بررسی چگونگی سجده رفتن از قیام نماز

دلایل فقهایی که در سجده رفتن اول، گذاشتن زانوها را مستحب می‌دانند

دلایل فقهایی که در سجده رفتن اول، گذاشتن زانوها را مستحب می‌دانند

اما این دسته از فقها برای این قول خود چند دلیل دارند که عبارت است از:

دلیل اول) در سنن امام ابو داود  / آمده است که:

«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، وَحُسَيْنُ بْنُ عِيسَى، قَالَا: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا شَرِيكٌ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ كُلَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: «رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا سَجَدَ وَضَعَ رُكْبَتَيْهِ قَبْلَ يَدَيْهِ، وَإِذَا نَهَضَ رَفَعَ يَدَيْهِ قَبْلَ رُكْبَتَيْه».[٤٥]

وائل بن حجر  س می‌گوید: پیامبر  ج را دیدم که هرگاه به سجده می‌رفت، زانوهایش را قبل از دست‌هایش بر زمین قرار می‌داد و هرگاه که بلند می‌شد دست‌هایش را قبل از زانوهایش بلند می‌کرد.

اما این حدیث منکر می‌باشد، چرا که راوی این حدیث شریک بن عبدالله نخعی می‌باشد که هرچند حسن الحدیث می‌باشد،[٤٦] اما تفرد وی در مقابل احادیث ثقات مقبول نمی‌گردد و این حدیثی که او از عاصم بن کلیب روایت کرده است، ثقات دیگری مانند «شعبة بن الحجاج،[٤٧] سفیان ثوری،[٤٨] عبدالواحد بن زیاد،[٤٩] عبدالله بن ادریس،[٥٠] خالد بن عبدالله،[٥١] قیس بن ربیع،[٥٢] ابوالاحوص سلام بن سلیم،[٥٣] زائدة بن قدامة،[٥٤] زهیر بن معاویة،[٥٥] بشر بن مفضل،[٥٦] عنبسة بن سعید،[٥٧] غیلان بن جامع،[٥٨] و ابو عوانة،[٥٩]» از «عاصم بن کلیب عن ابیه عن وائل» روایت کرده‌اند و همچنین «علقمه بن وائل» این حدیث را از «پدرش وائل» نقل کرده است.[٦٠] اما تمامی این‌ها فقط گفته‌اند که پیامبر  ج به سجده رفته و بحثی از چگونگی سجده رفتن رسول‌الله  ج نکرده‌اند؛ لذا منکر بودن این روایت واضح می‌باشد.

البته برای این شریک بن عبدالله متابعه‌ای در سنن امام ابو داود  / آورده‌اند که:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ، وَقَالَ هَمَّامٌ: وحَدَّثَنَا شَقِيقٌ، حَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ كُلَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم فَلَمَّا سَجَدَ وَقَعَتَا رُكْبَتَاهُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ كَفَّاهُ».[٦١]

کلیب از پیامبر  ج نقل می‌کند که: پیامبر  ج هرگاه که سجده می‌کرد زانوهایش قبل از دست‌هایش بر زمین قرار می‌گرفت.

رجال این روایت هم همگی «ثقة» می‌باشند، اما علتی که این حدیث دارد این است که کلیب بن شهاب تابعی می‌باشد[٦٢] و همچنین شقیق ابو لیث مجهول می‌باشد و لذا این حدیث مرسل و ضعیف ضعیف می‌باشد.

دلیل دوم) امام ابو داود  / روایت می‌کند:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جُحَادَةَ، عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ وَائِلٍ، عَنْ أَبِيهِ، أنَّ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرَ حَدِيْثَ الصَّلَاةِ قَالَ: فَلَمَّا سَجَدَ وَقَعَتَا رُكْبَتَاهُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ كَفَّاهُ».[٦٣]

وائل بن حجر  س می‌گوید: پیامبر  ج را دیدم که هرگاه به سجده می‌رفت زانوهایش را قبل از دست‌هایش بر زمین قرار می‌داد.

