راه خداترسان و افراد ميانهرو را برگيريد
زمانی که فهمیدیم هر علمی، مردان و اهل ویژهاش را داراست، پس نصیحت بعدی من به جوانان مسلمان این است که ثانیاً:
علوم دینی و شریعت را از علمای متعمد و مطمئنّی دریافت کنند که «علم» و «تقوا» و «اعتدال»، در آنها با هم جمع شده و هیچگونه فاصلهای بینشان وجود نداشته باشد.
پایه و اساس علوم شریعت عبارت است از: «کتاب» و «سنّت».. ولیکن هرکس بخواهد آن دو را درک کند و بفهمد، به هیچوجه از تفسیر مفسران، شرحِ شارحان، و فقه فقهاء بینیاز نمیشود؛ زیرا آنها کسانی هستند که هر کدام به نوعی به کتاب و سنّت خدمت کرده و اصول و فروعش را به خوبی در جایگاه واقعیشان قرار داده و درهم نیامیخته و برایمان میراث بزرگی برجای نهادهاند که هیچ کس با آن، جز افراد مغرور و نادان، به مخالفت و انکار نپرداخته است.
کسی که مدعی علم کتاب و سنّت است، در حالی که به علمای امت طعنه زده و عیبجویی میکند، نمیتوان او را در تعالیم دینی مورد اطمینان و اعتماد قرار داد، و کسی که به جای قرآن و حدیث، از علماء و کتابهایی استفاده میکند که سست و متروکند و دارای دلایلی غیرمستعمل و بیاساس هستند، به تحقیق اصل دین و مصدر قوانین و تشریع را مُهمل و بیکار گذاشته و بدون استفاده رها کرده است.
در بین علمای دینی، افراد زیادی پیدا میشوند که در یکی از شاخههای فرهنگ و معارف اسلامی (همچون علوم تاریخی، فلسفه و یا تصوف و...) تخصّص دارند، اما هیچگاه خود مستقیماً با کتاب و سنّت پیوندی برقرار نکرده و با آنها - به طور مستقیم - سر و کار ندارند.
هریک از این افراد بایستی در امور و کارهای مخصوص به خود به خدمت گرفته شوند، و نباید به آنها برای فتوا و صدور احکام اعتماد کرد؛ زیرا اهل آن نیستند و صلاحیت آن را ندارند که علم شریعت را از آنان دریافت کنند.
همچنین بینشان کسانی هستند که با هنر و فن بیان و دعوت و تبلیغ و سخنرانی، به خوبی آشنا و مسلّط هستند و قدرت نفوذ کلام را هم دارند و بر شنوندگان نیز، تأثیر میگذارند و حتّی دلهای تکتکشان را به لرزه درمیآورند و تکان میدهند، اما در اینجا نباید اشتباه کرد؛ چون این بدان معنی نیست که آنها اهل علم و تحقیق هم هستند و آنچه را که میگویند، از روی تحقیق میگویند و چیز راست و ثابتی را ارائه میدهند، بلکه بیشتر آنچه میگویند، سخنانی درهمآمیخته از فاسد و محکم، بیارزش و استوار، درست و نادرست، اصیل و دخیل، خرافه و حقیقت و... میباشد، و اکثر این مسائل، بر آنان مشتبه است و بدین صورت، بدون علم و آگاهی فتوا میدهند و مردم را گمراه کرده و خود نیز گمراه میشوند و نتیجتاً با این کارشان، مراتب و درجات را نیز درهم میآمیزند؛ به گونهای که کوچک را بزرگ، بزرگ را کوچک، ساده را سخت و سخت را ساده جلوه میدهند، و شنوندگانی که مورد تأثیر سخنانشان واقع میشوند، به حُسن اسلوب و روش و سحر و افسون گفتارشان اعتقاد پیدا میکنند: سخنان و اندرزهایشان چه نیکوست!! چه خوب است آنها را برگیریم و بشنویم و حفظ کنیم!!
البته اینکه وعظ و سخنرانی، خود یک فن و هنر است و فقه و تحقیق، فن و هنری دیگر، برکسی پوشیده نیست؛ اما این هرگز درست نیست که اگر کسی بتواند یکی را به زیبایی انجام دهد، بنابراین دیگری را هم به خوبی ادا میکند!
