یادی از یار - شرح مختصری از زندگی استاد حیدر علی قلمداران

* آغاز فعالیت‌های قلمی استاد

* آغاز فعالیت‌های قلمی استاد

فعالیت قلمی ونگارشی استاد، ازهمکاری با مطبوعات ونشریات غالباً دینی دردهۀ بیست آغاز شد. وی درنشریاتی مانند«استوار» و «سرچشمه‌»درقم‌، و نشریاتی مانند«وظیفه‌»و«یغما»درتهران مقاله می نوشت‌. قلمداران در روزگار جوانی‌، دراواخردهۀ بیست‌، مقالاتی هم درسال چهارم نشریه آئین اسلام به چاپ رساند. ازجمله درشمارۀ۳۰ همین نشریه ‌مقاله ای تحت عنوان «آیا متدینین ما دروغ نمی‌گویند؟» چاپ شده که درشمارۀ ۳۵ همان نشریه، مورد انتقاد آقای محی‌الدین انواری قرارگرفت‌. همچنین درنشریاتی مانند نوردانش‌ و ندای حق هم مقالاتی چاپ کرد.عنوان مقاله ای ازوی درمجلۀ نوردانش(سال اول‌، شماره ۲۹) این بود: «می‌دانید که اعمال زشت ما موجب بدنامی دیانت است‌؟». وی در شماره‌های متعدد مجله هفتگی نوردانش وگاه، سالنامه‌ها مقالاتی دارد. ازجمله نگاه کنید به مقالۀ وی درهمان نشریه‌، سال اول، ش۳۶؛ نیزعنوان مقاله ای از وی درنشریۀ ندای حق‌، شمارۀ ۱۶۹چنین بود:«مقلدید یا محقق‌».عنوان‌مقاله ای از وی درمجلۀ مسلمین هم چنین بود:«من ازعاشورا چنین می فهمم‌» (مسلمین‌، ش‌۱۷، سال۱۳۳۰ش).

گفتنی است که درنشریۀ وظیفه‌، مقاله ای تحت عنوان«انحطاط مسلمین و چارۀ آن‌»به چاپ می رسید که بخشی ازآن درشماره۶۳۰ (تیرماه۱۳۳۸)و بخش‌های دیگردرشماره‌های بعدی وظیفه آمده که بسیارطولانی است‌.چند مقالۀ ردّ وایراد هم بین استاد قلمداران وحاج سراج انصاری درنشریۀ وظیفه ‌به چاپ رسیده است‌. مجموعۀ نوشتۀ حاج سراج که بخشی دربارۀ همین علل انحطاط وبخشی هم در بارۀ مسأله توسل ومعنای اولوالامراست(تحت عنوان «در موضوع توسل‌و معنای اولوالامر») به صورت یک جزوۀ مستقل درهشت صفحه (ضمیمه وظیفه ‌شماره ۶۹۷) به چاپ رسیده است‌ (که تاریخ خاتمه آن‌، آبان ۱۳۳۹ است).

همچنین مقالات فقهی وارزشمندی از استاد درمجلۀ وزین حکمت، که آقایان سید محمود طالقانی(ره) ومهندس مهدی بازرگان(ره)نیز درآن قلم می زدند، به چاپ می رسید.

طبق اظهارخود استاد، درمجله ای که ازسوی ادارۀ فرهنگ قم به چاپ می‌رسید مقاله‌ای منتشرشد که به حجاب اسلامی اهانت کرده بود، وی نیز جوابیه ای قاطع ومستدلّ در ردّ آن نگاشت و در روزنامۀ استوار به چاپ رساند. این اقدام از سوی یک فرد فرهنگی خشم رئیس فرهنگ قم را برانگیخت به گونه ای که دراثنای یک جلسۀ عمومی در برابرحضّار از او به تندی انتقاد کرد و به اخراج از ادارۀ فرهنگ تهدیدش نمود! استاد می‌گوید: من نیز اجازه خواستم و پشت تریبون رفتم و با کمال صراحت لهجه و با دلیل و برهان، سخنان پوچ و تهدیدات پوشالی وی را در برابرحضّار پاسخ دادم. پس ازسخنان من جلسه به هم خورد و الحمدلله بعد هم هیچ اتفاقی برایم نیفتاد، اما رئیس فرهنگ پس از مدتی ازقم منتقل شد.

استاد می فرمود: علت انتقال رئیس فرهنگِ قم، احتمالاً اقدام آقای روح الله خمینی بودکه درآن زمان درقم درس اخلاق می‌داد و من نیز گه گاهی در درس وی حاضرمی شدم. ایشان بعد از قضیۀ اداره فرهنگ کسی را به منزل ما فرستاد که با شما کار دارم، وقتی نزد ایشان رفتم موضوع را جویا شد و پس از تعریف ماجرا به من گفت:ابداً نترس هیچ غلطی نمی‌تواند بکند من نمی‌گذارم این مردک در این شهر بماند، اگر بازهم چیزی گفت جوابش را بدهید. (درضمن استاد اشاره کردند که آقای خمینی یک باردرهمان جلسۀ درس اخلاق که راجع به ولایت و مقام ولیّ سخن می‌گفت، اظهارداشت: «ولیّ خدا اگر پُف کند چراغ آفرینش خاموش می‌شود»! من نیز وقتی طرز تفکر او را چنین دیدم دیگر در درس وی حاضر نشدم).