عمیر بن الحمام
در غزوه بدر سختی و تکلیف مسلمانان شدت یافت، زیرا مسلمانان نه به قصد جنگیدن با کفار بلکه بخاطر تصرف کاروان تجارتی قریش که در راه بازگشت از شام بود بیرون شده بودند، آنان دریافتند که کاروان تجارتی از چنگشان بدر رفته و قریش با لشکر مجهزی از مکه مکرمه به قصد نبرد با آنان آمده است، هنگامی که رسول الله جضعف و قلت و بیچارگی یاران خود را دریافت، از اللهأمدد و کمک خواست و به حضور او ضعیفی و بیچارگی خود را عرض نمود و پیوسته مشغول دعا و تضرع بود تا آنکه اللهأاو را به پیروزی و کامیابی مژده داد، بعد از آن رسول الله جبه نزد یاران خود بیرون شد و به حال آنها بسیار بیاندیشید، چون بدید که آنها لباسهای جنگ را پوشیدهاند و به استقبال مرگ همانند صفهای نماز صف بستهاند، آنان در مدینه منوره اطفال خویش را گذاشتهاند و از مال و منازل خود جدا گردیدهاند، با موهای ژولیده و پاهای گرد آلود و ساز و برگ اندک، هنگامی که رسول الله جآنان را به چنین حال بدید درمیان یارانش در محلی که همه او را میدیدند بایستاد، بعد از آن آنان را به آواز رسا خطاب کرد و فرمود: برخیزید بسوی جنتی که پهنای آن مثل پهنای آسمانها و زمین است، سوگند به ذاتی که جان محمد به دست اوست هیچ یکی از شما نیست که امروز با کفار بجنگد و صبر کند و پاداش آن را از اللهأبجوید و در حالی کشته شود که از کفار پشت گرداننده نباشد مگر اینکه اللهﻷاو را در جنتش داخل میکند، صحابه وقتی کلمه جنت را شنیدند گوشهای آنان آواز داد، یکتن از آنان بنام عمیر ابن الحمام برخاست و گفت: یا رسول الله! جنت؟! رسول الله جفرمودند: آری جنت، گفت: فاصله بین من و جنت تنها این است که این گروه (کفار) مرا بکشند؟ رسول الله جفرمودند: آری. عمیر گفت: الله اکبر، بعد از آن چند دانه خرما که عبارت از طعام چاشت و شب و ناشتهاش بود از جیب بیرون نمود و با عجله چهار تای آن را بخورد تا به جهاد کفار تقویه شود بعد از آن به متباقی (سه دانه) آن نظر افگند و گفت: اینکه من این سه عدد باقی مانده را میخورم این زندگی درازی است، این بگفت و آن را به زمین افگند و شمشیر از نیام بیرون نمود و نیام آن را بشکست و خویشتن را در میان کفار انداخت و پیوسته از دین اللهأدفاع میکرد و جنت در مقابل دیده گانش میدرخشید و بوی خوش آن را میبویید تا آنکه تن خون آلود به زمین افتاد، آری عمیر ابن الحمام از دنیا رخت بست و به جوار ملک جبار پیوست، از روزههای روزانه و اعمال نیک خود سود برد، و گریههای سحرگاهی مقام و منزلت او را بلند نمود، و در جنتی مقیم شد که از زیر قصرهای آن نهرها جاری است، و این از مهربانی الله غالب و با حکمت است، ذاتی که اجر و پاداش آنان را بزرگ نموده و آنان را دوستان خود نام نهاده و آنان را از عذاب در امان داشته، آنان راست در جنت هر چیزی که بخواهند، و پیوسته بر آنان افزون گردد. ﴿فِي سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ ٢٨ وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ ٢٩ وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ ٣٠ وَمَآءٖ مَّسۡكُوبٖ ٣١ وَفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ ٣٢ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ ٣٣ وَفُرُشٖ مَّرۡفُوعَةٍ ٣٤ إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا ٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا ٣٧ لِّأَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ٣٨﴾[الواقعة: ٢٨-٣٨]. «در (سایه درخت) سدر بیخار آرامیدهاند. و در سایه درختان موزی به سر میبرند که میوههایش روی همردیف و چین چین افتادهاند. و درمیان سایههای فراوان و گسترده و کشیده (خوش و آسودهاند). و در کنار آبشارها و آبهای روان (به سر میبرند که زمزمه گوش و جان را نوازش میدهد و منظره آن چشم انسان را فروغ میبخشد). و درمیان میوههای فراوان هستند. که نه تمام میشود و نه منع میگردد. و در بین همسران ارجمند و گرانقدر (خوش میگذرانند). ما آنان را (در آغاز کار، بدین شکل زیبا و شمائل دلربا) پدیدار کردهایم. ایشان را دوشیزه و نوجوان ساختهایم. آنان شیفتگان (همسر خود، و همه جوان و طناز و) هم سن و سال هستند. (همه این نعمتهای ششگانه) متعلق به سمت راستیها است».
مشتاقان جنت با ربشان رازها و خبرهای دارند، به هر پیمانه که ربشان آنها را دچار ابتلا و تکالیف سازد به همان پیمانه صبر کنند و پاداش آن را از وی بخواهند، پس الله سبحانه و تعالی بزرگتر از انعام دهندهگان است، هرگز این را نمیپذیرد که بندگانش با او مفت و بلا عوض معامله داشته باشند، بلکه پاداش عظیم به آنان میدهد و گناهان آنان را میپوشاند، و هیچ مسلمانی را تکلیفی و یا مرضی و حتی خاری که در پایش میخلد نمیرسد مگر اینکه چیزی از گناهان او کم کرده میشود، حالا به یک داستان عجیب گوش فرادهید: