هر بدعتی گمراهی است اگرچه مردم آن را خوب ببینند
اهل علم از اصحاب و تابعین و کسانی از ائمهی مسلمانان که به دنبال آنان آمده و به خیر و خوبی آنان گواهی داده شده و در قرون مفضله [قرن صحابه، تابعین، تابعین تابعین] زندگی میکردهاند، اتفاق نظر دارند بر نکوهش و تقبیح بدعت و فرار از آن و از کسی که آثاری از بدعت بر او مشاهده میشود. و در این راه هیچ گونه تردیدی به خود راه ندادهاند که ذیلاً به برخی از اقوال مستند و صحیح و نمونههایی از افعال زنده و صریح آنان اشاره میکنیم: اگر بخواهیم نمونههایی از طبقهی اصحاب را ذکر کنیم، با مواردی روبرو میشویم که قلب انسان مسلمان را مطمئن و نظر بدعت گذاران را باطل میکنند و حقایق را برای انسان روشن میگردانند. عبدالله بن مسعودسگفته است: «اتَّبِعُوا وَلاَ تَبْتَدِعُوا فَقَدْ كُفِيتُمْ». «(از سنت نبوی) پیروی نمایید و بدعتگذاری نکنید که سنت، شما را کفایت میکند» [۱۶].
عبدالله بن عمربگفته است: «كل بدعة ضلالة، وإن رآها الناس حسنة». «هر بدعتی گمراهی است اگرچه مردم آن را خوب ببینند» [۱۷]. اگر به افعال صحابه بنگریم آن را موافق اقوالشان خواهیم دید: «ما قبل از نماز صبح بر در عبدالله بن مسعود مینشستیم، وقتی که بیرون میآمد، با او به مسجد میرفتیم. ابو موسی اشعری پیش ما آمد و گفت: آیا هنوز ابو عبدالرحمن (عبدالله بن مسعود) بیرون نیامده است؟ گفتیم: نه. پس با ما نشست تا اینکه (عبدالله بن مسعود) بیرون آمد. وقتی که بیرون آمد، همهی ما برخاستیم و با او رفتیم. ابو موسی اشعری گفت: ای ابو عبدالرحمن! چند لحظهی پیش چیزی را در مسجد دیدم که آن را نپسندیدم ولی به حمد و سپاس خدا چیزی جز خیر و نیکی ندیدم. ابو عبدالرحمن گفت: آن چه بود؟ گفت: اگر زنده بمانی خواهید دید. گفت: مردم را در مسجد دیدم که حلقهایی را تشکیل داده بودند و منتظر نماز بودند. در هر حلقه مردی وجود داشت که سنگریزههایی در دست داشت و میگفت: صد بار تکبر بگویید، و مردم صد بار تکبیر میگفتند: میگفت: صد بار تسبیح بگویید، و مردم صد بار تسبیح میگفتند. (ابو عبدالرحمن) گفت: به آنها چه گفتی؟ (ابو موسی اشعری) گفت: به آنها چیزی نگفتم و منتظر نظر و دستور شما بودم. (ابو عبدالرحمن) گفت: چرا به آنان دستور ندادی که گناهانشان را بشمارند و چرا برایشان تضمین نکردی که حسناتشان ضایع نمیشوند؟ سپس (ابو عبدالرحمن) به راه افتاد و ما هم با او به راه افتادیم تا اینکه به یکی از این حلقهها رسید و توقف کرد و گفت: این چه چیزی است که من میبینم شما انجام میدهید؟ گفتند: ای ابو عبدالرحمن! اینها سنگریزههایی هستند که با آنها تکبیر و تهلیل و تسبیحهایمان را میشماریم. (ابو عبدالرحمن) گفت: گناهانتان را بشمارید که من برایتان تضمین میکنم که هیچ یک از حسناتتان ضایع نمیشود. وای بر شما ای امت محمد! هلاک و نابودی شما چقدر سریع است. هنوز اصحاب پیامبرصدر میان شما وجود دارند و لباسهای پیامبر فرسوده نشده و ظرفهایشان شکسته نشدهاند (که شما دست به چنین کارهایی میزنید). قسم به ذاتی که جان من در دست اوست یا شما آیینی را بهتر از آیین محمد برگزیدهاید و یا اینکه دری را برای گمراهی باز کردهاید. گفتند: ای ابو عبدالرحمن! به خدا قسم بجز خیر و نیکی قصد دیگر نداشتهایم. (ابو عبدالرحمن) گفت: چه بسیارند کسانی که قصد خیر و نیکی میکنند ولی بدان نمیرسند، رسول خداصبه ما گفته است: «إِنَّ قَوْمًا يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُم». «مردمانی هستند که قرآن را میخوانند ولی از حلقشان تجاوز نمیکند».
