مؤذن رسول الله - بلال بن رباح

تحمل شكنجه و عذاب در راه اسلام و عقيده و هدف

تحمل شكنجه و عذاب در راه اسلام و عقيده و هدف

أميّه‌بن خلف برای شركت در شور و مشورت «دارالندوه» [۸] پيرامون دين جديد و طريقه مقابله با آن و خطری كه متوجّه مشركين و بت‌پرستان می‌گردید از منزل بيرون آمد. از قيافه عبوسش، عزم و تصميم و عنادت و ضديت با دين اسلام استنباط می‏گردید.

از آنجا که أميّه يكی از چهره‌های سرسخت كفر و دارای نظری برتر و سرسختی بيشتر و مال و ثروت زيادتر بود، بزرگان قريش و سران كُفر به محض ورود به جلسه به احترامش، به پا ايستادند و أميّه هم در جای ويژه خود نشست و بحث و گفتگو و مناقشه و سنجيدن تمامی جوانب امر شروع گرديد. در همين أثناء و هنگام بحث و مذاکره در این مورد و اهتمامی كه در گفتگو و طرح نقشه‌های شيطانی برای مبارزه با دين جديد (اسلام) و صاحب رسالت حضرت محمد رسول‌الله‌ ج ابراز می‌داشتند، شخصی نزد امیه آمد و آهسته چيزی در گوش أميّه خواند كه أميّۀ با آن همه سرسختی تغيير محسوسی كرد و چشم‌هايش سرخ شدند و از شدّت عصبانيّت، دندان‌هایش را بر هم فشرد و در گوش آورندۀ خبر گفت: آيا بلال برده، چنين جرمی را مرتكب شده!!!؟ شخصی هم گفته‌اش را تأئيد كرد و أميّۀ بدون معطلّی برخاست و سوی منزلش راه افتاد و به مجرّد رسیدن به منزل، بلال را احضار و از صحّت خبر گرويدنش به اسلام و ايمانش به محمّد رسول‌الله ج و دعوت ايشان پرسيد. بلال هم که دروغ گفتن را جایز نمی‌دانست و دوست نداشت حق را كوچک و تحقير نماید، گفته أميّه‌بن‌خلف را تأئيد نمود. (رضی‌الله‌عنه وأرضاه).

بعد از اقرار و اعتراف بلال، بين وی و أميّه كشمكش بالا گرفت. بلال بر دفاع از عقيده و ايمانش اصرار عجيبی می‌ورزيد و از همه عجيب‌تر آن كه بلال در چنين حالتی نه مرعوب مهتر می‌شد و نه می‌ترسيد و نه بيمی به خود راه می‌داد؛ بلكه درمقابل سخت‌گيری وی پايمردی می‌نمود و برای اميه‌بن‌خلف دليل اقامه می‌نمود.

احساس حقارت و بردگی در وجود بلال بعد از پذیرش دین اسلام، از بین رفته بود و دين جهانی اسلام به او آموخته بود، هر دو نفر از نظر حقوق، مساوی و برابرند و تمايزی بين هیچ یک از انسان‌ها وجود ندارد، مگر به شرایط خاصّی كه واضح و آشکار است.

آری، با مسلمان شدن بلال تفاوت‌های مادی و فاصله طبقاتی موجود بين او و أميه برداشته شد، واسلام تمامی قیدهای دست و پاگیر دورۀ جاهليت را که نسبت به بردگان روا می‏داشت، از بین برد و نابود كرد و به ايشان آزادی، به ارمغان آورد و تنها تفاوت آنان را به انسانیت و درجه ایمان و خداپرستی آنان ذکر نمود.

بلی – يكتاپرستی به بشر آزادگی می‌بخشد و وی را از استعمار و إستحمار نجات می‌دهد، و روش خوش‌ زيستن و سعادتمند بودن به وی می‌آموزد كه حتی اگر جان خویش را در این راه از دست دهد اما حاضر نيست آزادگی و استقلال خویش را از دست بدهد وشرایط پست و ذلّت‌آور را بپذيرد.

