احکام جهاد
جهاد: به معنی کوشش در راه شناسانیدن دین خدا اسلام به مردم جهان و نشرِ آن بین جهانیان.
در این کتاب احکام جهاد در راه خدا بیان میشود. جهاد یعنی جنگیدن در راه پیشرفت دین خدا. جهاد از جهد گرفته شده که به معنی مشقت است. در اصطلاح فقهاء «الجهاد قتال الكفار لنصرة الاسلام». این باب به بیان احکام جهاد اختصاص دارد.
جهاد در راه خدا یک سال بعد از هجرت رسول الله ج به مدینه مشروع شد.
اصل در مشروعبودن جهاد در راه خدا کتاب، سنت و اجماع است. آیاتی از قرآن مثل: آیه ۲۱۶ سورۀ البقره بر مشروعیت جهاد دلالت دارد:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ﴾.
«فرض شد بر شما جهاد».
و آیه ۳۶ سوره التوبه:
﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ﴾.
«با همهی مشرکان جهاد کنید، همانگونه که همهشان با شما میجنگند».
چنانکه در حدیث: «الْجِهَادُ مَاضٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»: جهاد تا روز قیامت برقرار است و ادامه دارد. احادیث بیشماری نیز وجود دارد که فرضیت آن را میرسانند. و مثل حدیث صحیحین: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»: خدا به من امر فرمود تا با کافران جهاد نمایم تا موقعی که بگویند لا اله الله: نیست معبودی به حق در سراسر وجود غیر از الله. اجماع امت نیز بر مشروعبودن جهاد در راه خدا دلالت دارد. از روزی که مسلمین دست از جهاد کشیدند به ذلّت افتادند. جهاد نه تنها به شمشیر و انواع سلاحها است بلکه با زبان تبلیغنمودن دینِ حق جهاد است، با قلم ثابتکردن حقبودن دین اسلام و به کافران رسانیدن دعوت اسلام همه جهاد است.
هو بعد الهجرة فرض كفاية كل سنة:
جهاد در راه خدا بعد از هجرت رسول الله ج از مکّه مکرمه به مدینه منوره فرض کفایتی است در هر سال بر قسمتی از مسلمین تا عزت اسلام همیشه برقرار باشد و فرض عین نیست. برای اینکه اگر بر فرد فرد مسلمین جهادکردن فرض بود و همه به جهاد میپرداختند معاش و زندگی مردم تعطیل میشد. وقتی که همهی مسلمین باید در میدان جهاد باشند چه کسی به زراعت، صنعت، تجارت، و غیره میرسید. در آیه ۹۵ سوره النساء آمده است:
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾.
«برابر نیستند مردمی که بدون عذر در خانه نشستهاند با مردمی که مشغول جهاد در راه خدا هستند و خداوند به همهی مؤمنان از مجاهدان و غیر مجاهدان وعدهی بهشت داد».
اگر فرض عین بود آنان که به جهاد نمیرفتند عاصی میشدند و عاصی هیچگاه وعده بهشت ندارد.
فرض کفایت جهاد به این صورت انجام میشود که امام و خلیفۀ المسلمین مرزهای کشور اسلام را با مردان لایق و با کفایت پر سازد، قلعهها و خندقها اطراف قریههای هممرز با کافران را محکم سازد و به فرمانروایان دستور دهد که همیشه مرزها را محفوظ و دژها و پایگاهها را معمور بدارند. همچنین فرض کفایت جهاد حاصل میشود که امام یا جانشین او به شهرهای کفر برای جهاد داخل شوند، تا همیشه عزت از آن مسلمین باشد و کافران را یاری تعدّی بر دیار اسلام نباشد. همچنان که گفته شد جهاد در راه خدا همیشه فرض کفایت است که اگر تعدادی از مسلمانان به این امر مهم قیام نمایند گناه آن از گردن امت میافتد و اگر همه مسلمین دست از جهاد بکشند همه گنهکار میشوند. جهاد با کافران همیشه فرض کفایت است:
الا ان يحيط العدو بنا فيصير فرض عين:
مگر در صورتی که کفار داخل یکی از شهرهای ما بشوند. در این صورت جنگیدن برای بیرون راندن کفار بر همهی ما مسلمانان فرض عین میشود، بر فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و زنی که نیرو و قدرتی داشته باشد و مرد، برده و آزاد؛ چه کسانی که در آن شهر هستند و چه کسانی که نزدیک آن شهر باشند. تسلیمشدن درست نیست مگر برای کسی که آمادگی به جنگ نیابد و وسایل و سلاح نداشته باشد او میان تسلیمشدن و جنگیدن مخیَّر است. زن مسلمان وقتی میتواند تسلیم شود که بداند به ذلّت نمیافتد.
