احکام و فلسفه جهاد در اسلام

احکام جزیه

احکام جزیه

جِزْیَه از جزاء و مکافات گرفته شده؛ برای اینکه مسلمانان در برابر گرفتن مبلغ ناچیز جزیه در جزاء و مقابلِ آن حفظ کفار و شهرهایشان را تعهد می‌کنند. جزیه‌گرفتن در سال هشتم هجری که مکه‌ی مکرمه فتح شد و اسلام به عنوان دینی جهانی قلمداد شد، مشروع گردید.

اصل در مشروع‌بودن جزیه، کتاب، سنّت و اجماع است.

کتاب: مثل آیه‌ی ۲۹ سورۀ التوبه:

﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ -....- حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩[التوبة: ۲۹].

«بجنگید با مردمی که به خدای یکتا ایمان نمی‌آورند، و به روز قیامت ایمان ندارند (برای اینکه اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشتند به خاتم الانبیاء جنیز ایمان می‌آوردند. و آنچه را خدا حرام فرمود (مثل خَمْر) آن را حرام نمی‌دانستند و از دین بر حق خدا که دین خدا و دین اسلام و ناسخ ادیان دیگر است پیروی می‌کردند، یعنی یهودیان و مسیحیانی که کتاب آسمانی تورات و انجیل داده شدند و باز هم ایمان به یکتائی خدا و قیامت ندارند با آنان بجنگید تا با دست خود و زبون جزیه بدهند».

سنت: مثل حدیث بخاری که رسول الله ج: «أَخَذَ الجِزْيَةَ مِنْ مَجُوسِ هَجَرَ وَقَالَ سُنُّوبِهِمْ سُنَّةَ اَهْلِ الْكِتَاب»: رسول الله جاز مجوس هجر جزیه گرفتند و فرمودند در جزیه‌گرفتن از آنان همانند معامله با اهل کتاب رفتار کنید. البته با زنان مجوس ازدواج نکنید. در غیر جزیه معامله با آنان مثل معامله با اهل کتاب نیست. در حدیث صحیح به روایت ابوداوود آمده است که رسول الله ججزیه را از نصارای نجران گرفتند.

هجر: در اَلْاَحْسَاءِ عربستان سعودی واقع است. نَجْرانْ از توابعِ یمن است.

اجماع امت در گرفتن جزیه از یهود، نصاری و مجود وجود دارد. حکمت و فلسفه‌ی جزیه: باز کردنِ راهِ دعوت به سوی اسلام و نشان دادنِ رفتار مسلمانان به دیگران و آشناکردن‌شان با دین اسلام که چگونه دینی ساده، بی‌الایش و شایسته‌ی پیروی برای سعادت دنیا و آخرت است.

واركانها خمسة: صيغة ومال وعاقد ومعقود له ومكان قابل للتقرير فيه.

ارکان جزیه پنج است: صیغه، مالی که در جزیه گرفته می‌شود، عاقد که همان امام باشد، معقود له یعنی کافرانی که عقد جزیه با آن‌ها بسته می‌شود و محلّی که ماندن کافران در آن درست باشد.

صیغه: مثل: اقررتكم بدار الاسلام على أن تدفعوا الجزية وتنقادوا لحكم الاسلام: به شما اجازه دادم که در شهر مسلمانان بمانید، در برابر اینکه جزیه بدهید و مطیع احکام اسلام باشید.

از محل سکونت، حجاز استثناء است. چون در حجاز نمی‌توانند بمانند. در ضمن لازم هم نیست که ماندن‌شان در شهرهای مسلمانان حتماً مشروط باشد، بله قرارداد جزیه با آنان با قرار عدم تعرض هم درست است. بدین معنای که متعرض کارشان در شهر خودشان نشویم. مقصود از مطیع احکام اسلام شدن این است که مرتکب کاری که نزد ما و خودشان حرام است مثل قتل، و سرقت نشوند. احکام ما که باید مطیع آن شوند غیر از عبادات مثل نماز، روزه، زکات و حج است و غیر از چیزهایی است که نزد خودشان مباح است، مثل شرب خمر، مشروط بر این علناً در بین مسلمانان به شرابخواری نپردازند و صرفاً در خانه‌ها و اماکن مخصوص خود به آن مبادرت کنند.

اقلها: دينار لكل سنة عن رجل حر بالغ عاقل له كتاب او شبهة كتاب:

حدّاَقَلّ جزیه برای هریک سال یک مثقال طلا است که از هر مرد آزاد، بالغ و عاقل که دارای کتاب آسمانی باشد مثل یهودی و نصرانی و یا دارای شبهه‌ی کتاب باشد مثل مجوسی گرفته می‌شود. برای اینکه رسول الله جموقعی که معاذ را به یمن فرستاد فرمود: «خُذَ مِنْ كُلِّ حَالِمٍ دِينَارًا أَوْ عِدْلَهُ الْمَعَافِرَي». رواه ابوداوود و غیره و صححه ابن حبان والحاکم. حالم به معنی مُحْتَلِمْ یعنی شخص بالغ عاقل. معافر نوعی پارچه‌ی یمنی است؛ یعنی از هر مرد بالغ و عاقل برای مدتی یک سال یک مثقال طلا و یا به قیمت یک مثقال طلا پارچه‌ی لباس از آنان بگیر. عدل ذلک: به جای آن. معافر نام قبیله‌ای است از یمن که پارچه به آن‌ها منسوب است. حدیث فوق می‌رساند که درست آنچه به قیمت یک مثقال طلا باشد و آنچه منقول است لزوم یک مثقال است نه قیمت آن و لکن به جای آن گرفته می‌شود هرچه به قیمت یک مثقال طلا باشد و همین است معنی حدیث. جزیه تنها از مردان گرفته می‌شود نه از زنان؛ آن هم از مردان‌ آزاد، برای اینکه جزیه برای نگهداری خون شخص آزاد است وگرنه برده که به مجرد اسیر شدنش برده می‌شود و خونش ریخته نمی‌شود. بالغ برای اینکه از کودک گرفته نمی‌شود و خون کودک ریخته نمی‌شود و به مجرد اسارت برده می‌شود. عاقل برای اینکه از دیوانه گرفته نمی‌شود، برای اینکه مکلَّف نیست. دارای کتاب آسمانی باشد یعنی محرز نشده که جدّشان بعد از منسوخ شدن آن کتاب، تابع آن دین شده است؛ مثل کسی که تابع صحف ابراهیم÷باشد، او کتابی دانسته می‌شود. یا اینکه شبهه‌ی کتاب داشته باشد مثل زردشتی. قبول از او بنا به آیه‌ای است که بیان شد و نیز به اقتضای حدیث بخاری است که روایت شد. این حکم با هدف جلوگیری از خونریزی وضع شده است، اما کسی که محرز شده که وی بعد از منسوخ‌شدن دینی تابع آن شده، مثل مردمان غیر اروپایی از قبیل مردم هند و افریقا که بعد از منسوخ‌شدن دین مسیحیت، نصرانی شده‌اند، جزیه آز آنان قبول نمی‌شود. از کسانی مثل بت‌پرستان و آفتاب، ماه و ستاره‌پرستان نیز جزیه قبول نمی‌شود.

ويسن مماكسة غير فقير حتى يؤخذ من متوسط دينار ان ومن غني اربعة:

با کسی که فقیر نیست چانه‌زدن سنت است. تا سرانجام از شخص متوسط الحال دو مثقال طلا و از غنی و توانگر چهار مثقال طلا گرفته شود. برای بیرون رفتن از خلاف امام ابوحنیفه /که گرفتن جزیه کم‌تر از دو مثقال طلا از متوسط و گرفتن کم‌تر از چهار مثقال طلا از غنی را درست نمی‌داند.

ولو عقدت باكثر لزمهم الاكثر و ان جهلوا حال العقد جوازه بدينار:

بستن عقد جزیه به بیش‌تر از یک دینار از هر مرد آزاد بالغ عاقل کتابی درست است. اگر چه موقع عقد جزیه بستن ندانند که عقد جزیه بستن به قرارداد یک دینار طلا از هر مرد غیرفقیر در سال درست است. مثلاً اگر کسی جنسی به بیش‌تر از قیمت آن خرید همان مبلغی که بیع بر آن بوده بر او لازم است و اگر چه در وقت خرید نداند که آن جنس را به بیش‌تر از قیمتش خریده و گول خورده است.

فان ابوا بذل الزيادة فناقضون للعهد:

اگر به بیش‌تر از یک مثقال طلا از هر مرد غیرفقیر قرارداد پرداخت جزیه را بستند و سپس از پرداخت زیاده بر یک مثقال که عقد جزیه را بر آن بسته بودند خودداری نمودند، این به معنای پیمان‌شکنی است و از عهد و امان مسلمین بیرون آمده‌اند. باید مجدداً با آنان جنگ شود تا قرارداد خود را رعایت کنند.

ومن ذكر الله تعالى او كتابه بما لايدينون به او نبيا له او دينه بمـالا ينبغي او زنى بمسلمة ولو باسم نكاح او فتن مسلما عن دينه او قطع عليه الطريق او دل اهل الحرب على عورة اي خلل لنا او آوى عينا لهم انتقض عهده به ان شرط انتقاضه به والا فلا.

کسی که از کافرانی بود که عقد جزیه با او بسته شده بود: خدا را به شیوه‌ای یاد نمود که مطابق با روش دین و عبادات‌شان نبود، مثلاً منکر خدا شد. یا اینکه نام کتاب خدا را به صورتی برد که دین و عبادت‌شان بر آن نیست. مثلاً به خداوند متعال ناسزا گفت. اما اگر چیزهایی اظهار بدارند که با عقیده‌شان مطابق باشد مثلاً بگویند: الله ثالث ثلاثة: خداوند سومی سه تا است: خدا، پسر خدا – عیسی – و روح القدس اگر چنین چیزی بگویند، پیمان‌شان شکسته نمی‌شود، اما به آنان اجازه داده نمی‌شود که آن را اظهار کنند.

هریک از آنان که خدا را به بدی یاد کرد یا کتاب خدا را به بدی یاد کرد یا یکی از پیغمبران خدا را به آنچه شایسته‌ی او نیست یاد کرد یا کتاب آن پیغمبر را به بدی یاد کرد، مثلاً نسبت ناروا به عیسی و مادرش داد یا صُحُف ابراهیم را به طرزی ناشایسته یاد کرد، یا اینکه با زنی مسلمان زنا نمود هرچند از طریق ازدواج با او باشد، یا مسلمانی را از دینش بیرون برد، یا راهزنی نموده و راه را بر مسلمانان بست، یا کافران حربی را راهنمایی نمود و آنان را از نقطه‌ی ضعف ما آگاه کرد، یا اینکه جاسوس کافران حربی را منزل داد. هریک از این نُه کار را انجام داد پیمان شکسته می‌شود. البته در صورتی که با آنان شرط شده باشد که هریک از این کارها بکنند پیمان‌شان شکسته می‌شود. اما اگر با آن‌ها چنین شرطی نشده پیمان‌شان شکسته نمی‌شود ولی تنبیه می‌شوند تا دیگر چنین کاری نکنند.

ويمنعون وجوبا من اظهار منكر بيننا ومن احداث كنيسة ببلادنا ومن دخول مسجد بلا اذن ومن ان يسقوا مسلما خمرا ويطعموه لحم خنزير ومن ركوب خيل ومن ركوب بسرج وبركب من حديد ويؤمرون بالغيار والزنار فوق ثيابهم:

