رساله تصوف فاروق اعظم رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
اما توسع فاروق اعظم در علوم احسان و یقین که الیوم به اسم علم تصوف و علم سلوک مشهور شده پس پیش از آنست که استیعاب آن مرجو باشد و ما را مناسب مینماید که بعض مباحث این فن بنویسیم و رساله علیحده سازیم تا موجب ترتب دو فائده باشد:
معرفت قدر فاروق اعظم س.
و معرفت آنکه این علوم از خلفاء ثابت شده نه بدعتی است که مِن بعد پدید آمده كما ظن من ليس له نصيبٌ في علوم الحديث.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله مخرج العلوم من معادنها ومفيض الفهوم من اماكنها ومحيي النفوس بها حياةً طيبةً ومرقيها بذلك إلى ما قدر لها من مرتبة وأشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله صلى الله تعالى عليه وعلى آله وصحبه وسلم أمابعد میگوید فقیر ولی الله عفی عنه: این است از نشر مقامات و اشاعت کرامات و بیان حکم و افادات خلیفهی اوَّاب الناطق بالحق والصواب امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب س آنچه بندۀ ضعیف به تدوین آن موفق شد والله الـمستعان وعليه التكلان.
و پیش از خوض در مقصود دو مقدمه را تمهید کنیم:
یکی آنکه حقیقت تصوف که بعرف شرع نام آن احسان است سه اصل دارد.
اصل اول: پیدا کردن یقین از تلبس به اعمال خیر مانند صلاة و صوم و ذکر و تلاوت، و مراد از یقین اینجا یقین خاص است که بطریق موهبت صالحین امت را نصیب میشود و بعرف صوفیه نام آن یاد داشت است نه یقینی که از جهت استدلال یا تقلید حاصل میگردد.
اینقدر بدیهی است که همه مسلمین بقدر استعداد خودها خود اعمال خیر میکنند و بمرتبۀ یقین نمیرسند الا طائفهی از ایشان لاجرم تحصیل یقین از تلبس به اعمال خیر مشروط است به امور دیگر.
سخن ما در تحقیق و تعیین آن امور میرود، به استقراء معلوم میشود که آن امور در سه کلیه مندرج است:
یکی بمنزلت شرط قبول اعمال و آن اخلاص فی العمل است.
و دیگر اکثار اعمال خیر کمیةً مانند تهجد و ضحی و اذکار صبح و شام.
سوم کیفیت خاصه که عبارت از خشوع و حضور و ترک حدیث نفس و هیآت مذکره خشوع و اذکار مقویه آن.
در قرآن عظیم و سنت سنیه احسان را تفسیر کردهاند به این سه کلیه «قال النبي ج: إنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»[١].
وقال الله تعالى: ﴿ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُحۡسِنِينَ ١٦ كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ ١٧ وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨ وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ١٩﴾ [الذاریات: ١٦-١٩].
«وقال ج: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»[٢].
اصل دوم: تولید مقامات از میان یقین و طبیعت نفس و قلب، و عمده این مقامات بحسب تحریر شیخ ابوطالب مکی که شیخ این فن است ده چیز است: توبه و زهد و صبر و شکر و رجاء وخوف و توکل و رضا و فقر و محبت.
دل آدمی و نفس او بوجهی مخلوق شده که پیوسته مطیۀ این احوال متضاده باشد لیکن در اول امر متعلق این احوال امور دینیه و دنیویه بود خوف از دشمن یا تلف مال و ولد داشت و رجاء بکثرت اموال و ولد و جاه و اعتماد بر اسباب داشت چون یقین بر جبلت او مستولی شد و از همه جهت دل او را فرا گرفت لاجرم رجاء و خوف همه بالله و به امر او و مواعید او متعلق گشت و اعتماد او بر مسبب اسباب افتاد نه بر اسباب الی غیر ذلک.
ندانی که مقامات در این ده چیز محصور است بلکه اینها عمده مقاماتاند و الا اشیاء بسیار از این قبیل است مثل صدق حال، و شدت لامر الله، و تواضع و مانند آن.
و در قرآن عظیم و سنت سَنیة بسیاری از مقامات مبین شده که شرح آن طولی دارد و آن حضرت ج جمعی از صحابه را به بشارت بعض مقامات سر افراز فرمودهاند مثل صدیقیة و محدثیة و شهیدیة و حواریة، و گاهی صورت صبر مثلاً با سختی دل مشتبه گردد و توکل با تهوّر مختلط شود وعلی هذا القیاس محققین صوفیه علامات و خواص برای امتیاز یکی از دیگری بیان کنند.
و فقیر یک اصل عظیم تقریر میکند که از همه تقریرات طویله مغنی تواند بود و آن آنست که مقام آن را گویند که متولد باشد از میان یقین و جبلت قلب و نفس پس اگر استیلای یقین در یکی یافته نشود صفات وی همه طبیعیاند نه مقامات سلوک و اگر استیلای یقین دیده شود باز تأمل باید کرد که پیش از یقین اینها بهمین صفت و بهمین وضع در شخص بود یا نه؟ اگر بود از مقامات نیست و اگر نبود آن از مقامات سلوک است منصف لبیب را همین نکته انشاء الله کافی است.
اصل سوم: چون یقین بر شخصی مستولی شد و نفس او را در گرفت آنچه میگوید و آنچه میکند از یقین میکند و مقامات سنیۀ در سینۀ وی متولد شد و در این مشرب استقلالی بهم رسانید طفاحۀ از حال او بیرون افتد و در میان افراد بشر شائع گردد و این دو نوع است: کرامات خارقه و تربیت مریدان.
حضرت فاروق اعظم س این همه مباحث را قولاً و فعلاً بیان فرموده و به ذروۀ اعلی این فن ترقی نمود و او اعلم صوفیه است به علوم تصوف در امت مرحومه و بعد آن حضرت ج امت مرحومه آن حضرت ج را تربیت فرموده چه اصحاب آن حضرت ج و چه تابعین و افادۀ حِکم و مواعظ نموده خطاباً للحاضرین وکتاباً للغائبین هرچند استیعاب این مبحث خصوصاً در این رساله گنجائش نیست نکتهی مالا يدرك كله لايترك كله منظور نظر است.
[١]-
[٢]-