نسبت به مسلمانان، حُسن ظن داشته باشيد
آخرین نصیحت من به فرزندان جوانم این است که سادساً:
در رویارویی با مردم، با دیدی پاک و مثبت به آنها نظر نمایند و در ذهن خود، همیشه نقاط مثبت را در نظر گیرند و خیر و خوبی را فرض کنند، و قبل از هر چیز به آنها حُسنظن داشته باشند تا بدانند که اصل، همان رهایی از گناه و بهبود حال مسلمانان بر اساس خیر و صلاح و نیکی است.
در اینجا نظرات سهگانهای مطرح میشوند که به این راه و روش نیکو و پسندیده، کمک میکنند:
اول اینکه: با مردم نسبت به اعتبار واقعیشان رفتار کنند. به اینکه آنها بشری بر روی زمین هستند و ملائکه نیستند و بال ندارند و از نور هم خلق نشدهاند، بلکه از گِل گندیده آفریده شدهاند. بنابراین اگر خطایی انجام دهند، بدانند که همۀ بنیآدم نیز خطاکارند، و اگر مرتکب گناهی شوند، پدرشان آدم÷ نیز در همان ابتدا، مرتکب گناه و عهدشکنی گردیده است:
﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا ١١٥﴾ [طه: ۱۱۵] .
«در آغاز کار، ما به آدم فرمان دادیم، اما او فراموش کرد و ترک فرمان نمود، و از او تصمیم درست و ارادهای استوار ندیدیم!».
پس اصلاً عجیب نیست که مردم لغزشی انجام دهند و بیدار شوند. دست به گناه زنند و به راه راست برگردند. کاری که ما باید انجام دهیم، این است که درهای امید را برای عفو و مغفرتشان باز کنیم، و در کنار آن، آنها را از عقاب و عذاب خدا بترسانیم.. لذا انسان فهمیده و باتجربه کسی است که بندگان خدا را از رحمتش مأیوس نگرداند. در این مورد، همین برایمان کافی است که خداوند به فرستادهاش چنین فرمان میدهد:
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾ [الزمر: ۵۲] .
«(ای پیامبر! از قول من به مردم) بگو: ای بندگانم! ای کسانی که در معاصی و گناه، زیادهروی هم کردهاید! از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید نشوید؛ زیرا خداوند همۀ گناهان را میبخشد. به راستی او بسیار آمرزگاه و بس مهربان است».
بنگرید که چگونه خداوند ـ سبحان ـ ترس و وحشت را از ایشان میزداید، هنگامی که آنها را با لفظ «ای بندگانم!» مورد خطاب قرار میدهد و به ذات مقدس خود اضافه میکند.. شگفتا! چه لطف بزرگی است در حقّشان! ببینید که چگونه آنها را به ساحت خود نزدیک میسازد و سپس به این شکل دروازۀ مغفرتش را برای تمام گناهانشان باز میگشاید. گناهانی که هر چقدر هم بزرگ باشند، اما عفو و مغفرت و رحمت خدا، بسی بزرگتر است!
دوم اینکه: ما مأمور هستیم که همیشه به ظواهر حکم کنیم و باطنها و امور پنهانی را به خدا بسپاریم. پس هرکس شهادت دهد که «هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست، و محمد فرستادۀ اوست»، ما در ظاهر امر، به اسلامش حکم میکنیم و باطنش را به دانندۀ همۀ پنهانیها واگذار میکنیم تا روزی که همۀ اسرار و پنهانیها، کشف و آشکار میشوند.
در حدیث صحیح آمده است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَىَّ دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ وَحِسَابُهُم عَلَى اللَّهِ تَعَالَى».
« به من امر شده که با مردم بجنگم تا زمانی که بگویند: هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست. پس هرگاه آن را بگویند، از طرف من، خون و مالشان مگر اینکه به حق باشد، آسیبی نخواهد رسید و حسابشان را به خدا میسپارم » .
و به همین دلیل، پیامبر ص با منافقین - کسانی که میدانست نفاقشان باطنی است - بر حسب ظواهرشان عمل میکرد و احکام اسلام را بر این اساس، بر آنها اجرا مینمود، در حالی که در خفا، همیشه برای فریبدادن پیامبر ص توطئهچینی و نقشهریزی میکردند، و حتّی زمانی که بعضی از مردم به او پیشنهاد کردند که آنها را بکشند و از شر و مکرشان راحت شوند، فرمود: «میترسم مردم به همدیگر بگویند که: محمد اصحابش را به قتل میرساند!».
و سوم اینکه: هرکس به خدا و رسولش ایمان آورد، هرچند ظاهرش در انجام گناه غوطهور باشد و در لجنزار گناهان کبیره هم دست و پا زند، باز هم اعماق درونش از خیر و نیکی خالی نمیشود و وجودش از شر محض پر نمیگردد.
این درست است که گناه - اگر بزرگ و فاحش باشد - ایمان را خدشهدار میکند و از آن میکاهد، ولی هرگز آن را ریشهکن نمیسازد؛ مادام اینکه قصدش تحدی و مبارزهطلبی با قدرت و سلطۀ خداوند نباشد و حرامش را حلال، و یا امر و نهیاش را بیارزش ننماید.
در این مورد، میتوان بهترین الگو و نمونۀ خود را، رسول خدا ص قرار دهیم که با افراد گناهکار، مهربانترین مردم بود و معصیت و گناه کسی مانع بازکردن قلبش برایش نبود، و به او نگاه میکرد، همانگونه که یک طبیب به یک بیمار نگاه میکند و هیچگاه نگاهش به او، همچون نگاه پلیس به مجرم نبود!
«جوانی از قریش نزد پیامبر ص آمد و از او خواست که در «زنا» به او اجازه دهد! اصحاب پیامبر ص به خاطر این کارش بر او شوریدند و ناراحت شدند، اما موقف پیامبر ص در برابرش، موقفی دیگر غیر از اصحاب کرامش بود. فرمود: نزدیک شو!.. پس نزدیکش آمد. فرمود: آیا دوست داری این کار با مادرت انجام شود؟! گفت: نه، به خدا قسم نه! فدایت شوم! پیامبر ص فرمود: مردم هم دوست ندارند با مادرشان چنین شود، و سپس همین جمله را در مورد دختر و خواهر و عمه و خالهاش نیز تکرار نمود... و در تمام موارد فرمود: آیا دوست داری با آن چنین شود؟!.. او هم میگفت: نه! به خدا قسم دوست ندارم! فدایت شوم یا رسول اللّه! پیامبر ص هم میفرمود: پس بدان که مردم هم دوست ندارند... و بدین ترتیب از او دست برداشت و فرمود: پروردگارا! گناهش را ببخش و قلبش را پاک گردان و شرمگاهش را محفوظ بدار!.. و بعد از این جریان، دیگر متوجۀ چیزی از او نشد».
ببینید که رسول خدا ص چگونه با عطوفت و مهربانی با آن جوان برخورد میکند و چگونه به او حُسنظن داشته و ذهن خود را به خیر و نیکی و نظر مثبت، نزدیکتر میسازد و از شر و بدی دور میدارد. گفتگویش را با او قطع نمیکند و از او دست برنمیدارد، تا زمانی که عقلش را قانع و قلبش را به خبث و پلیدی زنا و فحشاء مطمئن و آگاه میسازد، و در آخر دعاهایی را نیز بدرقۀ راهش مینماید!
گفته شده: آن مرد جوان، از آن روز به بعد، دیگر مرتکب گناه و معصیت نشد و به جای خشونت و بدخُلقی، همیشه با مهربانی و نرمش رفتار نمود!
مثال دیگری را برایتان بازگو میکنم، و آن اینکه:
زن شوهرداری از «غامدیه» مرتکب زنا گردید، و بعد از آن عمل زشت، حامله گردید. نزد پیامبر ص آمد تا با اقامۀ حد، خود را پاک گرداند. موقعی که حد بر او اجرا میشد، خالدبن ولیدسبا خشم تمام او را دشنام داد. پیامبر ص فرمود: «آیا او را دشنام میدهی، ای خالد! به خدا قسم! او توبهای کرده که اگر بر هفتاد منزل از اهل مدینه تقسیم شود، به اندازۀ وسعت آنها میگردد! آیا تا به حال کسی برتر از این زن را دیدهای که این چنین حاضر شود برای خداوند عزّ و جلّ بمیرد؟!».
گفته شده: آن زن گناه کرد، اما توبه نمود!..
و آخرین مثال اینکه:
این صحابی کسی است که دائمالخمر بود؛ یعنی به نوشیدن شراب به طور دائمی مبتلا و معتاد شده بود. او را در حالی نزد پیامبر ص آوردند که بیشتر از هر روز نوشیده بود؛ پس حد بر او را اجرا کردند و مورد عقاب قرار گرفت. اما همین که رها شد، شیطان درونش یا دائمالخمربودنش بر او غلبه یافت و او را مجدداً به نوشیدن شراب واداشت. دوباره او را نزد پیامبر ص آوردند و باز هم مورد تعزیر قرار گرفت... و این چنین، چندین بار این عمل اتّفاق افتاد تا اینکه روزی باز هم در حالی که شراب خورده بود، او را برای اقامۀ حد نزد پیامبر ص آوردند. بعضی از صحابۀ پیامبر ص گفتند: «خداوند او لعنت کند! مگر این برای چندمین بار است که نزد رسول خدا، این چنین آورده میشود؟!».. در این هنگام پیامبر ص بر لعن این مسلمان، علیرغم ارتکابش به نوشیدن امالخبائث و اصرار و مداومت بر آن، ساکت نشد و به کسانی که او را لعنت میکردند، فرمود: «او را لعنت نکنید؛ زیرا خدا و رسولش را دوست دارد!»، و در روایتی دیگر آمده است که فرمود: «شیطان را بر علیه برادرتان یاری ندهید!».
