هویتیابی
ابتدا چهرههای این جریان به صورت تک نگاری و اقامۀ نظرات شخصی به تبلیغ میپرداختند، اما در گذر زمان و با نزدیک شدن اعضای این جریان به یکدیگر- بویژه در نسل دوم و سوم- کمکم در پی ارتباطات گسترده و برگزاری نشستهای متعدد و پیدا کردن یاران و پیروان همسو، قامت یک تشکیلات را پیدا کردند. این جریان به نامهای گوناگون نامیده میشود. آنها خود و پیشینیانشان را به نامهایی چون مسلم، موحدان، قرآنیان و نظیر اینها مینامند. در میان مخالفان این جریان فکری نیز عناوینی چون وهابیها یا شیعیان وهابی برای شناسایی آنان به کار گرفته میشود.
مطلبی که در این میان مایۀ تأسف فراوان است، این که بسیاری از روحانیون مخالف جریانهای اصلاح طلبی دینی، به جای آنکه در این راه دست به تقابل علمی و تحقیقی بزنند، راه تهمت زدن و تکفیر را پیموده و بدون رعایت عدل و انصاف و به منظور توجیه افکار عمومی و عوام، پویندگان این راه مشقتبار را به وهّابیگری و سنّیگری متهم نموده و بدین وسیله، خود و دیگران را دلخوش کردند که راه و روش دینی خودشان برحق و صحیح است! البته چنانچه بدین مقدار بسنده میکردند، جای امیدواری داشت، اما نگرانیها زمانی آغاز شد که گروهی با تبلیغات منفی و سخنرانیهای منبری آتشین و با جوسازی احساسی، تعدادی عوام جوان سادهلوح و تندرو را به هدف حذف فیزیکی مصلحان دینی، تحریک و تسلیح نمودند! که به عنوان نمونه میتوان به ترور مسلحانۀ حیدرعلی قلمداران و علامۀ برقعی اشاره کرد.
شاید بتوان - و میتوان - گفت که نوع تفکر و دید اصلاح طلبان دینی صدسالۀ اخیر، شباهت زیادی به دیدگاه مذهبی- کلامیِ علما و محدثان بزرگ شیعه در قرنهای سوم تا پنجم دارد، امثال شیخ صدوق و محمدبن ولید قمی و ... یعنی همان کسانی که به اعتدالیها شهرت داشتند که شیعیان کنونی(پویندگان راه مفوّضه) آنان را با عنوان: (مقصّره) یاد میکنند، یعنی کسانی که در حق امامان شیعه کوتاهی نموده و آنان را نه منصوب از جانب خدا، معصوم، عالم الغیب و منصوص از جانب پیامبر اکرمج، بلکه تنها علمای ابراری میدانستند که در علم و زهد و تقوا، سرآمد همگان هستند.
اینک پیش از آنکه به معرفی چهرههای جدید یا نسل سومیهای جریان اصلاحطلبی بپردازیم، شمهای از احوال برخی از مشهورترین چهرههای نسل اول و دوم تجدیدنظرطلبیِ دینی در ایران در سدۀ اخیر را ارائه میدهیم:
۱- سید اسدالله خرقانی( ۱۲۱۷- ۱۳۱۵ش)
مشهورترین اصلاح طلبان دینی نسل اولی، سید اسدالله خرقانی است که در نوشتههایش از خود با نام سید اسدالله ـ فرزند زین العابدین ـ میرسلامی (میراسلامی) خارقانی موسوی شزندی یاد میکند. وی در اصل، از مردم خرقان قزوین بوده است.
از میان آثار متعدد خرقانی کتاب (محوالموهوم و صحوالمعلوم) است که شرح حالی از وی به نقل از سید حسن خلیلی پسر عمویش در مقدمه کتاب آمده است. در آنجا مینویسد که خرقانی از نسل سادات میرسلام دورۀ صفوی است. وی کتب مقدمات عربی را در محل تحصیل کرد و در سن ۱۵ سالگی برای ادامه تحصیل به قزوین رفت. پس از فراگرفتن فقه و اصول در حدود سال ۱۲۷۵ ـ ۱۲۷۶ق به تهران آمده و در حوزۀ درس حکیم معروف به میرزای جلوه حکمت آموخت و در ضمن، علوم جدید و زبان فرانسه را هم میخواند. وی قریب۲۵ سال در حوزۀ علمیه نجف تحصیل کرد و به درجۀ اجتهاد رسید. خرقانی پس از سالها فعالیت سیاسی و فرهنگی در چهارشنبه هفتم صفر ۱۳۵۵ ق دعوت حق را لبیک گفت و از دنیا رخت بربست و در گورستان ابن بابویه جنب مقبرۀ مرحوم میرزای جلوه دفن شد. اعلامیه فوت او در روزنامۀ اطلاعات، روز چهارشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۱۵ درج شده است.
