آزادی حقیقی:
هنگامی که می گوییم: انسان در اعتقاد و اندیشه [خارج از چارچوب برنامه خدا] آزاد نیست، و باید اعتقاد او در ایمان به خدا به عنوان یکتا پروردگار و معبود، منحصر باشد، این هم جایز نیست که برای غیر خدا خضوع کند یا غیر خدا را اطاعت کند و یا با دستورات خدا مخالفت ورزد.
این گفته ما به این خاطر است که چنین اعتقادی ضامن حقیقی بشر در زمین است، اما چرا؟
زیرا بشریت از گذشته تا به امروز در بسیاری از سرزمینها با طاغوتهای مختلفی مواجه شده و در برابر آنها تسلیم شده و ذلیل گشته است، به گونهای که تمام معانی آزادی حقیقی وآثار کرامت انسانی در درون این افراد که در مقابل غیر خدا تسلیم گشتهاند از بین رفته است.
بر این اساس خضوع و ترس و هراس و اطاعت و تسلیم بیچون و چرا جز برای خداوند سزاوار نیست، خداوندی که کمال مطلق خاص اوست، و فقط او غنی و توانا و چیره و مسلط و حاکم و عادل است و ظلم نمیکند زیرا ظلم کردن نتیجه ضعف و نیاز است و خداوند نه ضعیف است و نه نیازمند.
کسی که در مقابل غیر خدا خضوع میکند به همان اندازه از آزادی خود میکاهد، و طاغوتهایی که آزادی هایمردم را میگیرند بسیارند، از جمله: علمای منحرف، دانشمندان و راهبان و ساحران و فرمانروایان و درهم و دینار.
اینگونه موارد چنان به طغیان آغشته شدهاند که حتی باعث تحریف کتابها و دستورات نازل شده از جانب خدا نیز شدهاند به گونهای که همگام هوسهای آنان باشد. آنها در کتابهای خدا مواردی گنجاندهاند که خارج از دستور خداست و حتی صلاحیت پاداش دادن و مجازات کردن و بخشیدن گناهان و ورود به فردوس اعلی را نیز به خود دادهاند. از نمونههای این طغیان در عصر حاضر بروز مادیگرایی و تفسیر مادی تاریخ و حوادث و بندگی کردن شهوتها و لذتهاست.
با این نگرش، دعوت به سوی توحید و یکتاپرستی، دعوت برای بنیاد نهادن صحنه آزادی و از بین بردن زنجیرهای ظالمین است که در گردن بشریت آویختهاند. به وسیله عقیده توحید است که آزادی انسان در برابر آن انسانهای دست دراز و مغرور، حفاظت میشود، زیرا شخص موحد هرگز سر خود را در برابر هیچ بشری خم نمیکند و روی خود را نمیشکند، زیرا [میداند که] این کار خضوع برای باطل و تجاوز به آزادی است.