وقتی أميد أميّه‌بن‌خلف به نااميدی گرائيد و متوجه شد كه سرزنش و ملامت‌ و ريشخند و تمسخر در تغيير عقيده و تزلزل ايمان بلال كارگر نيست، روش خود را عوض نمود و در صدد تطميع [۹] بلال برآمد و نكوهش و بدگویی را به خوراک لذيذ، لباس زيبا و مسكن شايسته و بخشش مال تغيير داد، ولی اين تشويق و ترغيب و تطميع و إغواء [۱۰] و إغفال [۱۱] هیچ‏گونه اثر سوئی در عقيدۀ راسخ و ايمان قوی بلالس به وجود نياورد و چون اميّه از بلال إنعطافی [۱۲] نديد و از اين روش جدید، نتيجه‏ای به‏دست نياورد، خوی وحشيگری در اميّه دوباره زنده شد و اين بار شلاّق و كُتَک جای نيشِ زبان و ريشخند و تطميع و إغفال گرفت.

زدن شَلّاق اثر بدی بر بدن بلال به جا می‌گذاشت و اميّۀ با قساوت فوق‌العاده بدون درنظر گرفتن این مسئله که این شلاق به کدام یک از اعضای بدن وی اصابت می‏نماید، مرتّب بر بدن و چهرۀ بلال شلاق می‏زد و اين شلاّقها سماجت عجيبی در بلال به وجود می‏آورد؛ ايمانش را قوی‌تر و عقيده‌اش را محكم‏تر می‌نمود (رضی‌الله‌عنه وأرضاه).

پس از هر کتکاری که أميّه‌ مشرک و سنگدل، به طور مفصل و بی‏رحمانه، بلال صحابی بزرگوار و يار وفادار رسول‌اكرم‏ ج را می‏زد، وی را در اتاقی تاريک و تنگ‌ زندانی می‌كرد و وی را از خوراک و طعام و آشاميدنی محروم می‌گردانيد و خود از منزل بيرون می‌رفت.

مدتی برنامه آزار و اذیت بلالس چنين بود: شَلاّق؛ كتک؛ زندان در اتاق تاريک، محروميت از خوراک و آشاميدنی و با وجود اینکه در طول اين مدت، بلال بدترين شكنجه و درد را متحمّل می‏گردید، امّا اعمال ظالمانه و قانون جنگل أميّه خللی در همّت و ضعفی در ايمان و سستی در عقيده‌اش به وجود نياورد و وی را مجبور به تسليم نكرد؛ بلكه بر ايمان و عقيده‌اش استوارتر و راسخ‌تر گرديد و وسایل شكنجه و آزار و اذیت اميه‌بن‌خلف كارگر واقع نشد و پيروز نگرديد و نتيجه مطلوب حاصل نگشت و اميّه‌بن‌خلف چاره ديگری به ذهن وی راه نیافت و از مقابله و رویارویی با بلال در مانده شد بنابراین، از أبوجهل در برگرداندن بلال به بُت‌پرستی كمک خواست و طلب چاره نمود.

ابوجهل که انسانی پست و ستیزه کار و لَجوج بود، به زعم و گمان باطل خویش خواستارِ آزادی عمل در شكنجه و عذابِ عَبْدِ از دين برگشته شد.

بدين جهت روز دوّم وقتی بازار از مشتريان مالامال گرديد، بلالس با غُل و زنجير و با لباسی پاره‌پاره كه اثر شلاّق و ضرب و كتكاری‌های وحشيانه بر جسمش مشهود بود، از منزل مشرک كوته‌فكر، اميّه‌بن‌خلف، بيرون آورده شد. مگر تقصير بلال چيست كه بايد اين همه درد كشد و شكنجه بيند!!!؟

و چه كار خلافی مرتكب شده كه مجازات گردد!!؟

بلال مسلمان شده؛ به اسلام گرويده؛ دعوت محمّدی را پذيرفته؛ بلال به خدای واحد، قرآن واحد، پيامبران خدای واحد، قبله‌ واحد ايمان آورده و در برابر ظلم و ستم قد برافراشته و از بردگی منزجر و متنفّر شده و خواستار آزادی و حرّيت و شكستن قیدها و بندهای بردگی است.

آری بلال خواستار شرافت و انسانيّت است. بلال خواستار استقلال و برگرداندن حقوق واقعی خويش و پايان دادن به استعمار و استحمار است. بلال از اینکه در اختیار کسی دیگر به عنوان برده باشد و از او تبعیت نماید، بيزار است و دين جديد، دين اسلام، روحش را پرورش داده و وی را از اختناق و افكار منحطّ نجات داده و شاهراه سعادت، پيشرفت، آزادگی، مجد، عظمت، بزرگواری و شرافت و انسانيّت را بر وی گشوده است، بدين جهت و برای بدست‌ آوردن اين مزايا بلال شكنجه می‌بيند و جسمش درد می‌كشد.