موقعی که کافران در میان ما اقامت دارند از آشکار‌کردن منکر منع می‌شود مثل بار کردن خمر و ظاهرکردن آن و بلندکردن صدای ناقوس، برپا داشتن علنی عید خود، همچنین از تأسیس کلیسا در شهرهای ما باید منع شوند، اگر ما شهری از شهرهایشان را فتح نمودیم و قرار شد شهر برای ما باشد و آن‌ها کلیسا در آن بسازند از آن منع نمی‌شوند و نیز منع می‌شوند از داخل شدن به مسجد بدون اجازه‌ی ما؛ لیکن اگر یک مسلمان به کافر اجازه داد به داخل مسجد بشود می‌تواند، از اینکه به مسلمانی خمر بنوشانند یا اینکه گوشت خنزیر به مسلمان بخورانند نیز منع می‌شوند، از سوار شدن بر اسب در شهرهای ما و از نهادن زین بر حیوان سواری و نیز از رکاب آهنی منع می‌شوند. اگر بخواهند رکاب بنهند باید رکاب چوبی بنهند؛ نیز موظفند تکّه‌ای پارچه که رنگ آن غیر از رنگ لباس باشد بر لباس خود بیفزایند. رنگ این تکّه پارچه برای نصاری رنگ آبی یا خاکستری، برای یهود زردرنگ و برای مجوس رنگ سرخ یا سیاه است. مدتی به جای تکّه پارچه به رنگی غیر از رنگ لباس قرار داده بوده‌اند که نصاری عمامه به رنگ آبی بپوشند و یهود عمامه به رنگ زرد بپوشند و مجوس به رنگ سرخ و یا سیاه بپوشند. همچنین به بستن زنار مکلف می‌شوند. زنار ریسمان کلفتی به رنگ‌های متعدد است که بر کمر می‌بسته‌اند.

(باید دید که همین کافران رنگ‌هایی که برای شناسایی‌شان به وسیلۀ تکّه پارچه‌ای با رنگ متفاوت از لباس معرفی می‌شده‌اند تا مسلمانان بدانند که این نصرانی، آن یهودی و آن دیگری مجوس است. اما امروز همان تکّه پارچه‌ها را به عنوان پاگون بر دوش و بر بازو برای درجه‌داران قرار داده‌اند. آنچه مایه‌ی معرفی‌شان به ذلّت بوده، امروز آن را مایه‌ی افتخار قرار داده‌اند؛ عجیب این است که مسلمانان بدون دانستن تاریخ‌شان از آنان پیروی می‌کنند). زنار که مأمور بوده‌اند روی لباس ببندند امروز به نام تسمه و کمربند مورد استعمال زن و مرد است. بیهقی/از ابوعبیدۀ ابن الجراحسروایت نمود که آخرین سخن رسول الله در شأن حجاز این بود که فرمود: «أَخْرِجُوا الْيَهُودَ مِنْ الْحِجَازِ»:

ولا يمكن كافر من سكني الحجاز وهو مكة والمدينة واليمامة وطرق الثلاثة وقراها:

کافر اجازه ندارد که در حجاز سکونت کند. قصد از حجاز مکه‌ی مکرمه، مدینه‌ی منوره و یمامه است که نزدیک یمن است، تا مکه سی و دو فرسخ فاصله دارد و تا طائف شانزده فرسخ فاصله دارد؛ خلاصه حجاز عبارت است از مکه‌ی مکرمه، مدینه‌ی منوره،، یمامه، راه‌های این سه شهر و قریه‌های تابع این سه شهر. در صحیحین آمده که رسول الله فرمود: «أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ»: مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنید. در صحیح مسلم آمده است که رسول الله فرمود: «لَأُخْرِجَنَّ الْيَهُودَ، وَالنَّصَارَى مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ»: یهود و نصارا را از جزیرة العرب بیرون می‌کنم.

وله اذا اذن له الامام لمصلحتنا فيه والاقامة فيه ثلاثة ايام غير يومي الدخول والخروج.

موقعی که امام برای مصلحت ما مسلمانان به کافران اجازه بدهد که به حجاز بیاید، می‌تواند از زمین حجاز عبور نماید و سه روز غیر از روز دخول و خروج در حجاز – غیر از حرم مکه – بماند.

ولا يمكن من دخول حرم مكة فان دخلة ومات لم يدفن فيه فإن دفن نبش:

کافر اجازه ندارد که در حرم مکه داخل شود، اگر به حرم مکه داخل شد و مُرد نباید در حرم مکه دفن شود. اگر در حرم مکه دفن شد باید کاویده شود و جسدش از آنجا بیرون برده شود. حرم مکه از ناحیه‌ی مدینه سه میل است، از طریق عراق هفت میل است، از طریق جعرانه نُه میل است و از جهت جدَّه ده میل است. اگر کافری که در حرم مکه مرده است جسدش از هم پاشیده است به حال خود گذاشته می‌شود.