آیت الله سید محمود طالقانی/ در مقدمهای که بر کتاب محو الموهوم او نوشته، در بارۀ خرقانی مینویسد: «مرحوم علامۀ بزرگ و مجاهد سید اسدالله میر اسلامی خارقانی، مؤلف این کتاب، در زمرۀ همان مردان نیرومند و هشیار عالم اسلام بود. گرچه در اوانی که این مرد مجاهد یکسره فکر خود را متوجه قرآن نمود و کارهای معمول اجتماعی و سیاسی را کنار گذارد و به تألیف کتاب و تربیت شاگردانی پرداخت، این جانب در حوزۀ علمیه قم سرگرم تحصیل بودم و جز هنگام مسافرت به طهران، محضر ایشان را درک نکردم، ولی تألیفات این مرد و مبارزههایی که در آن دورۀ اختناق و استبداد نموده و شاگردان با ایمان و محکمی که تربیت کرده، مقام علمی و روح جهاد و هشیاریش را به خطرهای متوجه به عالم اسلام میشناساند».
یحیی دولت آبادی هم در کتاب (حیات یحیی) از دانش و استعداد خرقانی ستایش کرده داشت.
شایان ذکر است که شاخصترین و در واقع آخرین اثر وی که پس از مرگش به کوشش آیت الله طالقانی به چاپ رسید، کتاب محو الموهوم و صحو المعلوم وی است که در سال ۱۳۳۹ش در۴۰۰ صفحه به چاپ رسید. وی افکار نوگرایانۀ خود را که مشابهت زیادی با برخی افکار شریعت سنگلجی دارد، در این کتاب به نمایش گذاشت. وی در این دوره، تحت تأثیر گرایش اصلاحی دینی است که دامن بسیاری را گرفته بود. بیشتر این انتقادها به نوعی به نقد تشیع و دیدگاه آن بر میگشت. وی که هدفش در این اثر «بیان سبب تنزل و انحطاط مسلمین» است عملاً کوشیده است که کلیت جامعۀ اسلامی را از دیدگاه انتقادی، مورد بررسی قرار دهد. وی که شیفتۀ دورۀ چهل سالۀ نخست هجری است، عامل مهم در انحطاط مسلمین را «ترک عمل به سیاسات مقررۀ اسلام» معرفی نموده و الگوی قابل تقلید را همان چهل سال نخست اسلام میداند.
۲- علی اکبر حکمی زاده (۱۲۴۲- ۱۳۲۰ش)
وی پسر شیخ مهدی حکمی (فرزند آخوند ملا علی اکبر) مشهور به پایین شهری، داماد آیت الله سید ابوالحسن طالقانی (یعنی شوهر خواهر سید محمود طالقانی) بود. این شخص، یکی از چهره های مقدس قم بود که وقتی آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به قم وارد شد، به طور موقت در منزل وی اسکان یافت. وی ریاست مدرسۀ رضویه را نیز داشت. این مدرسه که پیش از آن به صورت مخروبه درآمده بود، با تلاش شیخ مهدی به صورت آبرومندی در آمده بود و طلاب در آن ساکن شده و به تحصیل ادامه میدادند.
میرزا علی اکبر طلبهای معمّم بود که مدتی هم با آقای طالقانی در همین مدرسه، همحجره بودند. وی گاهی به تهران میرفت و در جلسات تبلیغی که در منزل عباسقلی بازرگان برگزار میشد، و آن جلسات را آقا سید ابوالحسن طالقانی اداره میکرد، شرکت می نمود. آن زمان، شیخ مهدی در مدرسۀ رضویه روضۀ مفصَلی برگزار میکرد که آیت الله حائری هم شرکت می کرد و همین شیخ علی اکبر هم آنجا منبر می رفت و روضه می خواند. کمکم مطالبی بر زبان راند که نشان میداد افکارش متحول شده است. این تحول فکری به جایی رسید که وی کتاب اسرار هزارساله را نوشت.
حکمی زاده کتاب اسرار هزارساله را به عنوان حلقه ای از حلقات فعالیت علیه شعائر مذهب شیعه و بیشتر در دفاع از اصلاحات مذهبی تألیف کرد. این حرکتی بود که از دورۀ رضاشاه آغاز شده و کسانی چون سید اسدالله خرقانی، شریعت سنگلجی، کسروی و جمع کثیری دیگر مروج آن بودند. این کتاب و نیز شیعی گری کسروی، پس از سفر حاج آقا حسین قمی در سال ۱۳۲۲ش به ایران نوشته شد.