ولی مشركين می‌خواهند با زور شلاّق و آزار و اذیت بلال، وی از تمامی مزايای فوق‌الذكر صرف نظر كند و مجدّداً بعد از هدايت، راه ضلالت و گمراهی پيش گرفته و زندگی اوليه‌اش را از سر گيرد و فرمانبر اميّه‌بن‌خلف باشد و عمری را در خواری و زبونی و ذلت بگذارند.

آری بلال برای اینکه بر شكنجه‏اش افزوده گردد؛ برای شكنجه‌ای كه دست‌های ستمگر همه مشركين در آن سهيم باشد، از منزل اميه‌بن‌خلف بيرون آورده شد.

بلی، شلاق‌ها چون باران، آب‌ گرم از همه طرف و سنگريزه از هر گوشه بر بدن مبارک بلالِ مؤمن مطمئن صبور مقاومِ شجاع، زده و ريخته می‌شد و دشنام و سخن‌های ركيک به آواز بلند به گوش می‌رسد و اين موكبِ وحشی هرچه جلوتر می‌رفت، دنباله اش درازتر می‌گرديد و بر تعداد افرادش افزوده ميشد و با كثرت جمعيّت، عذاب و شكنجه بلال نيز فزونی می‌يافت.

با اين همه شكنجه و عذاب و درد و رنج و با اين همه قساوتِ قلوب و سنگدلی كّفار آيا بلال مسلمان، بلال مؤمنِ مقاوم، به خواسته كفّار و مشركين جواب مثبت دهد و تسليم قوای كفر و ميل‌های شيطانی شود و يا به تقّيه پناه بَرَدْ واسلام، دين توحيد را از مشركين پنهان دارد تا مدتی از عذاب و رنج در امان باشد!!؟ و يا بر عقيده و ايمانش ثابت قدم و راسخ و استوار بماند و يقين بداند كه خداوند بزرگ والله واحد جلّ شأنه او را نگهبان و نگهدار است و روزی بنده مسلمِ مؤمن خود را از شَرّ كفار و دست‌های پليد ستم نجات می‌دهد؟

بلی، مؤمن بر حق، مؤمن به خدا و رسول، مؤمن پايبند به مبانی و عقائد اسلامی از تحمّل هيچ‌گونه عذاب و محرومیتی إبایی ندارد و در راه خدا و پیامبرش و در راه عقيده از هيچ‌چيز‏‏، حتی اگر جان عزيزش را از دست دهد، ترسی به دل راه نمی‏دهد و در آن صورت مرگ را با آغوش باز پذيرا می‌شود [۱۳].

بلال درميان مردان بی‌فكر، معذّب و ناراحت بود تا جایی كه از فَرْط درد و مشقّت و خستگی مدام نيرویی درپاهايش نبود و آن‌ها را بر زمين می‌كشید و از كوفتگی و بی‌حالی بر زمين می‌غلتيد و براثر خيس بودن صورتش، خاک بر چهره‏اش می‌چسبيد و در همين حالت مجبور بود با لباس پاره‌پاره، جسدش را بپوشاند.

در زوال خورشيد و شدّت گرما، کاروانی که بلال را آزار و اذیت می‏نمودند، به بيرون مكه رسيد. ابوجهل کوته فکر قسی‌القلب، بلال مقاوم مبارز را بر زمين سوزانِ بطحاء خوابانيد و سنگی بزرگ بر سينه‌ مباركش نهاد كه تنّفس بر وی دشوار شده بود.

امّا بلال مقاوم و مصُمَمّمْ و آزاده تمام نيروی خود را صرف مقاومت و تحمّل مشقّت در راه خداپرستی و محبت وی و اطمينان به قدرت لايتناهی خدا و ايمان به خدا نموده بود در همين حالِ توان‌فرسا مرتّب: أحَد أحَد تكرار می‌كرد و هر مرتبه كه مشركين كوته‌فكر در شكنجه‏اش شدّت عمل به خرج می‌دادند، بلال متقابلاً درنَشِيدِ فرح‌زايش پافشاری می‌كرد و بيشتر أحَدأحَد بر زبان جاری می‌ساخت، (خدا يكی است، خدا يكتا است).

