احکام و فلسفه جهاد در اسلام

احکام صلح

احکام صلح

هُدْنَه ومُهَادَنَه در لغت به معنی مصالحه و آشتی‌کردن است. در شرع عبارت از صلح با کافران حربی است برای آتش‌بس و متارکه‌ی جنگ و پیکار برای مدتی معین خواه در مقابل عوض باشد و یا بدون عوض.

اصل در مشروع‌بودن هدنه و صلح و آتش‌بس کتاب، سنت و اجماع امت دلالت دارد.

کتاب: مثل آیه اول سورة البراءة:

﴿بَرَآءَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ.

که پرورگار متعال به مدت چهار ماه آتش‌بس میان مسلمین و کافر برقرار کرد.

و آیه‌ی ۶۱ سوره انفال:

﴿۞وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا.

«اگر کافران میل به سوی صلح نمودند از آنان قبول صلح کن».

سنّت: مُهَادَنَتُهُ صَلَّى الله عليه وسلم قُرَيْشاً عَامَ الْحُدَيْبِيَةِ:کما رواه الشیخان: صلحی که رسول الله جبا قریش صلح حدیبه را در سال ششم هجری منعقد نمود.

و اجماع امّت.

در اول سوره‌ی برائت بدین جهت بسم الله الرحمن الرحیم نوشته نشده که سوره‌ی برائت مکمّل سورۀ انفال می‌باشد. روی این اصل در ابتداء سوره‌ی برائت بسم الله آوردن مکروه است.

يعقدها الامام ولو بنائبه لمصلحة اربعة اشهر فاقل.

امام عقد هدنه با کافران می‌بندد، اگر چه به وسیله‌ی نائب او باشد، عقد صلح و آتش‌بس با کافران وقتی می‌بندد که مصلحت مسلمین در آن باشد، آن هم برای مدت چهار ماه یا کم‌تر.

اگر مصالحه با همه‌ی کفّار باشد امام عقد هدنه را با آنان می‌بندد، اما اگر کشوری از کشورهای اسلام با کشور همسایه که کافر است عقد هدنه می‌بندد فرمانروای همان کشور به اذن امام عقد هدنه می‌بندد؛ اینکه چهار ماه معین شد برای این است که در آیه‌ی دوم سوره‌ی برائت آمده است:

﴿فَسِيحُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ.

«چهار ماه با ایمنی کامل در زمین رفت و آمد کنید».

رسول الله ج در سال فتح مکّه چهار ماه به صفوان بن امیه برای مسلمان شدنش مهلت داد و او پیش از چهار ماه مسلمان شد.

او على انه متى بدالة نقض العهد وان كان بنا ضعف جازت الزيادة عشر سنين:

یا اینکه امام یا نائب او یا فرمانروای هریک از کشورهای اسلام به اذن امام عقد هدنه با کافران می‌بندد، به این شرط که هرگاه او پی برد که عقد هدنه به مصلحت مسلمین نبوده است آن پیمان را بشکند، و موقعی که ما مسلمانان ضعیف باشیم عقد آتش‌بس را برای ده سال بستن هم درست است. برای اینکه رسول الله جعقد هدنه را با قریش برای مدتی ده سال منعقد نمود، چنان‌که در سنن ابوداود آمده است.

ولا يجوز عقدها على خراج يدفع اليهم ولا يجوز لمسلم دفع مال لمشرك لحفن دمه.

برای امام یا نائب او درست نیست که عقد هدنه با کافران ببندد؛ بدین صورت که امام به کافران خراج بدهد، اگر چه در عقد هدنه نباشد؛ برای اینکه خداوند متعال فرمود:

﴿فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ[محمد: ۳۵].

«مبادا که خود را خوار بگیرید و طلب صلح کنید در حالی که شما دست بالا را دارید».

طلب صلح شما باید از منشأ قدرت باشد نه رساننده‌ی ضعف. در حقیقت قرآن همه‌اش دستور عزّت و سربلندی است. باید دانست که آنچه از باب مدارا و سازش باشد، از این باب نیست. مثل رشوه‌ای که برای بیرون آوردن مظلومی از حبس، یا برای نجات خود از حبس برای احقاق حق خود داده شود؛ این‌ها اگر مکروه است اما حرام نیست. رشوه موقعی مصداق پیدا می‌کند که حقی را ضایع گرداند یا باطلی را اثبات نماید. اما مروّت با دوستان و مدارا با دشمنان چنان است که شاعر گفت:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروَّت با دشمنان مدارا

الا ان يحيط به العدو او يؤسر او يلزمه القود قيبذل الدية ليعفو عنه:

مگر در صورتی که مسلمانی ببیند دشمن او را احاطه نموده یا در دست دشمن اسیر شده و برای نجات خود مالی بپردازد؛ یا اینکه قبلاً کافری را کشته و خونبها بدهد، تا کافر از او گذشت کند. این‌ها درست است.

فان هادنهم الامام على مالا يجوز فسد الشرط:

اگر امام و رهبر مسلمانان با کافران در مقابل چیزی عقد صلح بندد که روا نیست: مثل صلح بر اینکه اسیران ما را آزاد نکنند، یا برگرداندن مسلمانی که اسیر کافران شده و خود را نجات داده است به کافران، پس نگرفتن مال ما از آنان و یا عقد ذمه با کافران بستن به کم‌تر از یک دینار از هرکدام، یا صلح با آنان در برابر اینکه در حجاز بمانند، یا اینکه در حرم مکه داخل شوند، یا اینکه خمر را آشکارا بخورند، در همه‌ای مسائل عقد صلح باطل است؛ برای اینکه دارای شرط فاسد است.