به خدا قسم میخورم که شاید بیشتر شما جزو آنان باشید. سپس (ابو عبدالرحمن) از آنان روی گردانید و رفت. عمرو بن سلمه گفته است: اکثر اهل این حلقهها را دیدیم که در جنگ نهروان به همراه خوارج علیه ما میجنگیدند» [۱۸].
این روایت در بر گیرندهی اصول و قواعد بزرگی به شرح زیر است که تنها کسانی که از سنت پیامبرصپیروی کرده و از دستورات خدا و رسولش سرپیچی نمیکنند از آن آگاهی مییابند:
۱- کسی که غایت و هدف را تشریع کرده، وسیله را فراموش نکرده است؛ مثلاً وقتی که خدا «ذکر» را تشریع کرده وسیلهی آن را فراموش نکرده است. پیامبرصبا (بندهای) دست راست خود تسبیحات را حساب میکرد و میگفت: این (بند)ها در روز قیامت گواهی میدهند.
۲- بدعت اضافی گمراهی است، و آن بدعتی است که اصل آن مستند به دلیلی است ولی کیفیت و روش آن غیر مستند است. این نوع بدعت را بدعت اضافی نامیدهاند، چون نه به طور کامل مخالف سنت است و نه به طور کامل با آن موافقت دارد.
مردمانی که در مسجد با سنگریزه ذکر را شمارش میکردند مرتکب کفر نشده بودند و کار منکری را هم انجام نداده بودند، بلکه ذکر خدا را میکردند و این با نص (قرآن و سنت) امر مشروعی است ولی از آنان با کیفیت و روشی که پیامبرصبرای این امر وضع کرده بود مخالفت کردند و در نتیجه اصحاب، آنان را از این امر منع کردند و به آنان دستور دادند که گناهان خود را بشمارند.
۳- خداوند متعال تنها با روشهایی پرستش میشود که خود آنها را تشریع کرده است نه از روی هوا و عادتها و بدعتها.
۴- بدعت، سنت را از بین میبرد. آن افراد بدعت گذار، روشی را برای ذکر اختراع کرده بودند که از رسول خداصروایت نشده بود و با این کار سنت پیامبرصرا از بین برند. و این اصل است که سلف صالح آن را فهمیده و به یقین دریافتهاند که بدعت و سنت با هم جمع نمیشوند. تابعی گرانقدر، حسان بن عطیهسگفته است: «مَا ابْتَدَعَ قَوْمٌ بِدْعَةً فِى دِينِهِمْ إِلاَّ نَزَعَ اللَّهُ مِنْ سُنَّتِهِمْ مِثْلَهَا». «هر ملتی که بدعتی را در این خود ایجاد کنند، سنتی همانند آن از آنان گرفته میشود» [۱۹].
۵- بدعت باعث نابودی میشود چرا که بدعت منجر به ترک سنت میشود و این گمراهی بزرگی است. صحابی (پیامبرص) عبدالله بن مسعودسگفته است: «لَوْ تَرَكْتُمْ سُنَّةَ نَبِيِّكُمْ لَضَلَلْتُمْ»«اگر سنت پیامبرتان را رها کنید، گمراه میشوید» [۲۰].
و اگر امتی گمراه شود نابود میشود. و به همین علت بود که عبدالله بن مسعود به آن حلقههای ذکر گفت: وای بر شما ای امت محمد! هلاک و نابودی شما چقدر سریع است»!
فهم این صحابی (گرانقدر) دارای اهمیت خاصی است که از سیاق روایت فهمیده میشود؛ چون ابو موسی اشعریسحلقههای ذکر را از کارشان منع نکرد بلکه منتظر نظر و دستور عبدالله بن مسعود ماند و این کار را از روی تعارف و تمایل به عبدالله بن مسعود انجام نداد بلکه آن را به تبعیت از رسول خداصانجام داد.
۶- بدعت پیک کفر است؛ چرا که شخص بدعتگذار در واقع خود را قانونگذار و نظیر خدا قرار داده و خواسته است که احکام احکم الحاکمین را از سر بگیرد و پنداشته است که وی بر آیینی بهتر از آیین حضرت محمدصاست.
۷- بدعتها باب اختلاف که باب گمراهی است را باز میکنند. و هرکس بنیانگذار سنت بدی در اسلام باشد گناه آن و گناه هرکس که بدان عمل کند تا روز قیامت بر عهدهی وی خواهد بود بدون اینکه از گناه آنان چیزی کم شود؛ چون کسی که مردم را به شر و بی راهنمایی میکند، همانند انجام دهندهی آن است.
