با تودۀ مردم زندگی كنيد
متعاقباً این جوانان را نصیحت میکنم که خامساً:
از آسمان رؤیاها و خیالپردازیها به سرزمین واقعیها فرود آیند و با تودههای مردم زندگی کنند.. با هموطنان، صنعتگران، پیشهگران، کشاورزان، کارگران، تلاشگران، مجاهدان و... اینان همه اعضای کوچک و ریزی از شهرهای بزرگی هستند که در محلّهها و کوچههای تنگ و عمیق آن، و یا در روستاهایی که برای کسب رزق و روزی تلاش زیادی میکنند، به زندگی ادامه میدهند.
اگر با این مردم زحمتکش زندگی کنند، فطرت سلیم و قلبهای بیآلایش و پاکشان را میبینند و تنها اجسامی را مییابند که به خاطر کار زیاد، شکسته و کوبیده شدهاند!
به جوانان توصیه میکنم که در بین مردم در مواضعشان فرود آیند و منزل گزینند تا در امر تعلیم و سوادآموزی بیسوادان تا زمانی که بتوانند بخوانند؛ در کمککردن به محتاجان تا جایی که احتیاجاتشات برطرف شود؛ در بیداری خلافکاران تا آنجا که عوض شوند؛ در پنددادن و نصیحتکردن گناهکاران تا زمانی که توبه کنند؛ در دستگیری منحرفان و گمراهان تا جایی که به راه راست برگردند؛ در پردهبرداری و افشای منافقان تا زمانی که نفاق خود را پنهان میکنند؛ در تاختن بر رشوهخواران و رشوهگیران تا آنگاه که جلوشان گرفته شود؛ در خدمت به مظلومان تا جایی که سستی و ضعفشان برطرف گردد و دوباره بر سر قوت و نشاط درآیند و... در تمام این امور سهیم شوند.
این جوانان بایستی هیأتها و انجمنهایی را برای محو و از بینبردن بیسوادی، جمع زکات و توزیع آن، اصلاح بین مردم، مبارزۀ پیگیر با امراض و بیماریهای فراگیر و همگانی، پیکار و درمان دائمی اعتیاد از سیگار گرفته تا مسکرات و مواد مخدر، ممانعت و جلوگیری از عادات مضر و زیانآور، و به جای آن نشر و رواجدادن عادات شایسته و نیکو، تشکیل دهند.
چقدر زیادند میدانهایی که به تلاش و کوشش این جوانان، به ارادۀ استوار و فولادین، و به حماسهها و شجاعتهایشان نیاز دارند!
ای جوانان اسلام! خود را از مردم دور نسازید و جدا نکنید و ترک نگویید.. مردمی که پدران و مادران و برادران و نزدیکانتان هستند! برگردید و با تودۀ مردم رابطه برقرار کنید و با آنها رفت و آمد نمایید. در غم و اندوه و سختیها و رنجهایشان شریک شوید. دست بر شانههایشان بزنید و به آنها امید دهید. اشکهای یتیمان را پاک کنید. به روی بینوایان لبخند بزنید. بار سنگینی که بر دوش رنجدیدگان و سختیکشیدگان افتاده، سبک کنید. بیچارگان و ستمدیدگان را پناه دهید. شکست شکستخوردگان را جبران نمایید. زخم قلبهای محزون و دردکشیده را درمان کنید؛ حال چه با عملی نیکو، یا با گفتن کلمهای پاک و زیبا، و یا با لبخندی صادقانه و صمیمانه!
قیام و بهپاخاستن برای خدمت به جامعه، و تعاون و همکاری با آن - به ویژه کمک به گروههای ضعیف و ناتوانی که در آن به سر میبرند - عبادتی است بسبزرگ و ارزشمند که اکثر مسلمانان امروزی از آن غافلند و آن را نیک نمیدانند! با اینکه در اسلام، تعالیم زیادی آمده که به کارهای خیر و شایسته و امر به انجام آن، دعوت میکند و آن را فریضهای روزانه بر هر انسان مسلمانی میداند.
من در کتاب خود «عبادت در اسلام» بیان کردهام که:
اسلام به تحقیق میدان و دایرۀ عبادت را وسیع و گسترده میسازد؛ به طوری که اعمال زیادی را دربرمیگیرد که حتّی در فکر مردم هم خطور نکرده و هیچ کس تصور نمیکند که دین اسلام، تمام این کارها را عبادت و قرب و نزدیکی به خدا قرار داده باشد!