حکمی زاده ضمن یادداشتی روی صفحۀ نخست کتابش نوشته بود: «پیشوایان دینی ما آنچه تاکنون گفتهاند و نوشتهاند، تنها به قاضی رفتهاند و دیگران هم یا جرأت نداشتهاند در برابر سخنی بگویند و یا اطلاع نداشتهاند ... اینک من میگویم این چیزی را که شما دین نام نهادهاید، نود و پنج درصدش گمراهی است و برای اثباتش حاضرم».
علی اکبر حکمی زاده از سال ها پیش از آن، از حوالی سال ۱۳۱۲ با همراهی جمعی از طلابی که متأثر از نهضت اصلاح دینی بودند، در انتشار مجلۀ همایون تلاش می کرد. این مجله از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۴ (جمعا ده شماره ) در قم منتشر شد. در نخستین شمارۀ این نشریه آیت الله طالقانی (یا پدر ایشان) هم مقالهای در یک صفحه تحت عنوان احترام زن نوشت که به نام علوی طالقانی در آن شماره (مهرماه ۱۳۱۳) ص ۱۸-۱۹ چاپ شده است.
۳- شریعت سنگلجی(۱۲۶۹- ۱۳۲۲ش)
محمدحسن شریعت سنگلجی از روحانیون روشنفکر تهران(ایران) است که از حوالی سالهای ۱۳۰۹ به بعد، به فعالیتهای تبلیغی پرداخته است.
پدرش حاج شیخ حسن شریعت و جدش حاج رضا قلی در سلک علما و فقها بودند. در یادداشتی در بارۀ «نام و نسبت شریعت سنگلجی» در مجلۀ آینده (سال دوازدهم، ش ۳، ص ۷۳) آمده است: نام شریعت، میرزا رضاقلی است و نام پدرش آیت الله حاج شیخ حسن سنگلجی است که ابن عم شیخ فضل الله نوری است. فرزند ارشد (از ذکور) شیخ حسن، آقا رضا قلی است معروف و مشهور به شریعت. میگویند لقب شریعت را هم حاج سید محمدکاظم یزدی روی وی گذاشت، و این زمانی بود که همراه پدرش به نجف رفت و کتابی از آثارش را به مرحوم یزدی داد. در ادامۀ آن یادداشت آمده است: شریعت سنگلجی، در روز پنج شنبه ۱۵ دی ماه ۱۳۲۲ش مطابق با تاسوعای ۱۳۶۳ ق در سن ۵۳ سالگی از دنیا رفت.
یکی از بحثهای مورد علاقۀ وی بحث از توحید و شرک بود. در ایران توسعۀ سقاخانهها و آئینهای متنوع و جز اینها، برای امثال شریعت سنگلجی نشانه نوعی شرک تلقی میشد. در بحث شفاعت هم وی بسیار سختگیرانه برخورد کرده و هر نوع شفاعت را رد میکرد. شریعت سنگلجی در همین راستا کتاب توحید عبادت یا یکتاپرستی را نوشت که در سالهای ۲۰، ۲۷ و ۱۳۴۵شمسی در تهران چاپ شده است. در مقدمۀ آن آمده است : باید خون گریست! چنان اسلام تحریف شده و خرافات و اباطیل جای حقایق دین را گرفته که اگر کسی دین حقیقی را معرفی کند... این بیچارۀ واقف به حقیقت دین را تکفیر میکنند. ادعای این قبیل افراد آن بود که میباید خرافات را از دین و مذهب زدود، زیرا ریشه در اسلام و حتی تشیع ندارد. کسانی چون شریعت بر زدودن غلوۀ و مصادیق آن از ساحت دین تکیۀ فراوانی داشتند.
شریعت، کتابچۀ دیگری هم با عنوان (محو الموهوم وصحو المعلوم) در ۴۱ صفحه دارد که در سال ۱۳۲۳ ش در تهران چاپ شد که باید در همین ارتباط مورد بررسی قرار گیرد. از نکات شگفت این جزوه، آن که وی در آنجا مدعی است که عیسی÷ مرده و این مطلب از آیات قرآن به دست میآید. حسین قلی مستعان یکی از مریدان وی در مقدمۀ این رساله، دربارۀ این کتاب مینویسد: «مندرجات این رساله با صراحتی کم نظیر، یک سلسله خرافات و موهومات را که صدها سال به وسیلۀ مفسرین و روحانی نمایان بی اطلاع، مؤلفین بی مایه و گویندگان جاهل یا مغرض، در اعماق مغز و قلب عوام الناس و بلکه اکثر افراد طبقۀ متوسط و عالی ریشه دوانیده، نابود میسازد».
علاوه بر کتابهایی که ذکرش رفت، باید از کتابهای: اسلام و رجعت (سنگلجی «رجعت» را از عقاید غُلاة شیعه میدانست) و کلید فهم قرآن نام برد.
