جوانی
سالها گذشت و باگذشت زمان، بلال نیز بزرگ میشد و جای پدر را در خدمت أميّه مهتر قوی و نيرومند و سختگير خود میگرفت.
بلال هميشه چون سايه همراه أميه بود، أميّه امر میكرد و بلال در انجام آن تنبلی و سهلانگاری نمینمود و با زرنگی و حسن انجام خدمت رضايت خاطر أميه را بهدست آورده بدينجهت بر سائر بردگان امتياز و برتری داشت و براين برتری بلال بر سایر بردگان، میبایست آواز شيرين و دلچسب او را كه به مجلس طَرَب أميّه صفا میبخشيد، اضافه كرد كه تمامی سَكَنۀ مكّه مكّرمه از آواز ملايم و لطيف و صوت زكی و إمتياز ويژه بلال آگاه و از صدای دلنشین او در مجلس عیش و شادی استفاده میكردند و لذت میبردند و اگر بلال در اين محافل آواز نمیخواند، جشن و شادی آنان لطفی نداشت.
هر چند با گذشت زمان، بلال غم فقدان پدر خویش را فراموش مینمود، اما او هرگز نمیتوانست، اندوه ناشی از بردگی و عبوديت و عدم حَرّيت خود را فراموش نماید بنابراین، بعضی اوقات در خلوت مینشست و در فكری عميق فرو میرفت و برحال زار خود زارزار میگريست و از فاصله طبقاتی موجود جامعه انسانی آزرده خاطر میشد و رنج میبرد. از طرفی دیگر عادت امیه این بود که با هرقافله تجاری، نمايندهای به شام بفرستد.
وقتی بلال با آن صفات برجستهاش به سنّ جوانی رسيد، بر این اساس که مورداعتماد أميّه بود، او را به نمايندگی از طرف خود برای تجارت به شام فرستاد و بلال با رفت و برگشت، سودهايی كلان و كالای زياد تقديم أميّه سنگدل بیرحم مینمود. به این دلیل با گذشت روزها محبّت أميه به بلال به سبب امانتداری توأم با صفات عاليه انسانی بيشتر میشد.