اسلام، هر عمل اجتماعی را که نافع و سودمند باشد، برترین عبادتها قرار داده است؛ البته مادام که هدف فاعل و انجامدهندۀ آن، خیر و صلاح باشد، و به امید مدح و ثنا و کسب شهرت نزد مردم نباشد تا بدین وسیله بتواند بر آنان تکبر ورزد و فخر بفروشد.
هر عملی که انسان با آن دستی بر اشکهای انسان محزون و غمدیدهای بکشد، یا با آن سختی رنجدیدهای را تخفیف دهد، زخمهای انسان مصیبتدیده و نکبتزدهای را پانسمان کند، مانع فقر و ناتوانی انسان محرومی شود، به وسیلۀ آن نیرو و قوت مظلومی را شدت بخشد، او را از فشار و تنگی نجات دهد، بدهی و قرض سنگین کسی را بپردازد، دستگیر فقیر پاکدامنی که عیالوار است شود، سرگردان و گمشدهای را هدایت کند، نادانی را تعلیم دهد، غریبهای را پناه دهد، شری را از مخلوق خدا دور سازد، موانعی را از سر راه بردارد، نفعی به کسی برساند و... تمام اینها در صورتی که در آن، نیت سالمی نهفته باشد، عبادت و قرب الهی محسوب میشوند.
اعمال زیادی از این نوع هستند که اسلام آنها را از عبادتهای خداوند و شعبههای ایمان و موجبات پاداش نزد خداوند متعال به حساب آورده است.
اگر ما در این باب، احادیث پیامبر ص را مطالعه کنیم، میبینیم که او هرگز به فرض و واجبنمودن این گونه عبادات بر انسان - از آنجا که او انسان است و همین کافی است - اکتفا ننموده، بلکه در طلب و انجامشان، شدت به خرج داده و آنها را بر تمام مفاصل و اعضای ریز و درشت بدنشان نیز فرض نموده است!
أبوهریرةساز رسول خدا ص روایت میکند که: «بر هر استخوان ریز و کوچکی، هر روز که خورشید طلوع میکند، صدقهای واجب است: اگر بین دو نفر عدالت و برادری برقرار کند، برایش صدقهای است. اگر به برادرش در سوارکردن یا حملنمودن بار و کالایش بر روی چهارپایش کمک کند، صدقهای است. هر کلمۀ پاک و طیبهای را بگوید، هر گامی را برای نماز بردارد، هر مانعی را از سر راه دور سازد، برایش صدقهای است».
إبنعباسبنیز مانند این را از رسول خدا ص چنین روایت کرده است: «بر هر عضوی از انسان، هر روز نمازی واجب است! مردی در آن بین گفت: این سختترین چیزی است که تا به حال به ما گفتهای! فرمود: امرکردنت به کارهای نیک و بازداشتنت از کارهای زشت، یک نماز است. کمککردنت به ضعیفان، یک نماز است. آلودگیها و کثافاتی را از سر راه برمیداری و دور میسازی، این خود یک نماز است. هر قدمی را که برای نماز برمیداری، خود یک نماز است».
و مثل همین روایت را بریدةساز رسول خدا ص روایت کرده است که فرمود: «در انسان، سیصد و شصت مفصل وجود دارد؛ پس بر او واجب است که برای هر مفصلی، صدقهای دهد! گفتند: چه کسی طاقت و توانایی این کار را دارد، ای رسول خدا؟! - گمان کردند که منظورش صدقۀ مالی است - فرمود: بر روی خلط سینه، یا آببینی در مسجد خاک میریزی، و چیزی را از سر راه دور میسازی و...».
احادیث زیادی در این باره وارد شدهاند که حتی لبخند مسلمان به روی برادرش را صدقه دانستهاند. کمک به شنوایی ناشنوایان، دستگیری و راهنمایی نابینایان، ارشاد و راهیابی افراد سرگردان و گمشده، شتاب در پاسخ به فریاد غصّهداران و افسوسخورندگان، کمک به ضعیفان و آنچه در این مدار از اعمال میچرخد، رسول خدا ص آن را عبادتی ارزشمند و صدقهای پاک شمرده است.
بدین ترتیب، شخص مسلمان در اجتماعی زندگی میکند که چشمهای جوشان از خیر و رحمت، دائماً در فوران است و نفع و برکت از آن سرازیر میشود. کارهای نیک انجام میدهد و به آن دعوت میکند، تمام توان خود را در انجام آن به کار میبرد و به آن راهنمایی مینماید، و همانگونه که رسول خدا ص او را تشویق میکند، کلیدی برای کارهای نیک، و قفلی برای کارهای زشت و ناپسند میشود؛ چنانچه در حدیث إبنماجه آمده است:
«خوشا! به حال بندهای که خداوند او را کلیدی برای خیر، و قفلی برای شر قرار داده است».