شایان ذکر است که علیرغم جوسازیهای آخوندهای حوزۀ قم، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری(مؤسس حوزۀ علمیۀ قم) از بابت این که شریعت سنگلجی رجعت را انکار کرده، حاضر به تکفیر او نشده و در پاسخ سؤال طلاب نوشته بود که گرچه به خاطر کثرت اخبار، خود به آن معتقد است، اما آن را نه از اصول دین میشمرد و نه از اصول مذهب که «اگر فرضا کسی معتقد به آن نباشد، خارج از دین یا مذهب شمرده شود». ایشان طرح این قبیل مباحث را عامل «تفرقۀ کلمۀ مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آنها» دانست که فایده دیگری ندارد. متن این سوال و جواب (که از سوی طلبههای وقت مطرح شده و شاید هم به دفاع از شریعت سنگلجی) در مجلۀ همایون ش ۵ بهمن ۱۳۱۳ ص ۲ آمده است.
۴- شیخ محمد خالصی زاده (۱۲۷۰- ۱۳۴۲ش)
بخشی از رهبری جریان اصلاح طلبی دینی، پس از دورۀ رضاخان، و البته بیشتر در حوزۀ داخلی روحانیت، گرچه با قلمی تند و تیز، با شیخ محمد خالصی زاده بود. وی پیشینۀ مبارزه با رضاشاه را داشت و بعدها نیز همچنان در عرصۀ سیاست و بیش از آن در عرصۀ فرهنگ دینی، فردی صاحب مرام و مکتب به شمار میآمد.
آنچه وی را از دیگران متمایز میکرد، نه فقط تکاپوهای اجتماعی و تربیتی او بلکه برخی از دیدگاههای ویژۀ او بود که مانند بسیاری از اصلاح طلبان دیگر مذهبی این دوره درجامعۀ شیعه، تفاوتهایی با نگرۀ سنتی داشت. این نگرهها از یکسو، در جهت هماهنگی با جهان اسلام و آشتی دادن شیعه و سنی از سویی، و مدرن کردن مذهب و بهروز کردن فقه آن و از جهتی زودن انحراف یا آنچه خودشان خرافه مینامیدند، از جامعه شیعه بود.
خالصی زاده همچون دیگر اصلاح گران دینی این دوره، بیشتر به هوای سیاسی کردن دین و نیز همسو شدن با سایر مسلمانان، نماز جمعه را واجب میدانست و کتابی تحت عنوان الجمعة (در سال۱۳۶۹ ق) نگاشت. این کتاب مانند برخی از آثار دیگر وی توسط حیدرعلی قلمداران با عنوان ارمغان الهی به فارسی ترجمه شد.
وی نزاعی هم بر شهادت ثالثه در اذان طرح کرد و انکار آن سبب شد تا جماعت زیادی از علمای نجف بر ضد وی اقدام کنند که در نتیجه دوازده ردّیه علیه او نوشته شد که غالباً انتشار آنها در سال۱۹۵۵میلادی است. نیز در این باره گزارش شده است که به رغم بیاعتنایی عمومی، وی مریدانی داشت که همیشه همراهیش میکردند. زمانی که در کاظمین بود، جزوهای هم علیه فتوای آیت الله حکیم - که مخالف سرسخت او بود- دربارۀ شهادت ثالثه در اذان نوشت. آن زمان آیت الله حکیم، شهادت ثالثه را رمز تشیع اعلام کرده بود و خالصی با بررسی اقوال فقهای گذشته، این نظریه را مورد نقد قرار داده بود.
۵- میرزا یوسف شعار ( ۱۲۸۱- ۱۳۵۱ش)
یکی از جریانهای محلی ایران که با همین ویژگیها در عرصۀ تدریس و تألیف و تبلیغ حضور داشت، جریان شعار در تبریز است. میرزا یوسف شعار درسهای طلبگی را در مدرسۀ طالبیه و جعفریۀ تبریز خواند، اما به سرعت به این احساس رسید که برای مبارزه با آنچه خرافات مینامید و آن زمان، بیان و گفتمان رایج در میان کسانی بود که شعار اصلاح طلبی سر میدادند، باید به قرآن روی بیاورد. وی شغل آزاد داشت اما به کار تبلیغ دینی هم میپرداخت و براساس همان نگاهی که داشت کارش را روی تفسیر قرآن متمرکز کرد و کانونی را در تبریز بر اساس اندیشههای خود پدید آورد. تاریخ تأسیس این درس تفسیر سال ۱۳۰۴ ش در تبریز است. او طرفداران خاص خود را در تبریز داشت که به آنان «شعاریها» گفته میشد. وی بعدها در سال ۱۳۴۰ش به تهران منتقل شد و همان مجلس تفسیر را در این شهر دایر کرد. این محفل توسط فرزندش جعفر شعار ادامه یافت. میرزا یوسف شعار در دهم اردیبهشت سال ۵۱ درگذشت. در زندگینامۀ وی آمده است : استاد ارجمند با دانشمندان روشنفکر اسلامی، نظیر مرحوم شریعت سنگلجی، خالصیزاده، و عسکر آبادی و نظایر ایشان مراوده و مکاتبه و همفکری داشته است.
