داستان فرار أبو جندلسو نجات وی:
در صحیح بخاری داستان وی در صلح حدیبیه از طریق معمر از زهری از عروه از مسور بن مخرمه و مروان بن حکم روایت شده است. در اینجا این داستان زیبا را از صحیح بخاری و دیگر منابع حدیثی ذکر خواهیم کرد.
پس از آنکه پیامبرخداصو سهیل بن عمرو که نمایندگی قریش را بر عهده داشت متن صلح را نوشتند به ناگاه فرزند سهیل که توانسته بود فرار کند در حالی که غل و زنجیر را با خود میکشید به آنجا رسید. سهیل تا فرزند خود را دید برخواست و بر صورت او سیلی نواخت و به رسول خدا گفت: ای محمد پس از آنکه به توافق رسیدیم او به اینجا آمده است! رسول خداصاز سهیل خواست او را به آنها ببخشد و از برگرداندن او صرف نظر کند اما سهیل نپذیرفت.
یکی از بندهای صلح میان رسول خداصو مشرکان به این مضمون بود که در صورت فرار کسی از مسلمانان مکه به سوی مدینه باید وی به مشرکان تحویل داده شود اما اگر کسی از مسلمانان مرتد میشد و به مکه میگریخت مشرکان وی را به مسلمانان تحویل ندهند.
بر این اساس رسول خداصأبوجندل را به مشرکان تحویل داد. ابوجندل که تازه از بند رهیده بود در حالی که توسط سهیل برده میشد فریاد میزد: «ای مسلمانان! آیا مرا به مشرکان پس میدهید تا مرا در دینم به فتنه بیندازند؟» و گفت: «آیا نمیبینید از دست آنان چه کشیدهام؟» او بسیار شکنجه شده بود.
مسلمانان که پیش از قضیهی حدیبیه انتظار عمره را داشتند و با قبول این صلح، تا یک سال دیگر از آن محروم شده بودند با دیدن این جریان بسیار غمگین شدند. رسول خداصخطاب به ابوجندل فرمود: «ای اباجندل صبر پیشه کن و امید پاداش آن را داشته باش که خداوند برای تو و مستضعفانی که با تو هستند فرج و راه برون رفتی قرار خواهد داد. ما با آنها پیمان صلح بستهایم و به آنان عهد خدایی دادهایم و آنان به ما عهد دادهاند و ما به آنان خیانت نمیکنیم».
پس از آن یکی از مسلمانان به نام ابوبصیر از مکه گریخته و به مدینه آمد. رسول خداصوی را نیز به دو تن از مشرکان که در پی او آمده بودند تحویل داد. اما ابوبصیر توانست آن دو را فریب دهد و یکی از آنها را به قتل برساند و بگریزد. وی سپس به منطقهای در ساحل دریای سرخ گریخت و در آنجا پناه گرفت. ابوجندل نیز توانست باری دیگر از مکه بگریزد و به ابوبصیر ملحق شود. کم کم تعداد زیادی از مسلمانان که از مکه گریخته بودند به علاوهی مسلمانانی از قبایل غفار و اسلم و جهینه به آنها ملحق شدند. آنها که به هشتصد تن رسیده بودند کاروانهای قریش را که از شام برمیگشتنتد مورد حمله قرار میدادند تا جایی که قریش به تنگ آمد و از رسول خداصخواهش کردند که آنان را به مدینه فراخواند! اینچنین بود که ابوجندل و دیگر مهاجران به مدینه رفتند و خداوند همانگونه که پیامبرصگفته بود برای آن مستضعفان راه چارهای قرار داد.