هر بدعتی گمراهی است
ای سالک راه هدایت؛ بدان که هر بدعتی گمراهی است؛ چرا که احادیث صحیح زیر به صراحت این موضوع را بیان میکنند:
از جابر بن عبداللهسروایت شده که گفت: پیامبرصبرای مردم خطبه میخواند و بعد از حمد و ستایش شایستهی خداوند میفرمود: «مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ إِنَّ خَيْرَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ وَخَيْرَ الْهَدْىِ هَدْىُ مُحَمَّدٍصوَشَرَّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَكُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ» [۱۱]«هرکس خدا او را هدایت کند، گمراهی کنندهای برای او نخواهد بود، و هرکس خدا او را گمراه کند، هدایتگری برای او نخواهد بود. و بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، سنت محمدصاست، و بدترین کارها، امور نوساخته (در دین) است و هر امر نوساختهای (در دین) بدعت است».
از عبدالله بن عمربروایت شده که پیامبرصفرموده است: «لِكُلِّ عَمَلٍ شِرَةً وَلِكُلِّ شِرَةٍ فَتْرَةً فَمَنْ كَانَتْ شِرَتُهُ إِلَى سُنَّتِى فَقَدْ أَفْلَحَ وَمَنْ كَانَتْ فَتْرَتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَكَ» [۱۲]«در هر عملی نشاط و حرصی وجود دارد و به دنبال هر نشاط و حرصی سستی و آرامشی وجود دارد، پس هرکس آرامش و سستیاش به سوی سنت من باشد، هدایت یافته و هرکس آرامش و سستیاش به سوی غیر سنت من باد هلاک شده است».
از عایشهلروایت شده که پیامبرصفرمود: «مَنْ أحْدَثَ في أمرنا هذا ما لَيْسَ منهُ فهو رَدٌّ» [۱۳]. «هرکس چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست، مردود است و از او پذیرفته نمیشود».
در روایتی دیگر آمده است: «مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» [۱۴]. «هرکس کاری کند که مطابق دین و سنت ما نباشد، مردود است».
لفظ «كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ»که در حدیث عرباض بن ساریه و جار بن عبدالله آمده عام است؛ چون لفظ «کل» از صیغههای عموم است و مخصصی هم در اینجا ندارد. حافظ (ابن حجر) در کتاب «فتح الباری» گفته است: این جمله با مفهوم منطوق خود یک قاعدهی کلی شرعی است که به منطوق آن این چنین استدلال میشود که این امر بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و جزو شرع نیست، چون شرع همهاش هدایت است. پس اگر چنانچه ثابت شد که حکم مذکور بدعت است، دو مقدمه صحت پیدا میکنند و نتیجهی مطلوب به دست میآید [۱۵].
اما حدیث عبدالله بن عمرو و عایشهبجزو جوامع حکم و میزانی برای اعمال ظاهری به حساب میآیند که براساس آن هیچ عملی از انسان مسلمان پذیرفته نمیشود مگر اینکه دو شرط زیر را داشته باشد:
۱- عمل باید همچون زر ناب فقط برای خدا باشد؛ چرا که خداوند میفرماید:
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾[الکهف: ۱۱۰].
«پس هرکس به دیدار پروردگار خویش امیدوار است، باید کار شایسته انجام دهد و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد».
۲- عمل باید با سنت نبوی مطابقت داشته باشد. و این شرط به وضوح از حدیث عایشهلاستنباط میشود. علما در مورد این حدیث دو نظر ابراز داشتهاند: سادهترین آنها شر و شیرینترین آنها تلخ است. یکی اینکه براساس این حدیث هر عملی که مطابق سنت نبوی نباشد مردود است و خداوند ارزشی برای ان قایل نبوده و آن را همچون خاکستری پراکنده قرار میدهد. دوم اینکه منظور از این حدیث این است که شخص بدعتگذار در واقع امر خدا را رد کرده است؛ چون خود را نظیر خدای احکم الحاکمین قرار داده و بدون اجازهی خدا چیزهایی را در این دین وضع کرده است. و این مطلب را قبلاً به تفصیل بیان کردیم.
از آنچه گذشت هر خردمندی در مییابد که تقسیم بدعت به حسنه و قبیحه، تقسیمی ناعادلانه است بلکه این تقسیم خود نوعی بدعت و گمراهی است و از بدترین انواع بدعت است؛ چرا که تمام دلایلی که در رد بدعت آمدهاند، همه عام و مطلق هستند و هیچ استثنایی در آنها روی نداده است و در اصول فقه مقرر گردیده است که هر قاعدهی کلی شرعی و هر دلیل کلی شرعی اگر در موارد زیادی تکرار شود و به عنوان گواهی بر معانی اصولی یا فرعی آورده شود و با وجود تکرار و اعادهی آن هیچ تقیید و تخصیصی در آن روی ندهد، بر عموم خود باقی میماند و به مقتضای عموم لفظ آن عمل میشود. مانند قول خداوند متعال که میفرماید:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾[الأنعام: ۱۶۴، الإسراء: ۱۵، فاطر: ۱۸، الزمر: ۷].
«و هیچکس گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد».
این جمله در آیات متعددی از سورههای انعام، اسراء (فاطر) و زمر تکرار شده است.
[۱۱] مسلم این حدیث را روایت کرده است. در روایت مسلم و بیهقی عبارت «کل بدعه ضلاله» هم وجود دارد. بیهقی در کتاب «اسماء و صفات» عبارت «وکل ضلاله في النار» را نیز افزوده است. نسائی هم زیادهی بیهقی را روایت کرده و سند آن را صحیح دانسته است. [۱۲] احمد و ابن حبان آن را روایت کردهاند و اصل حدیث در صحیح مسلم و بخاری است. [۱۳] متفق علیه. [۱۴] مسلم آن را روایت کرده است. [۱۵] این موضوع با استدلال منطقی این چنین بیان میشود: این امر بدعت است، و هر بدعتی گمراهی است، پس این امر گمراهی است. (مترجم)