پس از درگذشت وی، قلمداران نامۀ تسلیت بلندی نوشت که در پایان زندگینامۀ شعار به چاپ رسیده است. در آنجا آمده است که شعار «نمونۀ دیگری از مبارزات برگزیدگان خدا با جهل و خرافات و بدعتها و موهومات بود».
وی نیز همانند دیگر کسانی که در این مسیر آمدند، رسالهای با عنوان محکم و متشابه نوشت. دیدگاه ایشان درباره قرآن چنان است که «قرآن مستقل الفهم» است و چندان نیازی به تفسیر آن بر پایۀ حدیث نیست، گرچه به فهم برخی از آیات کمک میکند. وی در برابر این اعتقاد رایج میان اصولیان که قرآن ظنّی الدّلالة است، معقتد بود که قرآن قطعی الصدور و قطعیّ الدلالة است و بنابراین محور برای همه چیز از جمله شناخت خرافات و واقعیات دینی، همین قرآن است. دربارۀ محکم و متشابه هم باورش این بود که متشابهات قرآن محدود به کیفیت ذات و صفات خدا و معاد و عوالم روح و جن و فرشتگان و اسرار خلقت است نه آن که هر آیهای اگر فهمش دشوار شد، متشابه نامیده شود.
دربارۀ خرافات نیز وی بر این باور بود که «باید اقرار کرد که عقاید مسلمانان با مقدار زیادی از خرافات و بدعتها که با نص قرآن ناسازگار است آمیخته شده است، از این جمله است عقیدۀ غلو آمیز عدهای از مسلمانان در مورد پیشوایان بزرگوار اسلام و با علم به این که اسلام دین توحید محض است و در تمام موارد، خداوند باید مستعان باشد، در مواردی ناآگاهانه از اشخاص و حتی قبور و سایر اشیاء استعانت میشود». گرچه شعار، تعبیر «مسلمانان» را به کار میبرد، اما روشن است که در اینجا به وضوح مقصودش شیعیان است.
اثر برجسته و ماندگار وی، تفسیر آیات مشکلۀ قرآن نام دارد که در سال ۱۳۳۹ ش انتشار یافته است.
۶- حیدرعلی قلمداران (۱۲۹۲- ۱۳۶۸ش)
حیدرعلی قلمداران، دانشمند متفکر و نقاد ژرفنگر خودساختهای بود که نه راه مکتبخانه پیمود و نه در کلاس درسی به شاگردی نشست، بلکه دستپروردۀ طبیعت خداوندی بود که به لحاظ تقوا، حقطلبی و پاکی نهادش، مورد عنایت خاص الهی قرار گرفت و از نظر علمی و تحقیقی، دوشادوش کسانی ظاهر شد که عمری را در مدارس علمیه و حوزهها سپری کرده بودند! و آثار تحقیقی وزینی از خویش به یادگار گذارد که از لحاظ محتوا و عنوان در هزارۀ اخیر جهان تشیع، کم یا بیسابقه است.
وی که زادۀ روستای دیزیجان از توابع بخش خلجستان قم بوده و اصلاً تفرشی است، در ابتدا مسلمانی شیعه بود با اعتقادات رایج در جامعۀ خود. اما از سنین سی سالگی به بعد، در اثر مطالعات عمیقتر قرآنی، حدیثی و تاریخی، و داشتن روحیۀ پژوهش و کنجکاوی خاص خویش، و آشنایی و معاشرت با شخصیتهای علمی و مطالعۀ آثار ایشان، کمکم به مسیر روشنگری دینی هدایت شد. زمانی که قدم در این مسیر نهاد به طور طبیعی باید به تجربههای پیشین مینگریست و او این کار را با پیروی از شریعت سنگلجی و مهمتر از او سید اسدالله خرقانی و نیز خالصی دنبال کرد، و پس از یک دورۀ چندساله مقاله نویسی در نشریات دینی، جسورانه دست به تألیفات شخصی ناقدانه زد و آثار متفاوت و برجستهای را به رشتۀ تحریر درآورد که هریک به نوبۀ خود قابل تعمق و تأمل است. البته در این راه، چنانچه بر اهلش هویداست، با چالشهای فراوان و تهمتهای نابهنجار و تهدیدات و اقدامات خطرناکی هم مواجه گردید که تا پای جان خویش هم رفت، اما علی رغم بدخواهان، خدا نخواست کشته شود!
