۲- تجهیز لشکر اسامه برای فرستادن به موته
حاکامان و دولتمردان روم برای کسانی که به پیامبر جایمان میآوردند حق حیات قائل نبودند و اعراب همپیمان رومیان را در صورتی که ایمان میآوردند، به قتل میرساندند.
پیامبر جبرای سخنگویی به این گستاخی آنان، در بیست و ششم ماه صفر سال یازدهم هجری لشکری را آماده نمودند تا به فرماندهی اسامة بن زید که جوانی هفده ساله بود، به منطقهی موته که پدرش زید در آنجا شهید شده بود، بفرستد.
اسة بن زید با بسیاری از بزرگان صحابه از مدینه بیرون رفتند و در محلی به نام (جُرف) – که در یک فرسخی مدینه است – توقف نمودند. بعد از اینکه پیامبر جرهبری این لشکر را به اسامه واگذار نمود و پرچم را به او سپرد، عدهای از پیامبر جانتقاد نمودند که چرا با و جود اینکه در این لشکر تعداد زیادی از بزرگان مهاجرین و انصار وجود دارند، چرا پیامبر جفرماندهی را به جوانی هفده ساله سپرده است؟
وقتی این خبر به پیامبر جرسید، ناراحت شدند و فرمودند: ای مردم! این چه گفتاری است که از بعضی شما به گوش من رسیده است؟ شما به خاطر اینکه من اسامه را فرمانده لشکر ساختم، اعتراض نموده و انتقاد کردهاید، شما در امیر شدن پدرش هم انتقاد کردید، به خدا قسم! که پدر اسامه شایستهی امیر شدن بود و یقیناً پسرش بعد از او شایستهی امیر شدن است و در حقیقت اسامه از محبوبترین افراد نزد من است و من شما را به خوبی و نیکی در حق اسامه، سفارش میکنم.
اسامه و سپاهیان همراه او در ناحیهای به نام «جُرف» متوقف شدن و وقتی خبر بیماری پیامبر جرا شنیدند، از حرکت به سوی یمن متوقف و باز ایستادند. این لشکر در زمان حضرت ابوبکرسو به فرماندهی اسامه به حرکت خود ادامه داد.
باید به این نکتهی اساسی و مهم توجه نمود و آنهم این است که چرا حضرت ابوبکرسهمراه اسامه نبوده است؟ به خاطر اینکه بیماری پیامبر جاز بیست و هشتم صفر شروع گردید و لشکر اسامه هم از «جُرف» بیرون نرفت و ابوبکرسهم به دستور پیامبر جامامت نماز را بر عهده گرفت و از طرفی دیگر هم با توجه به اینکه بیماری پیامبر جشدت گرفت، لشکر اسامه به سوی دشمن نرفت و نظر به اینکه پیامبر جدر روزهای آخر بیماری خودشان در منزل حضرت عایشه به سر میبردند، بنابراین حضرت ابوبکرسآزادانهتر میتوانست به خدمت پیامبر جحاضر شوند و هر دستوری که لازم بود، به ایشان میفرموند.