رجال این روایت همگی «ثقة» می‌باشند، اما علتی که دارد این می‌باشد که عبدالجبار بن وائل از پدرش وائل بن حجر  س چیزی نشنیده است؛ چرا که پدرش در زمان کودکی وی فوت کرده است و خودش می‌گوید که من حتی نماز خواندن پدرم را هم به یاد ندارم.

امام ابو داود با سند صحیح روایت می‌کند:

«حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ مَيْسَرَةَ الْجُشَمِيُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جُحَادَةَ، حَدَّثَنِي عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: كُنْتُ غُلَامًا لَا أَعْقِلُ صَلَاةَ أَبِي قَالَ: فَحَدَّثَنِي وَائِلُ بْنُ عَلْقَمَةَ، عَنْ أَبِي وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَكَانَ...». [٦٤]

عبدالجبار بن وائل می‌گوید: «من بچه بودم و نماز خواندن پدرم را به یاد ندارم و لذا برادرم علقمة بن وائل از پدرم وائل برایم روایت کرد که من با رسول الله  ج نماز خواندم...».

دلیل سوم) همچنین امام داود  / روایت می‌کند:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ، وَقَالَ هَمَّامٌ: وحَدَّثَنَا شَقِيقٌ، حَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ كُلَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم فَلَمَّا سَجَدَ وَقَعَتَا رُكْبَتَاهُ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ كَفَّاهُ».[٦٥]

کلیب از پیامبر  ج نقل می‌کند که: پیامبر  ج هرگاه که سجده می‌کرد زانوهایش قبل از دست‌هایش بر زمین قرار می‌گرفت.

علتی که این حدیث دارد این است که کلیب بن شهاب تابعی می‌باشد[٦٦] و شقیق ابو لیث هم مجهول می‌باشد و لذا این حدیث مرسل و ضعیف می‌باشد.

دلیل چهارم) امام بیهقی  / روایت می‌کند:

«وَأَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ الْحَارِثِ الْفَقِيهُ، أنبأ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَيَّانَ، حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، حدثنا أَبُو كُرَيْبٍ، حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ حُجْرٍ، حدثنا سَعِيدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ وَائِلٍ، عَنْ أُمِّهِ، عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ قَالَ: "صَلَّيْتُ خَلْفَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ سَجَدَ وَكَانَ أَوَّلَ مَا وَصَلَ إِلَى الْأَرْضِ رُكْبَتَاهُ"».[٦٧]

وائل بن حجر  س می‌گوید که پشت سر رسول الله  ج نماز خواندم و ایشان به سجده رفتند و اول چیزی که از ایشان به زمین می‌رسید زانوهایش بود.

اما این حدیث هم قابل استناد نمی‌باشد چرا که:

محمد بن حجر حضرمی: امام بخاری می‌گوید: «فیه نظر»، امام ابن حبان می‌گوید: «یروی عن عمه سعید بن عبد الجبار بنسخة منکرة، لا یجوز الاحتجاج به»، امام ذهبی می‌گوید: «له مناکیر»، امام ابو حاتم می‌گوید: «شیخ»[٦٨] و نزد ما هم «ضعیف» می‌باشد.

سعید بن عبدالجبار بن وائل: امام نسایی می‌گوید: «لیس بالقوی»، امام ابن معین می‌گوید: «لیس بثقة»، امام ابن عدی می‌گوید: «لیس له کثیر حدیث انما له عن ابیه عبدالجبار عن وائل احادیث یسیرة نحو الخمسة او الستة» و امام ابن حبان «او را در ثقات آورده است»[٦٩].

أم عبدالجبار: در کتب جرح و تعدیل چیزی در موردش نیافتم فقط در معجم الکبیر[٧٠] با لفظ ام یحیی آمده است.