همچنین، علم هیچ عالمی پذیرفته نمیشود، مگر اینکه با عمل به آن همراه شود.. و به عبارت دیگر: در هر کسی که ادعای عالمبودن را میکند، «علم» و «عمل» بایستی در او یکجا جمع باشند. این همان چیزی است که ما از آن به «ورع» و «تقوا» تعبیر میکنیم. تقوایی که اساس آن ترس از خداوند - متعال - است، و ترس که ثمرۀ علم حقیقی و راستین میباشد:
﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: ۲۸] .
«تنها بندگان عالم و دانشمند، از خدا ترس آمیخته با تعظیم دارند».
این همان ترس و خشیت است که عالم را از اینکه گفتار و سخنانش را بدون علم و آگاهی به خدا نسبت دهد، بازمیدارد و نمیگذارد علمش را در خدمت نظام و سلطهای دیگر - غیر از نظام اسلام و سلطۀ الهی - محدود کند و دینش را به دنیا بفروشد!
سومین صفتی که بایستی در این عصر، در وجود کسی که از او علم اخذ و دریافت میشود، نهفته باشد و در کنار دو صفت پیشین قرار گیرد، «اعتدال و میانهروی» است. صفتی که فقط مخصوص دین اسلام است و ادیان دیگر فاقد آنند. ما در این عصر، دو گروه متضادی را که در دو نقطۀ مقابل هم قرار گرفتهاند و از منتسبین به علم هم هستند، میشناسیم: یکی «افراطیها» و دیگری «تفریطکنندگان»، یا «غلوکنندگان» و «دوریگزیدگان»، و همچنانکه «حسن بصری» گفته است: «این دین، بین غلوکنندگان در آن و دوریگزیدگان از آن، ضایع و تباه میشود!».
در بین آنان کسانی را مییابیم که تا جایی پیش میروند که بر مردم همه چیز را حرام میکنند، و در مقابل، کسانی پیدا میشوند که همه چیز را مباح میپندارند!
و نیز افرادی را میبینیم که باب اجتهاد را به طور کلّی میبندند و تقلید از عین مذاهب را واجب میدانند، و در نقطهای دیگر با افرادی مواجه میشویم که از همۀ مذاهب عیبجویی کرده و اجتهاداتشان را به دیوار میکوبند!
همچنین درمیانشان افراد دیگری یافت میشوند که فقط متمسک به ظاهر نصوص هستند، بدون اینکه به مقاصد و محتوای آن نظر کنند و قواعدش را رعایت نمایند، و در برابرشان تأویلکنندگانی را میبینیم که نصوص را این دست و آن دست میکنند و از آن، خمیر نرم و شکلپذیری میسازند و به هر شکل از معانی و مضامینی که بخواهند، درمیآورند!
و اما گروه مطلوب و مورد اطمینان، گروه وسطی و معتدل آنهاست. گروهی که بین عقلی که سالم و عالم باشد و قلبی که خاشع و خداترس است، جدایی نمیافکنند و بین واجب مورد نظر و وضع موجود و واقع زندگی، سازگاری برقرار نموده و آنها را اصلاح و با هم جمع میکنند، و بین آرزوهای خواص و رنجها و دردهای عوام نیز، تمیز قائلند و قلمرو اختیارات خود را همراه با وسعت و حدود احکام و ضروریاتش را به خوبی میدانند و تساهل و آسانگیری، آنها را به از بینبردن موانع و فواصل بین حلال و حرام، وادار نمیسازد. همچنین احتیاط و محکمکاری، آنها را به تشدد و سختگیری بر بندگان خدا وانمیدارد.
خداوند، پیشوای حدیث و فقه و تقوا، «سفیان ثوری» را رحمت کند، آنگاه که گفت: «آن علمی که آسانگیر و تخفیفدهنده است، تنها اهل ثقه آن را میدانند؛ زیرا همه کس، علم تشدید و سختگیری را خوب و نیکو میپندارند!!».