اجباری در دین نیست:
در اسلام، اجبار بر پذیرش عقیده و دین ناجایز است. از چند جهت:
اول:
کسی که به اجبار ایمان میآورد هیچ نفع و بهرهای در آخرت ندارد و از شرایط پذیرش ایمان این است که بر مبنای قناعت و باور صادق و اطمینان قلبی باشد. قرآن کریم از فرعون که در حال غرق شدن بود نقل میکند که ایمان آورد و باور خود را به پروردگاری و معبود بودن خدا اعلام کرد، اما نفعی به حالش نداشت:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٩٠ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٩١﴾[یونس: ٩۰ - ٩۱].
«تا بدانجا که (گذرگاه دریا به هم آمد و آب از هر سو ایشان را در برگرفت) و غرقاب فرعون را در خود پیچید. (در این هنگام که) گفت: ایمان دارم که خدایی وجود ندارد مگر آن خدائی که بنی اسرائیل بدو ایمان آوردهاند و من از زمره فرمانبرداران (و مطیعان فرمان یزدان) هستم. آیا اکنون ( که مرگت فرارسیده است و توبه پذیرفتنی نیست، از کرده خود پشیمانی و روی بر خدای میداری؟) و حال آنکه قبلاً سرکشی میکردی و از زمره تبهاکاران بودی».
و در باره قومی دیگر چنین نقل میکند: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ ٨٤ فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ﴾[غافر: ۸۴ - ۸۵] «هنگامی که عذاب شدید ما را میدیدند، میگفتند: به خدای یگانه ایمان داریم و انبازهایی را که به سبب آنها مشرک بشمار آمدهایم نمیپذیریم و مردود میشماریم. اما ایمانشان به هنگام مشاهده عذاب شدید ما، بدیشان سودی نرسانیده است و نفعی به حالشان نداشته است».
پس توبه از گناهان و نافرمانیها جز با اختیار و اراده راستین پذیرفته نیست.
دوم: وظیفه پیامبران و دعوتگران پس از آنان فقط ابلاغ رسالت و رساندن حق به مردم است و آنان مسئول مردم در هدایت و پذیرش دین و اعتقاد به حق نیستند. بلکه مهم ابلاغ پیام، ارشاد مردم، خیرخواهی، امر به معروف و نهی از منکر است. و هدایت یافتن و راهیاب شدن مردم وظیفه پیامبران و دعوتگران نیست.
این مسئله یکی از جوانب آزادی است، یعنی همان آزادی انسان از دست واسطههای بین خود و خدا. زیرا رابطه بین انسان و خدا یک رابطه مستقیم و بدون واسطه و دخالت دیگران است و هیچ کس با هر منزلتی که دارد چه پیامبر باشد و چه پادشاه حق واسطهگری بین خدا و بندگان را ندارد.
آیه زیر این مضمون را در حق محمد جتأکید میکند:
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۱ - ۲۲]. «تو پند و اندرز بده و (مردمان را به وظائفشان) یادآوری کن. چرا که تو تنها پند دهنده و یادآوری کنندهای و بس. تو بر آنان چیره و مسلط نیستی (تا ایشان را به ایمان واداری».
سوم- واقعیت زندگی غیر مسلمانان در سرزمینهای اسلامی:
کافران ذمی تحت حمایت دولت اسلامی و بدون اینکه کسی به عقاید و دین آنها تعرض کند به سلامت زیستهاند، حتی در عهد نامهای که پیامبر جبه هنگام ورود به مدینه نوشت به این حقیقت اشاره شده تا دستور و منهجی برای ارتباط [میان مسلمین و غیر مسلمین] باشد:
«هر یهودی که ما را پیروی کند یاری میشود و اسوه قرار میگیرد... دین یهودیان برای آنها و دین مسلمانان برای آنان... همسایه مانند خود انسان است نباید به آن ضرر وارد کند و یا گناه انجام دهد» [۳].
پیامبر جهم آنان را در دین و اموالشان به حال خود گذاشت، همانگونه که با مسیحیان نجران چنین کرد. اصحاب پیامبر جنیز پس از ایشان، همان روش را در برخورد و رابطه با غیرمسلمانان درپیش گرفتند.
از سخنان ابوبکرسبه برخی از مأمورانش این است: «شما در مسیر خود اقوامی را مشاهده میکنید که در صومعهها برای خدا خلوت گزیدهاند، آنان را با هدفشان به حال خود واگذارید».
عمرسنیز چنین وصیتی دارد: «من برای اهل ذمه توصیه به خیر میکنم که به عهد و پیمانشان وفا شود و با دشمنان پشت سر آنان جنگ شود و خارج از توان تکلیفی بر آنان گذاشته نشود».
خلیفه چهارم علیسنیز میگوید: «... آنان که در ذمّه ما هستند، خونشان مانند خون ما و دیه هایآن مانند دیه ماست...» [۴].
تاریخ طولانی اسلام شاهد آن است که شریعت اسلامی و پیروان آن برای پیروان ادیان دیگر که در سایه اسلام زیستهاند ضمانت کرده که بر عقیده خود بمانند و کسی را به پذیرش اسلام وادار ننمودهاند. این مسئله برای دوست و دشمن روشن است که چنین موضع گیری از جانب دولت اسلامی به خاطر ضعف و ناتوانی نبوده است، بلکه جزو آموزههای اولیه آن است و در آن وقت دولت اسلامی در اوج قدرت و به دست امتی جوانمرد و توانا اداره میشد. و اگر میخواست که به زور عقیده اسلامی را بر افراد تحمیل کند، چنین توانایی را داشت، اما این کار را نکرد.
چهارم: اگر مرد مسلمانی با یک زن اهل کتاب ازدواج کند لزومی ندارد که از باور خود دست بردارد و مسلمان شود، بلکه حق دارد که بر آئین خود بماند و شریعت اسلام تمام حقوق زوجیت را نیز برای او محفوظ نگه میدارد.
[۳. سیره ابن هشام، ج ۲ ص ۱۴۸ و ص ۱۴٩ و تاریخ ابن کثیر ج ۳، ص ۲۴۶ و ۲۴٧. [۴. به کتاب نصب الراية، ج ۳، ص ۳۸۱ مراجعه کن.