بلال از فشار درد و مصيبت وارده، بی‌هوش می‌گرديد، امّا زمانی كه به هوش می‌آمد، أحَدٌ أحَدْ از زبانش به گوش می‌رسد.

آری بلال با تلفظ أحدٌ أحدْ از خداوند استمداد می‌طلبيد و از رابطه معنویی كه بين خداوند و بندۀ مؤمن صادق موجود است، قوّت قلب می‏گرفت و مخالفين وکسانی که به وی ظلم می‏نمودند نزد بلال نزد بلال پشيزی ارزش نداشتند. بدين‌جهت بلال اميدوار بود و وسيله‌ای برای خروج (از مِحنَتْ) می‌جست و آسانی را بعد از دشواری با دوچشمان خود می‌ديد. واقعیت آن است که رحمت خداوندی هر چيزی را پوشانده و در همه جا گسترده است و رحمت خداوند در مواقع حسّاس و ضروری بنده مؤمن راستگو را احاطه كرده است و وی را از مهلكه نجات می‌بخشد. رهایی و فَرَجی كه بلال مظلوم مقاوم مبارز، انتظارش را می‌كشيد. آری، دوست قديميش سيد و سرور ما أبوبكر صديقس به سراغش آمد.

وقتی آن صحابی بزرگوار؛ آن يار وفادار؛ آن رقيق القلب مهربان؛ آن دوست مشفق رؤوف به بطحاء (محلی كه بلال را اذيت و آزار می‌نمودند) تشريف آوردند و وضع اسف‏انگيز و رقت‌بار بلال، خاطر عزيز آن مرد مجاهد آزاده طبع را رنجانيد، با ابوجهل ستمگر و اميه سنگدل بی‌وجدان درباره چشم‌پوشی از آزار و اذیت و رهایی بلال مسلمان ثابت‌قدم صحبت فرمود، اما جواب مناسبی از آنان مبنی بر همکاری با وی دریافت نکرد. بدين جهت پيشنهاد خرید بلال را به ميان آورد كه أميه با نرخ زياد و گران بر این امر راضی شد و ابوبكر انسان آزادیخواه و آزاده، برای آزاد ساختن انسانی از قید و بند بردگی آن هم انسانی همفكر و همدين با همان قيمت گزاف موافقت فرمود و بها را پرداخت نمود و سنگ بزرگ و صخره را از روی سينۀ مبارک پرنور بلال برداشت و غُل و زنجير را از دست و پای بلال ‌گشود. وقتی أميه اين صحنه انساندوستی را مشاهده كرد، صدا برآورد كه اگر كمتر از اين هم می‌پرداختی، می‌پذيرفتم و حضرت ابوبكر سرور ما و شاگرد ارجمند مكتب محمّدی و ابوبكر بلندنظر و مصلح كبيرس هم در پاسخ اميه مشرک پول‌پرست فرمود:

«والله، يا أمية، لَوْ طَلَبْتَ أكْثَرَ لأَ عْطَيْتُكَ».

«به خدا سوگند- ای أميه اگر بيش از اين هم خواسته بودی، می‌پرداختم».

با تشريف آوردن سيدنا ابوبكر به بطحاء و خلاصی و رهایی سيدنا بلال از دستهای اميه و ابوجهل و ديگر مشركين، كشمكش بين بلال موحّد و اميه و ابوجهل مشرک پايان پذيرفت و هر كدام در مسير خود طی طريق كردند و...

پيامبر ج، پيشوای بشريت و منجی انسان‌ها از جهل و ستم و مصلح اكبر ج از اين عمل صحابی بزرگ، أبوبكر صديق، برای برای آزاد ساختن صحابی بزرگ ديگر، سيدنا بلال‌بن رباح بسيار خوشحال و سرور گرديدند. «رضی‌الله‌عنهما».

[۸] مجلس شورای أهل مكه مكرمه پيش از اسلام (مترجم) [۹] تطميع. [۱۰] إغواء. [۱۱] إغفال. [۱۲] انعطاف. [۱۳] بزرگ مردی می‌گويد: اگر نتوانيم آزاد زندگی كنيم، بهتر آن است که مرگ را با آغوش باز استقبال كنيم. (مترجم)