نهضت اصلاح تفکر مذهبی شیعی ادامه دارد

* دگراندیشی دینی در تشیع

* دگراندیشی دینی در تشیع

دگراندیشی دینی در حوزه شیعی از شاخه‌های مختلفی برخوردار است و نمی‌توان با یک داوری مشخص و یکسان در مورد همۀ شاخه‌‌های آن ارزیابی مشترکی داشت. برخی از آنان خود را شیعه می‌نامیدند و تفاوت سلوک و منش عبادی خود با برخی از احکام و فروعات مذهبی مرسوم و متداول در میان شیعیان را صرفاً ناشی از اختلافات فقهی عنوان می‌کردند. گروهی دیگر به طور کلی از شیعه یا سنی نامیدن خود اعلام برائت کرده و یادآور می‌شدند که در زمان رسول‌خدا ج اثری از تقسیم‌بندی مسلمانان به صورت شیعه و سنی نبود و ایجاد فرق‌ مختلف اسلامی ناشی از بروز انحراف از افکار و عقاید دینی است.

بعضی از سردمداران جریان‌های تجدیدنظر طلب نیز تشیع را بدعتی ساخته و پرداختۀ عبدالله بن سبأ یهودی دانسته و اعلام کردند که شیعه‌گری، مذهبی خودبنیاد بوده و با هدف ایجاد اختلاف بین مسلمانان پدید آمده است. گروه اخیر در عرصۀ فروعات مذهبی بیش از دو گروه دیگر با پیروان مکتب سنت و جماعت اعلام هماهنگی و همرنگی می‌کند. سخن مشترک افراد این جریان که خود را به عنوان پیشگامان تحول‌طلب حرکت اسلامی می‌دانند، بحث بازگشت به قرآن است.

به اعتقاد این عده طرح بازگشت به قرآن با این هدف ارائه می‌شود که تنها سند وحیانی و تحریف ناشده و مقبول تمام مسلمانان، قرآن است و این متن مقدس، محور دین‌شناسی است و بنابراین از آغاز، مبنا و معیار جهان‌بینی، عقاید، ارزش‌ها، احکام و شعائر بنیادین اسلامی بوده و اکنون نیز باید باشد. در واقع به گمان طراحان شعار بازگشت به قرآن، «حبل‌الله» و «حبل‌المتین» ابزار آگاهی و وحدت و جنبش اخلاقی و اجتماعی قرآن است و با بازخوانی نقادانۀ تاریخ اسلام و با تکیه بر مبانی قطعی قرآن و وحی می‌توان از خرافات و باورهای انحرافی و منسوب به دین رها شد و خیزش فرهنگی و اجتماعی با برکت صدر اسلام و عصر نبوی را بار دیگر تجدید کرد.

آنان معتقدند دوری از قرآن و فهم نادرست دین و آموزه‌های قرآنی سبب انحطاط و عقب‌ماندگی جوامع اسلامی شده است. از این‌رو، عزت دوبارۀ مسلمانان از همانجا آغاز می‌شود که در صدر اسلام و در عصر نبوی شروع شده و آن هم فهم درست وحی و عمل درست و خالصانه به پیام قرآن و توجه به جامعیت اسلام و قرآن است. از سوی دیگر این جریان معتقد است در دین اسلام خرافات زیادی نفوذ پیدا کرده که علت این امر بی‌دقتی در نقل حدیث و روایت، بدون توجه به راستی و درستی آن است که تحت عنوان سنت وارد مفاهیم و معارف اسلامی شده است. بنابراین تنها راه‌ چاره پناه بردن به قرآن و قرار دادن این کتاب آسمانی به‌عنوان دستورالعمل زندگی است.

ریشه این جریان فکری و مذهبی به دوران قاجاریه باز می‌گردد. در آن ایام با توجه به هجوم بیگانگان و استعمار، غارت منابع کشورهای مسلمان توسط ابرقدرت‌ها و وجود تفرقه و عدم یکپارچگی در میان ملت‌های مسلمان، کم‌کم این ذهنیت در میان برخی از نیروهای شیعی دگراندیش و نوگرا به‌ وجود آمد که علت اصلی بدبختی و سیاه‌روزی جامعه اسلامی نداشتن وحدت است که عامل اصلی این تفرقه‌ها و وجود اختلافات مذهبی و فرقه‌ای است. بنابراین برخی روحانیون نواندیش حوزه‌های علمیه‌ به زعم خود، برای ایجاد فضایی تفاهم‌آمیز به فکر انتشار افکار و آثاری افتادند تا زمینۀ وحدت و اتحاد بین مسلمانان را فراهم کنند. در رأس این افراد شیخ ‌اسدالله خرقانی بود که به این کار اقدام کرد و آثاری از خود به جای گذاشت. این راه توسط نویسندگان و پژوهندگان دیگر نیز ادامه پیدا کرد.

اما نکته‌ قابل توجه در این میان این که اگر چه در قدم اول این عالمان دینی به فکر ایجاد فضایی مسالمت‌آمیز میان شیعه و سنی بودند و از بیان پاره‌ای از مسائل اختلاف‌‌برانگیز دوری می‌کردند، اما ادامه‌دهندگان این راه بیش از آن ‌که برای ایجاد وحدت به منابع شیعی تکیه کنند، کتب و آثار اهل سنت را مورد توجه قرار داده و بعد از مدتی با پذیرفتن استدلال اهل سنت در مورد امامت و ولایت، از این نیز فراتر رفته و با بیان این‌که هم شیعه و هم اهل سنت در ترویج خرافه نقش بسزایی داشته‌اند، اقدام به خرافه‌زدایی از اسلام نمودند. افرادی نظیر شریعت سنگلجی، حیدرعلی قلمداران، حیدر جلالی قوچانی، یوسف شعار، ابوالفضل برقعی، صادق تقوی و... و در نهایت سیدمصطفی حسینی طباطبایی از جمله ادامه‌دهندگان این راه بودند و آثار و کتب متعددی را برای اثبات نظرات خود نگاشتند.

به طور کلی برای شناخت هرچه بهتر سیر تحول و تطور این جریان فکری می‌توان آن را به ۳ نسل تقسیم کرد: