نكاتی چند در آداب دعوت و گفتگو:
دوست دارم در اینجا، نکاتی چند دربارۀ آداب دعوت و گفتگو به خاطر اهمیت ویژهای که دارند، یادآوری کنم و آن اینکه:
اولاً: واجب است حق پدری و مادری و احترام به آنها رعایت شود، و جایز نیست با پداران و مادران، همچنین با برادران و خواهران، با ادعای اینکه چون گناهکار و عاصی یا بدعتگذار و منحرف هستند، برخوردی درشت و خشن نمود. این امر به هیچوجه باعث آن نمیشود که حقوقشان، خصوصاً حق والدین در نرمش قول و گفتار با آنها از بین برود:
﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا﴾ [لقمان: ۱۵] ..
«هرگاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک من قرار دهی که کمترین آگاهی از بودن آن سراغ نداری، از ایشان پیروی نکن، (ولی در عین حال) با ایشان در دنیا همیشه به طرز شایسته رفتار کن».
در این آیه، بحث از گناهی بزرگتر از شرک به میان آمده و آن اینکه تلاش و کوشش جهت کشاندن و انحراف مؤمن به شرک میباشد؛ حال این گناه هرچند از طرف پدر و مادر هم باشد و آن دو، گناهی بزرگتر از شرک هم انجام دهند، خداوند در این صورت از اطاعت آنها نهی میکند، اما در عین حال، به نیکی و خوشرفتاری با ایشان امر میفرماید و نشان میدهد که گناهان هر چقدر هم بزرگ باشند، باعث نمیشود که حق پدری و مادریشان رعایت نشود. خداوند فرد را از اطاعت والدین در این مورد بازمیدارد، و به نیکرفتاری و مصاحبت با آنها، به شیوهای شایسته و پسندیده امر میفرماید.
هرکس بحث و گفتگوی ابراهیم÷ با پدرش را در قرآن کریم - در سورۀ مریم - بخواند، چگونگی آداب فرزندان در دعوت پدران را، ولو اینکه مشرک هم باشند و به شرک هم دعوت کنند و اصرار داشته باشند، خواهد دید.
پس اگر پدر و مادر، مسلمان باشند و حتّی نافرمانی کنند و مخالفت هم نمایند، حقشان چگونه خواهد بود؟!
ثانیاً: حق سن، و بزرگی و کوچکی آن را مراعات کنند و به آنها احترام بگذارند و نباید بین آن فرق و جدایی اندازند.. شایسته نیست با بزرگ همچون کوچک سخن بگویند و با پیران همچون جوانان رفتار نمایند، به پندار اینکه اسلام همۀ مردم را مساوی و یکسان میداند! این فهم غلط و نادرستی از آن مساواتی است که خواسته شده است؛ یعنی مساوات و برابری در کرامت و انسانیت و حقوق عمومیشان که تمامی انسانها در آن برابرند، و هیچگونه منافاتی با حقوق ویژهای که رعایتش واجب است ندارد؛ مثل: حقوق خویشاوندی، همسری، همسایگی، ولایت امر و غیره.
از آداب اسلام است که: کوچک به بزرگ احترام بگذارد، همچنانکه واجب است بزرگ به کوچک مهربانی کند.. در حدیث نبوی آمده است: «از ما نیست کسی که کوچک ما را نبخشد، با او مهربان نباشد، بزرگ ما را احترام نگذارد و عالم و دانشمند ما را نشناسد»، و این یعنی اینکه لازم است حقّشان را بشناسد.
«از ما نیست!».. به راستی چه چیزی از این بیزاری شدیدتر است؟! هرکس، هر چقدر هم بخواهد آن را تأویل کند!
در حدیثی دیگر آمده است: «احترام و گرامیداشت کسی که موهایش سفید شده است، از اجلال و بزرگداشتهای خداوند متعال است».
ثالثاً: حق سابقهداران را حفظ و مراعات کنند. کسانی که سابقهای در دعوت خدا و تعلیم مردم و کارهای نیک و شایسته دارند، و یا در نصرت دین خدا امتحانی نیکو پس داده و به خوبی جهاد کردهاند، شایسته نیست فضیلت و سابقهشان انکار، و یا به خاطر آشکارشدن نشانههای پیری و ضعف و سستی و بیحالی، بعد از جوانی و نیرو و نشاط و فعالبودنشان، و یا به دلیل تفریط و بیکاری، بعد از استقامت و پایداریشان، به ایشان طعنه زده و از آنها عیبجویی شود؛ زیرا خیر و نیکی سابقهای که در جهادشان دارند، ذخیرهای در حساب و پساندازی برایشان محسوب میشود که میتواند برایشان شفاعت و وساطت کند.
من این را همین طور از طرف خودم نمیگویم، بلکه این چیزی است که پیامبر ص در شأن «حاطببن أبی بلتعة» قرار داد؛ زمانی که گامهایش به چیزی که شبیه خیانت است، لغزید: در زمان فتح مکه به مشرکین قریش نامهای نوشت و آنان را از هدف و نقشۀ پیامبر ص و تعداد لشگرش که برای فتح مکه تجهیز شده بود، خبر داد؛ علیرغم خواست پیامبر ص که شدیداً علاقه داشت این حرکت، مخفی بماند و کاملاً محرمانه صورت بگیرد... در این هنگام چیزی که عمربن خطّابسگفت، این بود: «بگذارید ای رسول خدا! تا گردنش را بزنم؛ چون این مرد نفاق کرده و قطعاً منافق است!». اما پیامبر ص در جواب عمرسچنین فرمود: «شما چه میدانید! خداوند بر نیت اهل بدر آگاه است و فرموده: هر کاری که خواستید، انجام دهید؛ چون من، شما را میبخشم!».
در اینجا سابقۀ این مرد و جهادش در روز بدر - روزی که مؤمن و منافق از هم جدا و شناخته شدند - پیامبر ص را بر آن داشت که عذرش را بپذیرد، و باعث شد که به سخن اصحابش، این چنین در مورد تمام کسانی که در واقعۀ بدر شرکت داشتهاند، سخن بگوید..