برخورد اروپای معاصر با برده داری:
خواننده این سطور که در عصر حرکت و پیشرفت قرار دارد حق دارد که از سردمداران پیشرفت و ترقی نیز سؤال کند. و بردگانی را که در اثر شکار شرکتهای انگلیسی جان میدادند یا در مسیر حرکت به سمت کشتیها که در سواحل لنگر انداخته بودند مردند را بشمارد یک سوم این افراد در اثر تغییر آب و هوا، و چهار تا پنج درصد به هنگام بارگیری و دوازده درصد به هنگام سفر میمردند، و این غیر از مواردی است که در مستعمرهها جان میدادند.
تجارت بردگان در دست شرکتهای انگلیسی که با اجازه حکومت انگلستان حق احتکار آنان را هم داشتند باقی ماند، و پس از آن دست همه رعیتهای انگلیسی برای بردهداری باز شد، و برخی از آگاهان تخمین میزنند که مجموع بردگانی که در اختیار انگلیسیها قرار داشت و در مستعمرههای خود بر بردگی کشیده بودند، از سال ۱۶۸۰تا ۱٧۸۶ میلادی در حدود دو میلیون وصد و سیهزار نفر بوده است. از قوانین سیاه انگلیسیها در زمینه بردهداری این است که: هر بردهای که بر علیه مالکش شورش کند باید کشته شود و هر کس فرار کند دست و پاهایش قطع میگردد و با آهن داغ میشود، و اگر برای بار دوم قصد فرار کند کشته میشود.
هنگامیکه اروپا با آفریقای سیاه مرتبط شد، این ارتباط سبب ایجاد یک فاجعه انسانی شد و به مدت پنج قرن سیاه پوستان این قاره به بلائی بزرگ دچار شدند. دولتهای اروپایی برنامهای چیدند و عقلیت آنان از توطئهای شوم پرده برداشت. آنان سیاه پوستان را دزدیده و به کشورهای خود میبردند تا هیزم پیشرفت آنان باشند و آنچه را که در توان بشر نیست بر دوش آنان گذارند. این مصیبت هنگامی رواج یافت که آمریکا هم کشف شد، زیرا این بار باید رنج خدمت را در دو قاره تحمل میکردند نه فقط قاره اروپا.
در دائره المعارف انگلیسی، ج۲ ص ٧٧٩ ماده slavery آمده است: شکار بردگان از روستاهائی که با جنگلها پوشیده شده بود به این شیوه بود که این جنگلها که مانند حصار اطراف روستاها را احاطه کرده بود آتش زده میشد تا سیاه پوستان از آنجا بگریزند و به بیابان فرار کنند، آنگاه با وسایلی که انگلیسیها ساخته بودند، آنها را شکار میکردند».
اما یک برده پس از آن همه مجازات و قطع دست و پا چگونه میتوانست فرار کند؟
واقعیت این است که شکنجه و عذاب دوران بردگی بسیار شدیدتر از قطع دست و پا بود و همین امر باعث میشد که دوباره برای فرار چاره اندیشی کنند.
از جمله دیگر قوانین آنان بر علیه بردگان اینست که آموزش سیاه پوستان ممنوع شده بود و رنگین پوستان نمیتوانستند مسئولیتهای سفید پوستان را برعهده گیرند.
در قوانین آمریکا هم چنین آمده بود که هرگاه هفت نفر از بردگان اجتماع کنند، خلاف قانون به حساب میآمد و هر سفید پوستی حق داشت که هنگام عبور از کنار آنان، روی آنها تف بیاندازد و بیست ضربه شلاق بر آنها کوبد.
متن قانونی دیگر چنین بود: بردگان دارای نفس و روح نیستند و هیچ ذکاوت و هوش و ارادهای ندارند و حیات فقط در بازوهای آنان است. خلاصه اینکه [طبق قوانین اروپا و آمریکا] بردگان از جهت وظیفه و خدمت و کار، عاقل و مسئول و حسابگر به حساب میآمدند اما از جهت حقوق و مزایا، موجوداتی بیروح و بیوجود بودند، و فقط بازوی آنها حیات داشت، و وضعیت بردگان تا قرن اخیر اینگونه بود.