«ويقاتل اهل الردة قبل اهل الحرب مقبلن ومدبرين ولا يقبل منهم الا الاسلام او السيف».
با مرتدان پیش از جنگ با کافران حربی باید جنگیده شود؛ برای اینکه ردّه زشتترین انواع کفر است. با مرتدان جنگ میشود خواه در حال پیشروی باشند یا در حال عقبنشینی. از مرتدان جز اسلام که مسلمان بشوند و یا از دم تیغ بگذرند چیز دیگری قبول نمیشود. یعنی اول مطالبه میشود به مسلمان شدن. اگر قبول نکردند با شمشیر کارشان ساخته میشود.
ويحب عرض الاسلام اولا على الكفار:
واجب است که ابتدا اسلام را بر کفّار عرضه بداریم؛ این در صورتی است که میدانستیم دعوت اسلام به آنان نرسیده. آنان را اختیار دهیم که از سه کار یکی را اختیار نمایند: مسلمانشدن که اگر اسلام را قبول نمودند با ما برادر خواهند شد و ما و ایشان در حقوق برابر خواهیم بود. جزیهدادن در صورتی که اسلام را قبول نکنند و بخواهند بر دین خود بمانند. این برای کسانی است که کتاب آسمانی داشتهاند مثل یهود، نصارا و کسانی که شبههی کتاب داشتهاند مثل مجوس و زردشتیان. آخرین طریق یعنی قبول جنگ در صورتی که نه اسلام را پذیرفتند و نه حاضر شدند جزیه بدهند.
اسلام میخواهد راه دعوت برایش باز باشد و بتواند دعوت اسلام را به همهی مردم جهان برساند، تا مردم با اسلام آشنا بشوند. وقتی که مردم دانستند اسلام چگونه دینی است و پیروی آن مایهی نیکبختی دنیا و آخرت است اگر قبول نکردند:
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ﴾[البقرة: ۲۵۶].
«اجباری در دین نیست؛ راه راست از گمراهی جدا شده است».
اختیار در دست مردم است، وقتی که اسلام این را نشان داد از همهی آنهایی که اسلام را قبول کردهاند دفاع مینماید و از قبول مبلغ ناچیز جزیه در حفظ حقوقشان، خواهانِ آزادی انتشار اسلام است. کافران بر دو قسمند: ذمّی که در ذمه و عهدهی مسلمین هستند و همچنین کسانی که به آنها امان داده شد و همچنین مردمی که میان آنان و مسلمانان آتشبس برقرار شده است در این قسم داخلاند.
ويقاتل اهل الحرب الا ان يكون لهم كتاب او شبهة كتاب و بذلوا الجزية:
با کافران حربی باید نبرد شود، مگر اینکه کافرانی که دارای کتاب آسمانی بودهاند مثل یهود و نصارا و یا شبههی کتاب داشتهاند مثل زردشتیان که اینان وقتی که جزیه دادند، اجازه دارند که بر دین خود بمانند.
ويفعل الامام ما فيه الاحظ لنا في اسير كامل ولو هما او لا رأي له:
موقعی که اسیری کامل به دست آمد به این صورت که مرد بالغ، عاقل و آزاد بود؛ امام دربارهی او رفتاری مینماید که برای اسلام و مسلمین نفعش بیشتر باشد. اگر چه آن اسیر، هِمّ یعنی پیرمرد افتاده و خیلی پیر باشد یا اسیر کامل باشد ولی رأی و نظری نداشته باشد، امام دربارهی آن از این چهار چیز که میآید هرکدام مصلحش برای اسلام بیشتر باشد همان را اجرا مینماید.