دلیل پنجم) امام ابن ابی خیثمه  / روایت می‌کند:

«حدثنا الْعَلَاءُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْالکوفی أبو الحسن، ومنزله بفید، قال: حدثنا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ، عَنْ عَاصِمٍ الْأَحْوَلِ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: "رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَبَّرَ فَحَاذَى بِإِبْهَامَيْهِ أُذُنَيْهِ، ثُمَّ رَكَعَ حَتَّى اسْتَقَرَّ كُلُّ مَفْصِلٍ مِنْهُ فِي مَوْضِعِهِ، وَرَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى اسْتَقَرَّ كُلُّ مَفْصِلٍ مِنْهُ فِي مَوْضِعِهِ، ثُمَّ انْحَطَّ بِالتَّكْبِيرِ حَتَّى سَبَقَتْ رُكْبَتَاهُ يَدَيْهِ».[٧١]

انس  س می‌گوید که پیامبر  ج را دیدم که تکبیر را گفتند و دست‌هایشان را تا موازات گوش‌هایشان بالا آوردند، سپس به رکوع رفتند تا اینکه هر کدام از مفاصلشان آرام گرفت و سپس سرش را بلند نمودند تا اینکه همه مفاصل بدنشان سر جای خود قرار گرفت؛ سپس با گفتن تکبیر به سجده رفتند و زانوهایش جلوی دست‌هایشان افتاد.

راویان این حدیث همگی «ثقة» می‌باشند، جز علاء بن اسماعیل العطار که تعدیل نشده است و مجهول العدالة می‌باشد، اما عینش معلوم می‌باشد و در نزد ما انسان مسلمان اگر عینش معلوم باشد و مجهول العین نباشد، اصل بر «صدوق و حسن الحدیث» بودن می‌باشد و امام حاکم  / و امام ذهبی  / روایت وی را بر شرط شیخین تصحیح کرده‌اند[٧٢] که غلو می‌باشد و احادیثش در درجه حسن می‌باشد و نه صحیح؛ لذا سند این حدیث نزد ما حسن می‌باشد.

خداوند  أ می‌فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ[البقرة: ١٤٣].

«و بی‌گمان شما را امت وسط قرار دادیم تا گواه مردمان باشید و رسول هم بر شما گواه باشد».

و امام بخاری  / در صحیح خود روایت می‌کند که پیامبر  ج در تفسیر این آیه فرمودند که وسط همان عدل می‌باشد «الوسط العدل»[٧٣]؛ لذا اصل در انسان مسلمان بر عدالت می‌باشد.

و إن شاءالله اگر خداوند توفیق دهد قصد داریم که در مورد جهالت عدالت راوی تألیفی بنوسیم و کاملاً در آنجا به بررسی این مطلب بپردازیم.

دلیل ششم) امام ابو یعلی  / روایت می‌کند:

«حدثنا أبو بكر حدثنا ابن فضيل عن عبد الله بن سعيد عن جده، عن أبي هريرة: عن النبي صلى الله عليه وسلم "إذا سجد أحدكم، فليبدأ بركبتيه قبل يديه، ولا يبرك بروك الجمل».[٧٤]

ابو هریره  س می‌گوید: که پیامبر  ج هرگاه که یکی از شما به سجده رفت زانوهایش را قبل از دست‌هایش به زمین بگذارد و مانند شتر زانو نزند.

اما سند این روایت واهی می‌باشد، چرا که راوی آن عبدالله بن سعید بن ابی سعید مقبری است که متروک الحدیث می‌باشد.[٧٥]

[٤٥]- ابو داود (ش٨٣٨) / ابن ماجه (ش ٨٨٢) / ترمذی (ش٢٦٨) / نسایی (ش ١٠٨٩ - ١١٥٤) / ابن حبان (ش ١٩١٢) / دارمی (ش ١٣٢٠) / دار قطنی (ج١ ص٣٤٥) / المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٩).

[٤٦]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج٤ ص٣٣٣).