۸- کم اهمیت جلوهدادن بدعتها منجر به فسق و نافرمانی میشود؛ مثلاً همان افرادی که در حلقههای ذکر مرتکب بدعت شدند، بعدها در جنگ نهروان بر علیه اصحاب پیامبرصو سر کردهی آنها امیر المؤمنین علیسبود جنگ کردند و در نهایت امیر المؤمنین علیسآنان را ریشه کن کرد.
یکی از علمای اسلامی به نام حسن بن علی بربهاری از یاران امام احمد بن حنبلسگفته است: «از بدعتهای کوچک بپرهیز که بدعت کوچک به بدعتهای بزرگ تبدیل میشوند. و هر بدعتی که در این امت به وجود آمده است، در ابتدا کوچک و شبیه حق بوده و شخص بدعتگذار فریفتهی آن شده و بعداً نتوانسته است از آن بیرون بیاید و در نتیجه بدعت بزرگ شده و به دین شخص بدعتگذار تبدیل شده است و بدین ترتیب شخص بدعتگذار با راه راست مخالفت کرده و از اسلام خارج شده است. پس از هرکس بویژه هم عصرانت سخنی را شنیدی، عجله به خرج نده و بدان عمل نکن تا نپرسی که آیا یکی از اصحاب پیامبرصیا یکی از علما در این زمینه سخنی گفته است یا نه. پس اگر اثری از آنان را دیدی به آن تمسک کن و گرنه از آن بگذر تا وارد آتش جهنم نشوی» [۲۱].
۹- اعمال نیک به نیات نیک بستگی دارد ولی نیت نیک هیچ باطلی را به حق تبدیل نمیکند؛ چون نیت به تنهایی برای تصحیح عمل کافی نیست بلکه علاوه بر آن باید آن عمل مطابق با شریعت هم باشد [۲۲].
۱۰- زیادهروی در کار نیک خوب نیست بلکه بد است. و این، امری است که در هر چیزی مشاهده میشود؛ چون هر چیزی که از حد خود گذشت به ضد خود تبدیل میشود؛ مثلاً شجاعت اگر از حد خود بگذرد به بیباکی و بیپروایی و اگر از حد خود کمتر شود به ترس تبدیل میشود. هم چنین کرم و بخشش اگر از حد خود بگذرد به اسراف و تبذیر تبدیل میشود و اگر از حد (متعارف) خود کمتر شود، بخل و خست به حساب میآید. پس بهترین کارها حد متوسط آنها است.
عبدالله بن مسعود تنها صحابی پیامبرصنبوده که بدعتها را انکار کرده و با آنها به مبارزه برخواسته است؛ بلکه عبدالله بن عمربهم از سختگیرترین افراد در انکار بدعتها و قطع ارتباط با بدعتگذاران بوده است. او از مردی که عطسه کرده بود، شنید که گفت: «الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول الله»، پس عبدالله بن عمرببه او گفت: «ما هکذا علمنا رسول اللهصبل قال: اذا عطس احدکم فلیحمدالله، ولم یقل ولیصل علی رسول الله»پیامبرصاین چنین به ما یاد نداده است بلکه فرموده است: «هر گاه یکی از شما عطسه کرد، حمد و ستایش خدای را بجای بیاورد و بگوید الحمدلله و نفرموده که بر رسول خدا هم صلوات بفرستید» [۲۳].
از سالم روایت شده که گفت: «با (عبدالله) ابن عمربدر مسجد نشسته بودم که مردی شامی آمد و از او دربارهی حج تمتع سؤال کرد. ابن عمر گفت: کار خوبی است. (مرد شامی) گفت: ولی پدر شما از آن نهی میکرد. (ابن عمرب) گفت: وای بر تو! آیا اگر پدر من از آن نهی کرده است در حالی که رسول خداصآن را انجام داده و به آن دستور داده است، به گفتهی پدر من عمل میکنی یا به دستور رسول خداص(مرد شامی) گفت: به دستور رسول خداصعمل میکنم. (ابن عمرب) گفت: پس بلند شو و برو [۲۴].
نمونههایی که بیان شد فوائد زیر را دربر دارد:
۱- اصحاب پیامبرصهرگونه مخالفت با سنت صحیح پیامبرصرا رد کرده چه بسا ایشان سختگیری زیاد میکردند هرچند مخالفان سنت، پدران، فرزندان و علمایشان بوده باشند.