من من او فداء باسرى منا او بمـال وقتل وارقاق.
آن چهار چیز که امام اختیار دارد دربارهی اسیر اجرا نماید: منتگذاشتن بر او و آزادگذاشتن او تا به هرجا که میخواهد برود. یا سَربها گرفتن که اسیر آنان را به کفّار میدهد تا در برابرِ او، اسیری از مسلمانان را آزاد کنند. یا اینکه سربهای اسیر را به مال قرار میدهد تا مبلغی که امام معین میکند بپردازد و آزاد شود، یا کشتن او را انتخاب نماید و او را بکشد، یا او را برده نماید. در هریک از این چهار مورد از سنت پیغمبر ج پیروی شده است. کسی که در مقابلِ اسیر مسلمان داده میشود در حال فدا کردنش حکم برده را دارد و اسیری که برده میشود مانند دیگر اموال غنیمت است.
فان خفى عليه الاحظ في الحال حبسه حتى يظهر له الاحظ فيفعله:
اگر بر امام معلوم نشد که کدامیک از رفتارهای چهارگانه برای اسلام بیشتر نفع دارد، اسیر را نگه میدارد تا وقتی که برای او ظاهر شود کدامیک از آن چهار مورد نفعش برای مسلمین بیشتر است.
والناقص بصغر وجنون وغير ذكورة وغير حرية يرق بالاسر:
اسیری که ناقص است به این صورت که مثلاً خردسال یا دیوانه است، یا اینکه زن و یا خنثی است یا اینکه برده و یا مبعَّض است اینان به مجرد اسیر شدن برده میشوند.
ولا جهاد على ناقص ولا على كافر ولا على غير مستطيع:
جهاد بر آدم ناقص واجب نیست. برای اینکه خردسال، دیوانه و برده شایستگی جهاد را ندارند. زن و خنثی نیز در اکثر شرایط توانایی جهاد را ندارند. جهاد بر کافر هم واجب نیست. برای اینکه به جهاد مطالبه نمیشود همچنانکه مطالبه به نماز نمیشود. جهاد بر کسی که استطاعت و توانایی جهاد را ندارد نیز واجب نیست مثل نابینا، لنگ، بیمار، شل، و یکدست و کسی که از رفتن به حج معذور است، به این صورت که توشهی رفتن و برگشتن را ندارد. در جهاد نیز کسی که سلاح، سواری و مصرف رفت و برگشت را ندارد جهاد بر او لازم نیست. مگر اینکه جهاد جلو خانهاش باشد که هزینهای متوجه او نمیشود تا معذور باشد.
وكل عذر منع وجوب الحج منع وجوب الجهاد الا خوف الطريق من كفار ولصوص:
هر عذری که مانع وجوب حج میشود مانع وجوب جهاد نیز میشود؛ مگر ترسِ ناامنی راه از کافران و دزدان که برای نرفتن به جهاد عذر محسوب نمیشود، برای اینکه برای مخاطرهکردن و نترسیدن از جنگ و ستیز و ایجاد امن و عدالت به جهاد میرود.
ويعتبر اذن رب الدين الحال ويعتبر اذن الابوين في سفر مخوف:
اذن و اجازهی طلبکاری که بدهیاش بیمدت است یا مدت دارد و وقت آن به سر رسیده، کمال اعتبار را دارد؛ یعنی بدهکاری که وقت پرداخت بدهیش رسیده بدون اجازهی طلبکاری نمیتواند به جهاد برود. اذن و اجازهی پدر و مادر نیز لازم است. برای کسی که میخواهد به سفر خطرناک برود، پسری که میخواهد به سفری خطرناک مانند سفر جهاد برود نمیتواند بدون اجازه والدین خود به جهاد و یا هر سفر خطرناکی برود. اما سفری که خطرناک نیست، فرزند میتواند بدون اذن والدین خود به آن سفر برود.