از آن استاد آثار فراوان تألیفی و ترجمه به جای مانده که در این مقال به آثار برگزیدۀ تألیفی وی در زیر اشاره میگردد:
* ارمغان آسمان (در بیان علل و عوامل ارتقاء و انحطاط مسلمین): این کتاب که محتوایش از نامش هویداست، در سال ۱۳۳۹ ش منتشر شد و بسیار مورد توجه و پسند علامه شیخ محمد خالصی زاده قرار گرفت، به طوری که وی در تقریظی که در مقدمۀ کتاب درج شده چنین مینویسد:
«جوانی مانند حاج حیدرعلی قلمداران در عصر غفلت و تجاهل مسلمین و فراموشی تعالیم اسلامی، بلکه در عصر جاهلیت، پی به حقایق اسلامی میبرد و مابین جهّال معاند، این حقایق را بدون ترس و هراس، با کمال شجاعت و دلیری منتشر مینماید. چگونه ادای حق این نعمت را میتوان نمود؟».
* حکومت در اسلام؛ این کتاب در نوع خود اولین اثری بود که به زبان فارسی و بسیار جامع در سال ۱۳۴۵ش انتشار یافت.
* خمس: که با استناد به کتاب خدا و سنت رسول ج و سیرۀ ائمه † آن را مخصوص غنائم جنگی دانسته و گرفتن خمس و سهم امام از شیعیان، توسط مراجع و فقها را ناروا شمرده و در این راه تماماً به آثار شیعه و فتوای علمای برجستۀ امامیه استشهاد کرده است.
* نصوص امامت یا شاهراه اتحاد: وی در این اثر با استناد به کتاب خدا و تاریخ اسلام و بیانات پیامبر ج و اهل بیت و روش ایشان، امامت را یک امر سیاسی و زمینی دانسته و با اشاره به گفتار و کنش علمای قدیم شیعه، ائمه را عالمان و فقیهانی برجسته و با تقوا و الگوهایی عملی برای زندگی دنیا و آخرت معرفی می نماید.
این کتاب با آنکه پیش از انقلاب تألیف و منتشر شده بود، اما کمتر از یکسال پس از انقلاب، انگیزه ای قوی برای برای مخالفان معاند و صدور فتوا به ترور استاد در ماه رمضان سال ۱۳۵۸ ش در روستای دیزیجان گردید.
* مجموعۀ پنج قسمتی راه نجات از شرّ غُلاة( علم غیب، ولایت، زیارت، غُلاة و شفاعت): چنانکه از عنوان این آثار برمیآید، همگی حاوی موضوعاتی هستند که جزو عقاید اصلی و کلیدی شیعۀ امامیۀ معاصر بوده و از دورۀ صفویه به سو، رنگ و لعاب غلیظتری به خود گرفته است.
برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار شادروان حیدرعلی قلمداران به مقدمۀ کتاب( نصوص امامت) مراجعه شود.
۷- سید ابوالفضل ابن الرضا ( علامه برقعی) ( ۱۲۸۷- ۱۳۷۰ش)
آن روحانی خداجوی مرحوم پس از سالها طلبگی و پیش نمازی در مسجد گذر وزیر دفتر خیابان شاهپور تهران ، در اثر مطالعات قرآنی، در برههای از زمان و سالها پیش از انقلاب، دست از خرافات و عقاید شرک آلود شیعۀ صفوی برداشته و رنگ نبوی و علوی بر عقاید خویش پوشاند. به گونهای که در همان مسجد محل سکونتش، روی منبر علناً و بدون هراس از هو و جنجال عوامفریبان، عقاید گذشته را به چالش کشیده و با دلایل عقلی و نقلی به ردّ آنها پرداخت. حتی شجاعانه اعلام کرد که هرکس پیش از این وجهی بابت خمس و سهم امام به بنده پرداخت نموده و رسید دریافت داشته، رسیدش را بیاورد و پولش را پس بگیرد!
وی قائل به وجوب نماز جمعه بود و تا پایان زندگی به قدر توانش، نماز جمعه را برگزار مینمود.
این مرد مبارز حقجوی نیز همانند دوست و همراهش حیدرعلی قلمداران، در پی تحریک معاندان کوردل، توسط مزدوری مسلّح، در منزل شخصیاش در کوچۀ بامداد خیابان آزادی تهران به هنگام اقامۀ نماز عشاء ترور شد اما معجزهوار جان سالم بهدر برد و گلوله از یک طرف صورت وارد و از طرف دیگر خارج شد.
از آن مرحوم نیز آثار ارزندهای چون: خرافات وفور در زیارات قبور، تفسیر تابشی از قرآن، احکام القرآن، سوانح ایام، تضاد قرآن با مفاتیح الجنان، نقد کتاب المراجعات، عقل و دین و ... به جای مانده است.