۲- بدعت تَرکی گمراهی است. بدعت ترکی آن است که انجام دادن عملی مستند به دلیل شرعی باشد ولی به منظور دینداری یا به منظور چیزی شبیه دینداری ترک شود؛ مانند متصوفه که ازدواج را ترک کرده و دست به اختهکردن خود زدند. و این خود نوعی گمراهی است؛ چرا که خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ٨٧ وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ ٨٨﴾[المائدة: ۸۷-۸۸].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکی که خدا برای شما حلال کرده است بر خود حرام نکنید و تجاوز ننمایید؛ چرا که به راستی خدا متجاوزان را دوست نمیدارد. و از نعمتهای حلال و پاکی که خدا به شما دادهاست بخورید و تقوای خدایی پیشه کنید که شما بدو ایمان دارید».
موضوع آیه راجع معنایی است و آن حرام کردن چیزهای پاکی که خداوند از روی دینداری حلال کرده است. و خداوند از این کار نهی کرده و آن را تعدی و تجاوز به حساب آورده است؛ چرا که این کار تجاوز به حق خدا در اختصاص تشریع و قانون گذاری به وی است و خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. علاوه بر این خداوند در آیهی بعدی بر مباح بودن استفاه از روزی پاکی که به آنان داده تأکید کرده و فرموده است: «وَكُلُوا مِمَّا رِزْقَكُمِ اللَّهُ حَلالا طَيِّبًا»سپس آنان را به تقوا سفارش کرده است و این دلالت میکند بر اینکه حرام کردن آنچه که خدا حلال کرده است به هر شکلی که باشد خارج از دایرهی تقوا است. از این روی هنگامی که گروهی سه نفره به خانهی پیامبرصآمد و از عبادت او سؤال کردند و عبادات خود را در مقابل آن کم شمردند (و تصمیم گرفتند که همواره روزه باشند، و شب زندهداری کنند و ازدواج ننمایند) پیامبرصدر پاسخشان فرمود: «.... اما ان اعلمکم بالله، واتقاکم لله أنا» [۲۵]«... همانا عالمترین شما به خدا و با تقواترین شما من هستم».
اگر اصحاب پیامبرصچنین سخنان گهرباری را از خود بجای گذاشتهاند که به دلها نفوذ کرده و آنها را زنده میگرداند. بعد از آنها هم مردانی بودهاند که با بصیرت و بینش خود به حق رسیده و سخنانی شبیه سخنان اصحاب پیامبرصرا از خود بر جای گذاشتهاند؛ چرا که در مسیر آنان حرکت کرده و از آثار آنان پیروی نمودهاند و در مورد آنان میتوان گفت که همهی آنان خواهان حق بودهاند.
قبلاً به برخی از سخنان تابعین اشاره کردیم و در اینجا به نمونهی دیگری از موضعگیریهای روشنگرایانهی آنان اشاره میکنیم.
مردی نزد امام مالک آمد و گفت: ای ابو عبدالله! از کجا احرام ببندم؟ (امام مالک) گفت: از ذوالحلیفه، جایی که پیامبرصاحرام بسته است. (آن مرد) گفت: میخواهم از مسجد و از کنار قبر احرام ببندم (امام مالک) گفت: این کار را نکن؛ چون میترسم دچار فتنه شوی. (آن مرد) گفت: چه فتنهای در این کار است؟ فقط چند میل را بر مسافت محل بستن احرام افزودهام. (امام مالک) گفت: چه فتنهای بزرگتر از این است که میپنداری به فضیلتی دست یافتهای که پیامبرصاز آن باز مانده است. در مورد مخالفت با فرمان خداوند، قرآن میفرماید: [۲۶]
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳].
«آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید بترسند از اینکه فتنه و بلائی گریبانگیرشان گردد و یا اینکه به عذاب دردناکی دچار شوند».
[۱۶] طبرانی آن را روایت کرده است و هیثمی در کتاب «مجمع الزوائد» (۱/۱۸۱) چاپ دوم گفته است: راویان این سخن راویان حدیث صحیح هستند. دارمی هم این حدیث را روایت کرده و سند آن صحیح است. [۱۷] دارمی آن را با سند صحیح روایت کرده است. [۱۸] دارمی و ابو نعیم با سند صحیح آن را روایت کردهاند. [۱۹] دارمی با سند صحیح آن را روایت کرده است. [۲۰] مسلم آن را روایت کرده است. [۲۱] قاضی محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، بیروت، دار المعرفة، ج ۲، ص ۱۹-۱۸. [۲۲] بان قیم الجوزیة، مدارج السالکین، بیروت، دارالکتاب العربی، ج ۱، ص ۸۵. [۲۳] ترمذی و حاکم آن را روایت کردهاند. [۲۴] طحاوی در کتاب «شرح معانی الآثار» با سند صحیح آن را روایت کرده است. [۲۵] بخاری و مسلم آن را روایت کردهاند. [۲۶] شاطبی، الاعتصام، ج ۱، ص ۱۳۲.