فان جاءنا منهم مسلمـان: عبد او امراة لم يعط سيده يمته ولا زوجها مهرا:

اگر زن یا برده‌ای از کافران نزد ما آمدند در حالی که مسلمان بودند یا نزد ما مسلمان شدند، به هیچ وجه به سوی کافران برگردانده نمی‌شوند؛ قیمت برده نیز به آقای او داده نمی‌شود. مهر زن هم به شوهر او داده نمی‌شود. برای اینکه اسلام برده میان او و آقایش مانع از برگرداندنش شده و اسلام زن نیز مانع از برگرداندن او به شوهرش شده است. آقای کافر و شوهر کافر اگر برده و زوجه خود را می‌خواهند باید مسلمان بشوند تا به سوی ایشان برگردانده شوند.

﴿وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُواْۚ[الممتحنة: ۱۰].

«به شوهران زنانی که مسلمان شده‌اند و شوهران‌شان کافرند به شوهران‌شان آنچه را که بر زنان‌شان انفاق نموده‌اند به آنان بدهید».

با آیه ۱۰ سوره ممتحنه برگرداندن زنان مسلمان شده به شوهران کافرشان ممنوع شده است منسوخ شده است:

﴿فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ[الممتحنة: ۱۰].

«زنانی را که مسلمان شده و نزد مسلمانان آمده‌اند به شوهران کافرشان برنگردانید».

رسول الله ج هر زنی که مسلمان می‌شد و به مدینه می‌آمد مهرش را به شوهر کافرش می‌پرداخت. این به خاطر شرطی بود که در قرارداد صلح حدیبیه با کافران بسته بودند که اگر یکی از کافران مسلمان بشود و به مدینه آید او را به مکه نزد کافران برگردانند؛ اما نظر به اینکه زن مسلمان برگردانده نمی‌شد مهرش را می‌پرداخت. برای دانستن تفصیل این مسأله به تفسیر صفوة العرفان مراجعه فرمایید.

فان نقضوا العهد وكانوا بدارنا بلغوا المامن ثم كانوا حربا لنا:

اگر کافران عهد و پیمان صلح را شکستند یا مدت آتش‌بسی که میان مسلمانان و کفار بود به آخر رسید و در همان حال کافران در شهرهای ما بودند، به جای امنی (که دیارشان باشد) رسانیده می‌شوند، تا از طرف ما و از طرف دیگر کافرانی که با ما عهد بسته‌اند ایمن شوند: یعنی اگر خیانتی از کافرانی که با ما عهد و پیمان داشتند ظاهر شد، به این صورت که مثلاً به جنگ ما برخاستند، یا کافران حربی را بر نقطه‌ی ضعف و خللی که در کار ما می‌دانستند آگاه ساختند، یا جاسوسان کافران حربی را منزل دادند، یا به مقام رسالت بی‌ادبی نمودند این روش‌شان به منزله‌ی نقض عهدشان است پس باید به مأمن‌شان رسانیده شوند. بعد از رسانیدن، حکم کافران حربی را نسبت به ما دارند.

ويجوز امان كل مسلم مختار غير صبي ومجنون واسير حربيا محصورا غير اسير ونحو جاسوس:

هر مسلمانِ دارای اختیار که مجبور نباشد و کودک و دیوانه و اسیر نزد کافران نباشد می‌تواند به تعدادی از کافران امان بدهد. کافرانی که نه اسیر ما هستند و نه از قبیل جاسوس و افراد موذی هستند. به این صورت که مثلاً مسلمانِ مختار به مردم قریه‌ی کوچکی امان بدهد. اما کودک مسلمان یا دیوانه‌ی مسلمان یا مسلمانی که نزد کافران اسیر است هیچکدام حق امان‌دادن به کافران را ندارند. در امان دادنِ کافران به تعدادی مشخص می‌توان امان داد نه به همه‌ی کافران که باب جهاد را ببندد. امان‌دادن به جاسوس و کسانی که امان دادن‌شان به ضرر مسلمین است، جایز نیست.

امان مسلمان به اکراه جایز نیست. امانی که مسلمانی به کافران می‌دهد فقط اربعة اشهر یعنی برای مدت چهار ماه است و بس و یا برای مدت کم‌تر از چهار ماه. اما امان دادنِ مسلمانِ مختار به کافران برای بیش‌تر از چهار ماه جایز نیست. اما امانی که امام به سبب ضعف ما به کافران می‌دهد منوط به عقد هدنه‌ای است که امام با آنان می‌بندد که تا ده سال هم می‌تواند باشد.

ولو تحاكم عندنا في نكاح او غيره ذميان او مسلم وذمي او مسلم ومعاهد او معاهد وذمي وجب علينا الحكم بينهم:

اگر دو کافر ذمی یا یک مسلمان و یک ذمّی یا یک مسلمان و یک معاهد یا یک معاهد و یک ذمی برای حل نزاع‌شان که در امور زناشویی بود یا غیر آن داوری ما را پذیرفتند بر ما داوری میان آنان واجب است؛ چنان‌که خداوند متعال فرمود: آیه ۴۹، سورة المائده:

﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ.

«و داوری نما میان‌شان به حکمی که خدا بر تو نازل فرمود و تو را به اجراء آن امر فرمود».

اما حکم میان دو کافر حربی یا دو معاهد یا دو کسی که امان دارند حکم میان اینان بر ما مسلمانان لازم نیست.