۳- شدت یافتن بیماری پیامبر ج
بیماری پیامبر جاز بیست و هشتم صفر سال یازدهم هجری شروع گردید. در آن روز در قبرستان بقیع حاضر شدند و در هنگام بازگشت دچار سردرد شدیدی گشتند. پیامبر جاز بقیهی همسران خودشان اجازه خواستند تا ایام باقی ماندهی عمر مبارک خویش را در منزل عایشهلبمانند و بقیهی همسران ایشان با این امر موافقت نمودند.
بیماری پیامبر جروز به روز شدت میگرفت؛ به گونهای که بعضی اوقات این قدر دچار تب میگشتند که بر اثر آن درد و تب بیهوش میگشتند. اما پس از چند روز تا حدودی بهبودی پیدا نمودند و در مسجد حاضر شدند. پیامبر جبر منبر بالا رفتند و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمودند: ای مردمودند: ای مردم! به سوی من بیایید! همه شتابان به سوی آن حضرت آمدند. آنگاه ضمن ایراد سخنانی چند فرمودند: لعنت خدا بر یهودیان و نصاری! چون آرامگاههای پیامبرانشان را مسجد گردانیدند.
بعد از آن فرمود: شما را در مورد انصار سفارش میکنم، که ایشان پارههای تن من و وابستگان من هستند؛ آنچه بر عهده داشتهاند، ادا کردهاند و انجام دادهاند، و آنچه باید برای ایشان انجام بدهیم، بر جای مانده است؛ بنابراین از نیکو کارانشان نیکیهایشان را بپذیرید و از بدکارانشان در گذرید.
آنگاه پس از چند لحظه فرمود: خداوند، بندهی را مخیر گردانیده است میان آنکه از ساز و برگ دنیا هر چه میخواهد به او بدهد، یا اینکه اکتفا کند به آنچه نزد خداست، و آن بنده آنچه را که نزد خدا است، انتخاب کرده است.
دریکی از روزها که حال پیامبر جبهتر شده بود به مسجد تشریف بردند. هنگامی که ابوبکرسمتوجه آمدن پیامبر جشد، خواست تا عقبتر بایستد؛ اما پیامبر جبه او اشاره کردند که عقب نایستد و فرمودند: مرا در کنار ابوبکرسبنشانید! آنگاه آن حضرت را در کنار ابوبکرسدر سمت چب نشاندند.
آری، پیامبر جمیان آنچه مخیر شده بود، لقای پروردگار را بر گزید و چنین دعا کرد: بار خدایا! مرا با پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان که به آنها انعام دادهای، محشر گردان و مرا بیامرز و مشمول رحمتِ خودت قرار ده و مرا به ملکوت اعلا برسان!
پیامبر جاین جملهی اخیر را سه مرتبه تکرار فرمود و آنگاه به دیدار معبود واقعی و حقیقی شتافت. «إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»
خبر وفات پیامبر جهمه جا را فراگرفت. دنیا برای شیفتگان و یاران پیامبر جتیره و تار گردیده بود؛ چرا که آنان فکر میکردند همان طور که پیامبر جتربیت و هدایت آنان را بر عهده گرفته است، تربیت فرزندانشان را نیز بر عهده خواهد داشت.
در آن روز هر یکی از اصحاب در ارتباط با وفات پیامبر جنظری خاص داشت؛ عمرسمیگفت: پیامبر جوفات ننموده است و همانند حضرت موسی÷که مدت چهل روز از قوم خود غایب بود، پیامبر جنیز از میان ما غایب شده و دوباره باز خواهد گشت. بقیهی اصحاب نیز نظراتی متفاوت داشتند.
با ورود ابوبکرسهمهی نظرات به یک نظر تبدیل شد. ابوبکرسوارد جلسهای شد که در ماتم پیامبر جنشسته بودند. آنگاه یکسره به سراغ پیامبر جرفت و روانداز را از چهرهی آن حضرت کنار زد. آنگاه آن حضرت را بوسید و گریست و گفت: پدر و مادرم فدایتان باد! برای شما خداوند دو مرگ قرار نمیدهد؛ اما مرگی که برایتان مقدر شده بود، دریافتند.
آنگاه ابوبکرسفرمود: هرکس محمد را میپرستد، به درستی که محمد وفات نموده است و هرکس که خدا را میپرستد، بداند که خدا زنده است و نخواهد مرد. و بعد از آن این آیه را تلاوت نمود:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤﴾[آل عمران: ۱۴۴].
«محمد جز پیامبری نیست و پیش از او نیز پیامبرانی بوده و رفتهاند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، آیا چرخ میزنید و به عقب بر میگردید؟ هرکس به عقب باز گردد، هرگز کوچکترین زیانی به خدا نمیرساند و خدا به سپاسگذاران پاداش خواهد داد».
بعد از آن مشغول کفن و دفن پیامبر جگردیدند و با پیامبر جوداع گفتند و ایشان را در حجرهی ساده و کوچکشان به خاک سپردند.
مسلمانان بعد از به خاکسپاری پیامبر جدر محلی به نام سقیفهی بنی ساعده جمع شدند و ابوبکرسرا به عنوان جانشین پیامبر جبرگزیدند؛ چرا که در وجود ابوبکرسخصوصیات و صفاتی بود که شایستگی جانشینی و خلافت را داشت و اولین کاری که بعد از وفات پیامبر جنمود، این بود که دستور داد تا لشکر اسامه به طرف فلسطین حرکت کند.
با وجود اینکه بعضی از اصحاب مخالف این امر بودند، اما ابوبکرساصرار داشت که من نمیتوانم لشکری را که پیامبر جآن را آماده کرده است نفرستم؛ بنابراین لشکر اسامه را فرستاد و با پیروزی عظیمی به مدینه بازگشت.
آنگاه متوجه شدند که پیامبر جدر انتخاب اسامه کاری مناسب و بجا انجام داده است. بعد از آن ابوبکرسجنگ بر ضد مرتدین و مانعین زکات را شروع کرد و بر همهی آنان پیروز گشت.