[٤٧]- ابن خزیمه (ش ٦٩٨) / احمد (ش ١٨٨٧٧) / المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٥).

[٤٨]- عبدالرزاق (ج٢ ص١٧٥).

[٤٩]- احمد (ش ١٨٨٥٠) / بیهقی، سنن کبری (ش ٢٦١٧ - ٢٧٩٨).

[٥٠]- ابن الجارود، المنتقی (ش ٢٠٢) / ترمذی (ش ٢٩٢) / ابن حبان (ش ١٩٤٥) / نسایی (ش ١١٠٢).

[٥١]- بیهقی، سنن کبری (ش ٢٨٩٥).

[٥٢]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٣).

[٥٣]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٤) / طیالیسی، المسند (١١١٣).

[٥٤]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٥) / ابن الجارود، المنتقی (ش٢٠٨) / دارمی (ش١٣٥٧) / نسایی (ش٨٨٩) / ابن حبان (ش١٨٦٠) / احمد (ش١٨٨٧٠).

[٥٥]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٦) / احمد (ش١٨٨٧٦).

[٥٦]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٧) / ابو داود (ش٧٢٦) / نسایی (ش١٢٦٥).

[٥٧]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٧).

[٥٨]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٧).

[٥٩]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٣٨).

[٦٠]- مسلم (ش٩٢٣) / بیهقی، سنن کبری (ش٢٦١٦) / احمد (ش١٨٨٦٦) / ابو نعیم، المستخرج علی مسلم (ش٨٨٩).

[٦١]- ابو داود (ش٨٣٩) / بیهقی، سنن کبری (ش٢٧٣٥).

[٦٢]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج٨ ص٤٤٥).

[٦٣]- ابو داود (ش٨٣٩) / بیهقی، سنن کبری (ش٢٧٣٤).

[٦٤]- ابو داود (ش٧٢٣) / ابو نعیم، المستخرج علی مسلم (ش٨٨٩) / المعجم الكبير (ج٢٢ ص٢٨) / طحاوی، شرح معاني الآثار (ج١ ص٢٥٧) / ابن حبان (ش١٨٦٢) / ابن خزیمه (ش٩٠٥).

[٦٥]- ابو داود (ش٨٣٩) / بیهقی، سنن کبری (ش٢٧٣٥).

[٦٦]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج٨ ص٤٤٥).

[٦٧]- بیهقی، سنن کبری (ش٢٧٣٧).

[٦٨]- بخاری، التاریخ الکبیر (ج١ ص٦٩) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج٧ ص٢٣٩) / ابن حبان، المجروحین (ج٢ ص٢٠٨) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج٣ ص٥١١).

[٦٩]- نسایی، الضعفاء والمتروکین (ص٥٢) / ابن عدی، الکامل (ج٣ ص٣٨٧) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج٢ ص١٤٧) / ابن معین، معرفة الرجال (ج١ ص٥٨) / ابن حبان، الثقات (ج٦ ص٣٥٠) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج٤ ص٥٣).

[٧٠]- المعجم الكبير (ج٢٢ ص٤٩).

[٧١]- بیهقی، سنن کبری (ش٢٧٣٨) / مستدرک (ش٨٢٢) / دار قطنی (ج١ ص٣٤٥) / ابن ابی خیثمة، التاریخ الکبیر (ج١ ص٥٥) / ضیاء المقدسی، احادیث المختاره (ش٢٣١٠).

[٧٢]- مستدرک (ش٨٢٢).

[٧٣]- بخاری (ش٤٤٨٧ - ٣٣٣٩).

[٧٤]- بیهقی، سنن کبری (ش٢٧٤١) / ابو یعلی (ش٦٥٤٠) / طحاوی، شرح معاني الآثار (ج١ ص٢٥٥) / ابن ابی شیبه (ج١ ص٢٩٤).

[٧٥]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج٥ ص٢٣٧) / ابن عدی، الکامل (ج٤ ص١٦٢) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج٥ ص١٠٥).