بعضی از افراد عجول و حماسهجو و هیجانی میگویند:
این اعمال اجتماعی، باعث تعطیل نشر دعوت اسلامی و بیداری و آگاهی مردم به حق و حقیقت میشود، در حالی که این هدف از سرگرمشدن به این کارها، بسی واجبتر و ضروریتر است!
من به آنها میگویم:
عمل اجتماعی، خود نوعی دعوت است و آن در واقع دعوتی است برای مردم در موقعیتهایشان، دعوتی که با عمل همراه است.
زیرا دعوت، تنها سخن و کلامی نیست که گفته یا نوشته شود، بلکه تلاش و مجاهده در امور مردم و حلّ مشکلاتشان است که آنها را به اندیشۀ مطلوب و خواستهشان نزدیک میسازد.
خداوند، امام حسنالبنّا را رحمت کند! که به درستی این مسئله را درک کرده بود. او انجمنهایی را به وجود آورد که به کارهای نیک و خدمات اجتماعی بپردازند.
هر مسلمانی همانگونه که به رکوع و سجود و عبادت خداوند - متعال - امر شده است، به انجام کارهای شایسته برای مردم نیز امر گردیده است. قرآن کریم میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَيۡرَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ۩ ٧٧ وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ...﴾ [الحج: ٧٧-٧۸] .
«ای مؤمنان! رکوع و سجده کنید و پروردگار خویش را عبادت کنید و کارهای نیک انجام دهید تا رستگار شوید و در راه خدا جهاد و تلاش کنید، آنگونه که شایستۀ جهاد و تلاش در راه اوست. خداوند شما را برگزیده است...».
طبق این آیه، سه بخش، رسالت مسلمانان در زندگیشان را تشکیل میدهد:
بخشی که پیوند و ارتباط آن با خدا را محدود میکند که در عبادت خداوند تجسم مییابد... بخشی که علاقه و پیوندش با جامعه را معین میسازد که در کارهای نیک شکل مییابد... و بخش آخر که رابطهاش با قدرتهای شر را مشخّص میکند که در جهاد در راه خدا صورت میگیرد.
پس اگر کسی خود را با افعال خیر در جامعه مشغول سازد، خود را به چیزی سرگرم ساخته که خداوند بر او واجب کرده است، و هرکس این گونه عمل کند، نزد خداوند مأجور است و پاداش میگیرد، و نزد مردم هم محمود و ستوده خواهد بود.
همچنین بعضی از آنان میگویند:
تلاش دعوتگران اسلام، بایستی در اقامۀ دولت اسلامی تمرکز یابد و بس. دولتی که طبق آنچه خدا نازل فرموه است، حکومت کند. تمام شؤون زندگی را بر اساس اسلام استوار سازد و در داخل، آن را پیاده و اجرا کند و در خارج، آن را تبلیغ نماید.
هنگامی که چنین دولتی اقامه و مستقر شود، در آن وقت است که متولی و عهدهدار تمام احتیاجات و خواستههای جامعه میشود و شروع به تعلیم کامل برای جاهلان و بیسوادان، کار برای همۀ بیکاران، ضمانت و کفالت همۀ عاجزان و ضعیفان، تأمین نیاز همۀ محتاجان، درمان همۀ مریضان، یاری و عدالت همۀ مظلومان و... میکند.
بر ما واجب است که برای ایجاد چنین دولتی دست به کار شویم، و نباید وقت را در پرداختن به جزئیات و اصلاحات جانبی، ضایع سازیم و فرصت را از دست دهیم. این کار، مانند قرصهای مسکنی میماند که فقط موقّتاً درد را تسکین میبخشند، در حالی که داروهای مورد نیاز، داروهایی هستند که امراض را از ریشههایش درمیآورند و برطرف میکنند.
باز به این برادران میگویم:
برای اقامۀ دولت اسلامی، دولتی که با شریعت و برنامۀ الهی حکومت کند، و مسلمانان را متّحد و یکپارچه سازد و همه را زیر پرچم واحد اسلام گرد آورد، بر همۀ افراد امت اسلامی واجب است که برای ایجاد آن تلاش کنند، و بر دعوتگران اسلامی لازم است هرچه که در توان دارند، برای رسیدن به این هدف مورد نظر صرف کنند. برترین روشها و برنامهها را به کار برند. بهترین راهها و شیوهها را پیش گیرند تا تمام تلاشها و کوششهای پراکنده را متمرکز سازند. عقلهای مشکوک و متردد را قانع نمایند. موانع فراوانی را که مزاحم هستند، از سر راه کنار زنند. پیشتازان و مشعلدارانی را که میخواهند، تربیت کنند. و تمام آراء و نظرات محلّی و عالمی را برای پذیرش فکر و اندیشۀ اسلام و اقامۀ دولتشان معطوف و آماده سازند.