۸- سید محمد جواد موسوی غروی اصفهانی(۱۲۹۱- ۱۳۸۴ش)
محمد جواد موسوی غروی اصفهانی علوی آبادی نمونهای دیگر از طلاّب نواندیش مذهبی است که در چهارچوب مورد بحث میتواند تعریف شود. وی مدتی در محل تولدش تحصیل کرد، سپس به اصفهان آمده و نزد اساتید وقت اصفهان، دروس دینی را گذراند. یکی از استادان بنام وی آیت الله حاج آقا رحیم ارباب بوده است. وی از جوانی در اندیشۀ پالایش تشیع بوده و بنا به گفته خودش: «اخبار مخالف قرآن و مضادّ با مذهب شیعه را جداً رد میکرده است». همو تأکید دارد که میخواسته است تا دین اسلام و مذهب تشیع را «از آلایش بدعت و اشتباه و خلل و خطا پیراسته و پاک» گرداند. گفتنی است که وی همانند استادش مرحوم حاج آقا رحیم ارباب، به وجوب عینی نماز جمعه اعتقاد داشت و آن را اقامه میکرد.
زمانی که حاج آقا رحیم نماز جمعه را در منطقه گورتان ماربین در جادۀ آتشگاه اصفهان برگزار میکرد، شماری از جوانان مذهبی که به تدریج با مسائل سیاسی آشنا شده و فعالیت هایی را آغاز کرده بودند، در آنجا اجتماع میکردند. پس از فوت ایشان، غروی با اقامۀ نماز جمعه، به نوعی نشان داد که جانشین اوست. گفتنی است که وی از جمله معدود آخوندهایی بود که بر ادبیات عرب بسیار مسلط بود و نیز هزاران حدیث را در حافظه داشت.
در اینجا باید افزود که حاج آقا رحیم ارباب خود تحت تأثیر استادش محمدباقر دُرچهای بود که در ضمن استاد آیت الله بروجردی معروف هم بود و برخی از مواضع نوگرایانۀ آقای بروجردی هم متأثر از او بود. وی از غلو در بارۀ ائمه † پرهیز داشت و به گویندهای که خیلی شدید در توسّل به ائمه سخن میگفت، میفرمود: یک چیزی هم برای خدا باقی بگذار! آقای مطهری در کتاب «امامت و رهبری» ص ۳۵ اشاره میکند که مرحوم درچهای به ولایت تکوینی باور نداشت.
به هر روی، آقای غروی در اصفهان با مخالفت شماری از علمای شهر روبهرو شد و برخوردهایی نیز که طی سالها روی داده بود، سبب شد تا ردیههایی در برخی از زمینهها بر ضد عقاید وی نوشته شود. همچنین بنا به دعوت علمای اصفهان، علامۀ امینی برای مقابله با اندیشههای غروی چندین جلسه در اصفهان منبر رفت که سبب شد تا به شدت از نفوذ غروی میان مردم این شهر کاسته شود.
طی سه دهه پیش از انقلاب، نظریات وی در اصفهان مطرح و در معرض نقد و ایراد قرار داشت؛ اما در فاصلۀ سالهای ۵۰ به بعد، اصفهان، سخت درگیر نزاع میان طرفداران غروی و مخالفان وی بود.
غروی در روزهای آغازین انقلاب روی طالقانی و شریعتی به عنوان یک خط حرکتی تکیه میکرد. این مطلب در نخستین شمارۀ کتاب خطبهها و جمعهها به طور واضح منعکس شده و این درست هنگامی است که وی از روحانیت رسمی به سختی انتقاد میکند. دربارۀ شریعتی میگوید: کتابهای او به استثنای دو سه مطلب کوچک که به جایی نمیخورد و مهم نیست... باقی مطالبش عمقی و تحقیقی است. وی در همانجا از این نگرش که صرفا باید روی قرآن تکیه کرد، دفاع کرده و خود را از این زاویه با آیت الله طالقانی همراه میبیند. غروی در خطبۀ دیگری، اختصاصاً دربارۀ شریعتی و راه او صحبت کرده و او را در علم الاجتماع و تاریخ متخصص میدانسته است. وی گفته : گل سرسبد اندیشههای وی را ماجرای زر و زور و تزویر دانسته و در این میان روی تزویر که آن را به طور معمول بر روحانیت رسمی تطبیق میکند، تکیه میکند. وی همچنین روی نظریۀ تشیع علوی و صفوی وی تکیه کرده و مسائل خرافی در تشیع را مسائلی می داند که پس از صفویه پدید آمده است
از آثار مهم آن استاد فقید میتوان اینها را نام برد: نماز یا سیر کمالی انسان (۱۳۴۹) آدم از نظر قرآن، فلسفۀ حج (۱۳۶۱) اخلاق محمد ج، خورشید معرفت در سه جلد (۱۳۳۸ـ ۱۳۴۳) قربانی در منی (۱۳۶۲) نماز جمعه یا قیام توحیدی هفته (تألیف ۱۳۵۸) مغرب و هلال (۱۳۷۰)، فقه استدلالی.