نگاه کنید، خداوند ما و شما را مورد رحم و لطف بیکران خود قرار دهد! به این قلب بزرگ و روح بلند نگاه کنید که چگونه این انسان را بزرگ کرده و به او علیرغم آلودگیاش به گناه، این چنین حُسنظن پیدا میکند! چگونه به خیر و نیکی پنهان در درونش، با وجود شر آشکار و ظاهری که در بیرونش دیده میشود، خیره میشود و با نگاهکردن به او با دیدی مثبت، شر و بدی از میدان دیدش محو و ناپدید میشود! و او را این گونه توصیف میکند که: «خدا و رسولش را دوست دارد!»، و به همین دلیل از لعنتکردنش نهی فرمود؛ زیرا لعنت باعث ایجاد فاصلۀ بین او و برداران مؤمنش میشود، و این از اسرار همان فرمودهاش میباشد که: «شیطان را بر علیه برادرتان یاری ندهید!»، و ریسمان محکم برادری و اخوت بینشان را به خاطر گناه، هرچند گناه بزرگی است و پشت سر هم نیز تکرار میشود، پاره نمیکند؛ چون که این، اصل اسلام است که آنها را با او جمع کند و نزدیک سازد، و او را با آنها جمع و نزدیک گرداند.
آن کسانی که به تودۀ مردم سوءظن دارند، و افراد گناهکار و خطاپیشه را از حساب میاندازند و ارزشی برایشان قائل نمیشوند، بایستی این برخورد پیامبر ص و تربیت ارزشمند و کارشناسانهاش را به خوبی بفهمند و درک کنند.
آری! بایستی از این رفتار رسول خدا ص به خوبی درس بگیرند و پند بیاموزند، آن کسانی که قدمهایشان به سوی بدعت تکفیر افراد گناهکار میلغزد. این افراد اگر تفقّه و تأمل کنند، میفهمند که تمام کسانی را که کافر قلمداد میکنند، مرتد نیستد و واجب هم نیست آنها را به قتل برسانند، بلکه یا به حقیقتِ دین جاهلند که بایستی به آنان بفهمانند.. یا کسانی هستند که در ورطۀ گناهان - در اثر آلودگی محیط و دوستان و همنشینان ناباب - افتادهاند و لازم است که آنها را نجات دهند.. و یا کسانی هستند که به خاطر کارها و مشغلههای دنیوی، از آخرت غافل شدهاند، و واجب است که آنها را بیدار کنند و متذکر سازند؛ زیرا تذکر و یادآوری به مؤمنین، همیشه منفعت میبخشد.
شکی نیست که لعن و نفرین مردم - ولو گناهکار و منحرف هم باشند - آنها را اصلاح نمیسازد و به خیر و نیکی نزدیک نمیکند، و حتّی آنها را از راه خیر و صلاح دور میسازد.. بلکه بهتر آن است که به برادر عاصی و گناهکارش نزدیک شود و او را به اصلاحشدن دعوت کند و برایش دعا نماید؛ نه اینکه او را در دام شیطام رها سازد... یکی از حکماء گفته است:
«به جای اینکه تاریکی را لعن کنی، شمعی را روشن کن که راه را روشن نماید!»...
این بود آنچه که خواستم به وسیلۀ آن فرزندان و جوانان هوشیار و برومند و بیداردل مسلمان را نصیحت کنم. کسانی که به آنها علاقۀ شدیدی دارم و در اعماق قلبم جای دارند و همیشه خیرخواه و دلسوزشان هستم، و دیگر چیزی نمیگویم مگر آنچه که خطیب پیامبران، شعیب÷ فرمود:
﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ [هود: ۸۸] .
«من تا آنجا که میتوانم جز اصلاح (خویش و شما را) نمیخواهم، و توفیق من هم (در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی) جز با (یاری و پشتیبانی) خدا (انجامپذیرفتنی) نیست. تنها بر او توکل میکنم و فقط به سوی او برمیگردم».
پایان
با تشکر و سپاس فراوان از آقای فائز ابراهیم محمد