۳- عام الوفود
پس از غزوهی تبوک و تسلیم طائف، نفوذ اسلام به تمام شبه جزیرهی عربستان گسترش پیدا نمود و از آن پس دائماً وفدها و قبیلهها و امیران و بزرگان عرب به مدینه میآمدند و به اسلام روی میآوردند.
کسانی که به مدینه میآمدند معمولاً در خانههای اصحاب و یاران پیامبرججا و غذا داده میشدند و آنان نیز وقت نماز حاضر میشدند و در حضور تمامی اصحاب، رای و نظر خود را اظهار میکردند و پس از قبول دین با نامهای از جانب پیامبر جو گرفتن پولی برای خرج راه خود، به وطن خود باز میگشتند و غالباً پیامبر جنیز کسانی را برای گرفتن صدقه و تعلیم دین و قرآن همراه آنان میفرستاد.
سال نهم هجرت را از آن جهت عام اولوفود (هیأتهای اعزامی) نامیدند که گروه گروه هیأتها و دستههای مختلف برای پذیرش اسلام به مدینه میآمدند و اسلام را میپذیرفتند و آنگاه خداوند نیز سورهی نصر را نازل فرمود:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣﴾[النصر: ۱-۳].
«هنگامی که یاری خدا و پیروزی (فتح مکه) فرا میرسد. و مردم را میبینی که دسته دسته و گروه گروه داخل دین خدا میشوند، پروردگار خود را سپاس و ستایش کن و از او آمرزش بخواه، به راستی که خدا بسیار توبه پذیر است».
نمایندگان مردم نجران
از مهمترین هیأتهایی که نزد پیامبر جآمدند، هیأت یا وفد نجران بود. ناحیهی نجران از نواحی یمن بود. این هیأت از شصت مرد تشکیل یافته بود، که بیست و چهار نفر از اشراف نجد بودند و از بین این عده، سه نفر از بقیه مشهورتر بودند:
۱- عاتِب که امارت و حکومت نجران بر عهدهی وی بود و او را عبدالمسیح میگفتند. ۲- سید که امور فرهنگی و سیاسی نجران را بر عهده داشت و او را اَیهَم یا شرحبیل مینامیدند. وقتی ابن وفد به مدینه وارد شدند، پیامبر جرا دیدار نمودند و از آنان سؤالاتی پرسید و آنان را به اسلام فراخواند؛ اما آنان از پذیرفتن اسلام سرباز زدند و ادعا کردند که از قبل اسلام را پذیرفتهاند؛ اما پیامبر جبه آنان فرمود:
عمل و رفتار شما ثابت مینماید که هنوز به طور واقعی اسلام را نپذیرفتهاید؛ اما پیامبر جبه آنان فرمود:
عمل و رفتار شما ثابت مینماید که هنوز به طور واقعی اسلام را نپذیرفتهاید: ۱- ادعا کردن فرزند برای خداوند. ۲- اینکه شما گوشت خوک میخورید. ۳- عبادت شما برای صلیب.
بحث و گفتگوی آنان پیرامون حضرت عیسی÷ادامه یافت و وقتی آنان از پذیرش اسلام سرپیچی نمودند، پیامبر آنان را به «مباهله» فرا خواند. این ماجرا از این قرار بود که هر یک از آنان یعنی پیامبر جو کسانی که از نجران آمده بودند، ادعا میکردند که اعتقاداتشان درست و کامل است. در این موقع بود که خداوند به پیامبر جامر فرمود که:
«اگر آنان ادعا میکنند که عقایدشان درست است، پس آنان زنان و فرزندانشان را فرا خوانند و شما نیز پسران و فرزندانتان را فراخوانید و آنگاه بگویید:لعنت خدا بر دروغگویان باد»!
بعد از اینکه پیامبر جاین وحی الهی را به آن گروه رسانید، گفتند: بگذار تا فکر نماییم و بعد برای این کار نزد تو بیاییم. آنان وقتی که این کار را بین دانایان خویش به مشورت گذاشتند، به این نتیجه رسیدند که محمد جپیامبر خداست و پی بردند که هر قومی که با پیامبر جمباهله نمودند، هلاک شدند؛ بنابراین با پیامبر جوداع و خدا حافظی نمودند و بر جزیه دادن صلح نمودند.
خداوند آیهای که در ارتباط با مباهله نازل نموده است، این گونه بیان مینماید:
﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ٦١﴾[آل عمران: ۶۱].
«هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارهی مسیح) به تو رسیده است (باز) کسانی با تو به ستیز پرداختند، بریشان بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم زنان خود را فرا خوانید، و ما خود را آماده میسازیم و شما هم خود را آماده بسازید! سپس دست دعا به سوی خدا بر میداریم و نفرین خدا را برای دروغگویان آرزو میکنم».