مؤذن رسول الله - بلال بن رباح

جهاد در راه خدا و اسلام و عقيده

جهاد در راه خدا و اسلام و عقيده

سيدنا أبوبكر صديق، سيدنا بلال را آزاد نمود و آزادی بزرگ‏ترین و مهم‏ترین آرزویی بود كه بلال به خاطر آن رنج كشيد و مكافحه و مبارزه نمود و حال بعد از رهایی از عبوديت، مسئوليت ديگری برعهده گرفت و آن آموختن مبانی دين اسلام و جهاد برای و نشر دين اسلام و تبليغ و دعوت به شريعت محمّدی بود.

بدين‌جهت چون سايه، حضرت صاحب رسالت را ملازمت می‌فرمود و در التزام رسول‌الله ج احكام دين و اصول آن را می‌آموخت و از نور پرفروز نبوت اقتباس نور می‌كرد. سيزده سال از انتشار اسلام در مكه مكرمه زندگی بلال بدين‌گونه سپری می‌شد، و زمانی‌كه زندگی در مكه مكرمه برای مسلمين خيلی دشوار شده بود و زمينه پيشرفت اسلام در يثرب «بعد از هجرت: مدينه النبي- مدينه منوّره ناميده شد» از هر جهت مهيا بود، چون اهل يثرب (مدينه منوّره) در بيعت‌هایی كه با حضرت رسول‌اكرم ج كرده بودند، آمادگی خود را برای دفاع از اسلام و پيروانش إعلام و حاضر به جانفشانی شده بودند، هجرت دسته‏جمعی از مكه مكرمه به مدينه‌ منوّره مقرر گرديد و چون جلای وطن و دوری از زادگاه برای بعضی از اصحاب دشوار بود، رسول‌اكرم‌ ج دست دعا به پيشگاه خداوندی دراز فرمود و برای ياران دعا نمود تا محبّت (مدينه‌ منوره) را در دل‌هايشان جای دهد تا با آن ديار الفت گيرند و مأنوس شوند، وخداوند تبارک و تعالی نيز دعای فرستادۀ خود را اجابت فرمود و محبّت مدينه منوره در دل اصحاب مهاجر جای گرفت و با گذشت زمان و با مهر و محبتی كه از اهل مدينه منوره (أنصار رضوان‌الله عليهم) ديدند زندگی در مدينه منوره برايشان آرام بخش گرديد.

بلالس يكی از مردانی بود كه برای ديدار كفار در ميادين جنگ و تحقير و مبارزه و خوار كردن آن‌ها هميشه آتش شوق دردش زبانه می‌كشيد. به همين جهت، وقتی خداوند بزرگ به مسلمين (ستمديده و جوركشيده) دستور فرمود كه در جبران ستمی برآیند که ستمگران به آنان روا داشته‏اند و در صدد رفع این جور برآیند، و با كفار مقابله نمایند و جهاد كنند، حضرت رسول‌ ج و ياران وی در بدر با كفار روبرو شدند.

روز بدر، روز پايمردی و دلاوری و جهاد در راه خدای يگانه، روزی كه خاطره‌اش مجد و عظمت به ياد می‌آورد؛ روزی كه ذكرش هر مؤمنی را در راه هدف اسلام و احقاق حق و إبطال باطل، راسخت‌تر و مصمم‌تر و با اراده‌تر می‌نمايد، در اين روز درخشان، در تاريخ اسلام انسان‌های پاک و بزرگوار جامعه بشری با دشمنان ستیزه جو و سرسخت در مقابل یکدیگر قرار می‏گیرند و پرچم اسلام برافراشته می‌گردد. دراين روز جاودانی، شجاعت همه مسلمين در جبهه و جنگیدن به اثبات رسید و بلال درگير و دار جنگ و آواز مردان شجاع ميدان نبرد، أميّة ‌بن‌خلف مهتر سابقش را می‌بيند كه پيری، تاب و تحمل و مقاومت را از وی گرفته بود. در همان لحظات تمامی خاطرات غم‌انگيز و ستم‌های دردناک بردگی وی که قدرتی نداشته و كرامت و شخصيت و انسانيّت وی به هدر ‌رفته و غُل و زنجير پاهای آن بزرگوار را لمس و شلاق، پوست و گوشت بدن مباركش را می‌گزيده و دژخيم و مير غضب و جَلاّدش أميّه‌ سنگدل كه با رحم و رأفت بيگانه بوده است، اين همه ظلم در حقّش روا داشته بود. درلحظاتی كه خاطرات ايّام خواری و زبونی و بيچارگی در مخيلۀ بلال می‌گذشت، شهامت، شجاعت و شخصيت و انسانيّت و مردانگی و مروتش تمامی جوارح و اعضاء بدنش را تكان داد و با صدای بلند، چون شير، آواز برآورد كه سرتاسر گوشه‌های ميدان را پيچيد: «أميّة بن‌خلف، سردسته كفار، نجات نمی‌يابی» چون شيرغرّان بر أميّه‌ شرک هجوم آورد و به رغم جلوگيری بعضی از كشتن اميّه‌بن‌خلف او را كشت و موفق نشدند كه وی را از قتل اميّة‌بن‌خلف باز دارند و با كشتن اميه يكی از سران كفر، خدمتی عظيم به اسلام نمود و سزای اعمال ظالم ستمگر را كف دستش گذاشت و به سایر مشركين فهماند كه عاقبت ظلم چنين است‏: ﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ٢٢٧[الشعراء: ۲۲۷]«و کسانی‌که ستم کردند؛ به زودی خواهند دانست به چه بازگشتگاهی باز می‌گردند».