماره از مجلۀ «المنار» را دیدم، که در آن سید رشید رضا، دربارۀ کتاب احیاء علوم الدین غزالی، و خوبیها و اشکالاتی که در این کتاب وجود دارد بحثی علمی نموده بود، من برای اولین بار چنین نقد علمی را میدیدم، همین مسأله باعث شد تا تمام مجله را بخوانم، و آنگاه تخریج حافظ «عراقی» را بر کتاب «احیاء علوم» مطالعه و بررسی کنم، و چون برای خریدن کتاب پول نداشتم آن را به عاریت گرفتم و خواندم، وقتیکه آن تخریج دقیق را دیدم، تصمیم گرفتم از آن کتاب نسخهبرداری کنم، و گمان میکنم این کوشش و تلاشی که در این راه صرف نمودم مرا تشویق کرد، و به ادامه این کار علاقهمند ساخت.
شیخ اولین کار علمی خود را بر کتاب حافظ «عراقی» (المغني عن حمل الأسفار، تخریج إحیاء علوم) آغاز نمود. و بعدها میفرمود: «از لطف و مرحمت خداوند در این کتاب فوایدی بسیار پیدا کردم.»
شیخ ناصر حرفه ساعت سازی را از پدر آموخت و در این فن استادی ماهر گردید، و از این راه امرار معاش مینمود.
و نیز شیخ میگفت: «نعمتهای خداوند بر من بیشمار است، شاید مهمترین آنها دو تا باشد: هجرت پدرم به شام و آموزش حرفه ساعتسازی به من».
شیخ هر چه بزرگتر میشد، و معلومات وی افزوده میگردید، به همان اندازه عطش علمی او افزایش مییافت و به کتاب و مطالعه گرایش بیشتری پیدا میکرد، و برای رفع این عطش علمی راه مطالعه را در پیش گرفت، چون کتابهای مورد احتیاج خود را نمیتوانست خریداری نماید، و نیز در میان کتابهای پدرش یافت نمیشد، به بزرگترین کتابخانۀ شام یعنی؛ «کتابخانه ظاهریه» روی آورد، در آن کتابخانه علاوه از کتابهای چاپی هزاران جلد از نسخههای خطی و نادر وجود داشت. و شیخ مانند یک کارمند کتابخانه در تابستان و زمستان روزانه شش تا هفت ساعت برای مطالعه و نسخهبرداری در آنجا مینشست و با همتی خستگىناپذیر مشغول مطالعه و جستجو و نکتهبرداری میکرد، بطوری که ساعت کار کارمندان کتابخانه تمام میشد ولی شیخ همچنان سرگرم مطالعه و بحث بود. بعد از مدتی کلید کتابخانه به ایشان داده و اتاقی به وی اختصاص داده شد، آنگاه قبل از کارمندان به کتابخانه میآمد و بعد از آنها بیرون میرفت، و گاهی آنقدر سرگرم بحث و مطالعه میشد که غذا خوردن را فراموش میکرد، و بعضی وقتها دکان ساعتسازی را میبست و به کتابخانه میرفت و بیش از دوازده ساعت پی در پی به بحث و مطالعه میپرداخت، نتیجه این مطالعات و تحقیقات در تألیفات گرانبهای شیخ و در فهرست نمودن کتابهای حدیث که برای کتابخانۀ ظاهریه تهیه نموده بخوبی هویدا و آشکار است. حدیث و کلام رسول الله جبرای راهنمایی و ارشاد شیخ آلبانی به حدّی مؤثر بود، و به وی کمک نمود تا راه و روش سلف را انتخاب نماید، و پرچم یگانه پرستی را بدوش بگیرد، و با خرافات و شطحات صوفیگری به مبارزه برخیزد و با پیروان آنها جدال و مناقشه نماید.
شیخ با برگزارکردن جلسههای علمی در مساجد و منازل، و همچنین مسافرت به شهرهای دیگر مانند «حلب»، «لاذقیه»، «حمص»، «حماه» و غیره، توانست مردم را بسوی این دو اصل مهم قرآن و سنّت به روش سلف دعوت دهد، و روح تحقیق و پژوهش در علم روایت و درایت بین جوانان بار دیگر زنده نماید.
دعوت شیخ تنها در داخل کشور سوریه محدود نمیشد بلکه به کشورهای هم جوار و همسایه آن مانند «اردن» و«لبنان» نیز تأثیر گذاشت.