غزوهی احد
غزوهی احد در پانزدهم ماه شوال سال سوم هجری صورت گرفت زیرا قریش همیشه در فکر آن بودند که روزی انتقام بدر را از مسلمانان بگیرند آنان لشکر بزرگی را برای حمله به مدینه آماده کردند که سه هزار مرد جنگجو و هیفده زن در آن لشکر شرکت داشتند یکی از آن زنها هند دختر عتبه و همسر ابوسفیان بود که پدرش در جنگ بدر کشته شده بود آنها به درهای در کنار کوه احد آمدند.
رأی رسول خدا جو تعدادی از اصحابش بر آن بود که مسلمانان از مدینه خارج نشوند بلکه در همانجا بمانند اگر مشرکین حمله کردند از شهر دفاع کنند اما بعضی از جوانان مسلمان مهاجر و انصاری به ویژه کسانی که در جنگ بدر شرکت نداشته بودند اصرار نمودند که از مدینه خارج شوند و به طرف دشمن حرکت کنند پیامبر جرأی آنان را پذیرفت و به همراه هزار مرد جنگجو حرکت کردند؛ هنگام حرکت رسول خدا جچند نفر از یهود را دید که با عبدالله بن ابی رئیس منافقان در میان لشکر مسلمانان بودند پیامبر جفرمود: آیا آنها مسلمان شدهاند؟ گفتند: نه، پیامبر جفرمود: به آنان بگویید: برگردند زیرا ما از مشرکین علیه مشرکین کمک نمیخواهیم.
در وسط راه نیز رئیس منافقان به همراه سیصد نفر از آنان برگشتند و لشکر مسلمانان هفتصد نفر شد. پیامبر جحرکت کرد تا به صحرای احد رسید به طوری که پشت به کوه کرد و رو به دشمن ایستاد، لشکر را صفآرایی نمود و برای هر صفی فرماندهی تعیین کرد و پنجاه تیرانداز را به فرماندهایی عبدالله بن جبیر انصاری بالای کوه فرستاد تا از پشت از مسلمانان دفاع کند پیامبر جبه تیراندازان دستور فرمود که از پشت مسلمانان را نگهبانی دهند و به مشرکین نیز تیراندازی کنند و تا به آنان دستوری نرسد هیچ وقت کوه را ترک ننمایند.
جنگ شروع شد و خداوند مسلمانان را بر مشرکین پیروز فرمود، تعدادی از آنان کشته شدند و بقیه نیز فرار کردند، پس از فرار مشرکین مسلمانان مشغول گردآوری غنیمتهای به جا ماده از مشرکین شدند تیراندازان وقتی متوجه شدند که مشرکین فرار کردهاند و مسلمانان مشغول جمع آوری غنیمت هستند، گفتند: وقتی که خداوند پیامبرش را پیروز کرده پس ماندن ما در اینجا لزومی ندارد و ما نیز برویم غنیمت جمعآوری کنیم، فرماندهی آنان (عبدالله بن جبیر) توصیهی پیامبر جرا برای آنان بازگو نمود و هشدار داد که سنگر را ترک نکنند اما آنها گفتند: جنگ تمام شده و نیازی به ماندن در اینجا نیست، عبدالله با ده نفر دیگر در آنجا ماندند و سنگر خویش را ترک نکردند ولی چهل نفر دیگر رفتند؛ خالد بن ولید که در آن روز فرماندهی مشرکان بود فهمید که نگهبانان کوه را ترک نمودهاند از پشت به مسلمانان حمله کرد و آنان را در محاصره قرار داد، شایع شد که پیامبر جکشته شده، بعضی از مسلمانان به طرف مدینه فرار کردند و مشرکین به پیامبر جنزدیک شدند آن حضرت را سنگباران کردند او به زمین افتاد و بیهوش شد، صورتش مجروح، گونهها لب پایینش نیز زخمی شد، کلاهی زرهی که پوشیده بود شکسته شد و مشرکین ایشان را محاصره نمودند اما آن حضرت جبه همراه تعدادی از مسلمانان مقاومت کردند؛ یکی از مشرکین به نام ابی بن خلف سوگند یاد کرد که تا محمد را نکشد بر نگردد او به پیامبر جحمله کرد ولی پیامبر جنیزهای به او انداخت و او را کشت، رسول خدا جدر همهی جنگها فقط آن یک نفر را کشته است.
یکی از شهیدان این جنگ حمزه سعموی پیامبر جبود که هند همسر ابوسفیان شکمش را پاره کرد و پیامبر جبرای شهید شدن حمزه بسیار نگران شد.
شهیدان مسلمان در این جنگ به هفتاد نفر رسیدند و کشته شدگان مشرکین بیست و سه نفر بودند.