۹- نعمتالله صالحی نجف آبادی (۱۳۰۲- ۱۳۸۵ ش)
وی نیز از جمله طلاّبی بود که در میانۀ عمر خویش به اصلاح گری مذهبی روی آورد و اولین اثر خود در این مورد را در قالب کتاب معروف «شهید جاوید» در سال ۱۳۴۹ش منتشر ساخت که مایۀ جنجال و کشمکش موافقان و مخالفان در میان اهل نظر، بهویژه در بین طلاب حوزۀ علمیۀ قم گردید.
از دیگر آثار ارزندۀ او میتوان به «نقدی بر حماسۀ حسینی» استاد مطهری، و نیز «عصای موسی یا بیماری غلوّ»، «غلوّ، درآمدی بر عقاید غالیان در دین»، حدیثهای خیالی در تفسیر مجمع البیان به همراه چهار مقالۀ تفسیری» و ...
اشاره کرد.
۱۰- مرحوم عبدالوهاب فرید تنکابنی
شیخ «عبد الوهاب فرید تنکابنی» یکی از علمای اصلاح و تجدد طلب است که در اوایل سدۀ چهاردهم هجری خورشیدی (مطابق با اوایل قرن بیستم میلادی) در ایران ظهور پیدا کرد. وی شاگرد مصلح معروف آیت الله شیخ «محمد حسن شریعت سنگلجی» بود. متأسفانه معلومات زیادی در مورد زندگانی شیخ «تنکابنی» در دسترس نیست، اما چیزی که ایشان را مشهور کرد کتاب پر ارزش وی «اسلام و رجعت» بود که در آن بحث مفصلی در مورد جعل اخبار و روایات و علل آن در مکتب شیعۀ دوازده امامی نموده، و عقیدۀ رجعت را جزو عقاید غالی و خرافی معرفی کرد. وی در این کتاب دعوت به بازگشت به قرآن و سنت صحیح پیامبر نمود و عقیده داشت که باید دین را از عقاید خرافی و بدعتها که هیچ ارتباطی با قرآن ندارد پاکسازی کرد. تعدادی از علمای شیعۀ معاصر «تنکابنی» ردیه هایی بر علیه کتابش «اسلام و رجعت» نوشتند.
در اینجا اسامی گروه دیگری از نواندیشان اصلاحگر را فهرستوار به نظر میرسانیم:
۱۱- مرحوم دکتر سید صادق تقوی دندانپزشک.
۱۲- روحانی مرحوم نصیرالدین امیرصادقی، صاحب آثاری چون: هیاهو و روحانیت در شیعه.
۱۳- مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی (صاحب تفسیر الفرقان) و آثار فراوان دیگر.
۱۴- مرحوم محیی الدین بُنابی؛ وی ساکن شهرستان بُناب در استان آذربایجان شرقی بود.
۱۵- مرحوم آقای کهکی، طلبهای که در شهرستان محلات زندگی میکرد و لباس روحانیت را از تن بهدر آورده بود.
۱۶- حیدر جلالی قوچانی(روحانی) از دوستان علامه برقعی و ساکن قوچان که از حیات و ممات او خبری نیست.
۱۷- مرحوم سید اسماعیل آل اسحاق(روحانی).
۱۸- روحانی روشنفکر دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی، صاحب اثر ارزنده و تحقیقی(مکتب در فرایند تکامل). مطالعۀ این کتاب را به تمام هواداران اصلاحطلبی دینی توصیه میکنیم.
۱۹- استاد سید مصطفی حسینی طباطبایی(سلّمه الله تعالی)؛ وی صاحب آثاری چون «راهی به سوی وحدت اسلامی»؛ «اعجاز عددی قرآن کریم»؛ «خیانت در گزارش تاریخ» نقد کتاب ۲۳ سال علی دشتی، در ۳ جلد؛ «نقد کتب حدیث»؛ «دعوت مسیحیان به توحید»؛ مجلدات بسیاری در تفسیر قرآن تحت عنوان«بیان معانی» و ... میباشد.
طبق گزارشات واصله، در حال حاضر به اقامۀ نماز جمعه در تهران کما فی السابق ادامه می دهد. برای آگاهی بیشتر از آثار و ویدئوهای وی به وبلاگ شخصی استاد مراجعه کنید.