تمام اینها به زمان زیاد و صبری نیکو احتیاج دارند تا همۀ این وسایل و اسباب، مهیا و فراهم شوند و موانع از بین بروند و شرایط، فراوان و آماده گردند و نهایتاً میوه و ثمرۀ اصلی برسد و درخت آن، به بار بنشیند.
برای اینکه این هدف تحقّق یابد، لازم است مردم هر آنچه که میتوانند، مایه بگذارند. برای خدمت به اهل و خانوادۀ خود، و اصلاح جامعهای که در بین افرادش زندگی میکنند و منزل و مأوا گزیدهاند، مشغول به کار و تلاش شوند، و البته خداوند هیچکس را مگر به اندازۀ وسع و تواناییاش مکلّف نمیسازد. این برای آن پیشروان و پیشتازان مورد نظر، خود تربیتی است که میتوانند کاملاً آبدیده و باتجربه شوند و برای توانایی و قدرتشان، جهت رهبری جامعه و تأثیر در آن، امتحان خوبی میتواند باشد.
اگر این عمل را خوب نمیدانند که شخص مسلمان در جامعه، بیماری را ببیند و بتواند برای معالجۀ آن از طریق درمانگاه مردمی یا بیمارستان خیریه اقدام نماید، پس بایستی در این صورت، از این کار خودداری کند تا زمانی که دولت اسلامی برقرار شود و در آن موقع، دولت متعهّد و عهدهدار معالجه و مداوای بیماران خواهد بود!
و اگر این کار را نیک نمیشمرند که یک نفر مسلمان، فقراء و ضعفاء و درماندگان را ببیند و قادر باشد آنها را با تشکیل صندوقی جهت جمعآوری زکات از ثروتمندان و استرداد آن به فقراء، کمک و یاری دهد، پس این کار را نمیکند تا دولت اسلامی برقرار شود! در حالی که با همین حرکتها، از طریق تأمین و تکافل اجتماعی کامل، استوار و استقرار مییابد.
و اگر شایسته نمیدانند که شخص مسلمان در جامعه، افرادی را اطراف خود ببیند که با همدیگر دشمنی میورزند و به جنگ و جدال میپردازند، پس در این صورت دست به سینه مینشیند و هیچ اقدامی نمیکند تا بالاخره آتش خصومت، تر و خشکشان را بسوزاند، و تا زمان استقرار دولت اسلامی منتظر میماند تا بین مردم، عدل و داد، صلح و آرامش و دوستی و صفا برقرار کند، و با گروهی که تعدی و برتریجویی میکند و صلح را نمیپذیرد، بجنگد تا به اطاعت از فرمان خدا برگردد.
بدین ترتیب، بهترین کار و سزاوارترین راه این است که مسلمان در حد توانش در برابر شر و بدی، مقاومت و ایستادگی نماید و کارهای خیر و شایسته انجام دهد و دست روی دست هم نگذارد؛ زیرا هر کسی توانایی انجام کار خیر، ولو به اندازۀ یک مثقال ذره را هم دارد! به همین جهت خداوند میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ [التغابن: ۱۶] .
«تا جایی که میتوانید، از خدا بترسید و تقوا پیشه سازید».
مَثَل آن دولت اسلامی که حماسهجویان برای تشکیل آن جار میکشند، همچون درختان زیتون و خرمایی میماند که در باغچهای کاشته شدهاند! و انتظار نمیرود که میوه و ثمرهای به این زودی دهند، مگر بعد از چند سال. حال آیا صاحب باغ، همین طور میایستد و دست روی دست میگذارد؟! آیا هیچ کار دیگری ندارد که انجام دهد؟! آیا تا زمانی که درختان خرما و زیتون به ثمر بنشینند، هیچ میوۀ دیگری وجود ندارد که بچیند؟! هرگز! به هیچوجه این کار را نمیکند، بلکه شروع به کاشتن سبزیجات و زراعتها و آنچه که زودتر و سریعتر میوه میدهند مینماید و بدین ترتیب، زمین خود را سرسبز و خرم میکند و وقتش را تلف نمیسازد؛ خود را با آنچه که به او و اطرافیانش سود میرساند، مشغول میسازد و در وقت خود، به زیتونها و خرماهایش نیز میرسد و سر میزند و تا زمان برداشت محصولشان به خوبی از آنها نگهداری میکند!