تئوری امامت درترازوی نقد

یک سؤال مهم

یک سؤال مهم

اگر امامان معصوم برای بیان حقایق دینی و احکام الهی و تفسیر معصومانه قرآن آمده بودند، چرا هیچ یک از آنان یک دورۀ کامل تفسیر قرآن را ننوشتند تا مرجعی معتبر، کامل و مدوّن برای آیندگان به یادگار بگذارند و عالمان شیعه در اعصار آینده و در غیاب امام معصوم، در فهم دین و تفسیر درست قرآن دچار تفرقه و تشتت آراء نشوند؟ چرا امام علی÷در مدت بیست و پنج سال خانه‌نشینی و دوری از حکومت، چنین تفسیری ننوشت؟ چرا امامان بعدی (و مخصوصاً امام جعفر صادق÷که آزادانه به نشر معارف اسلام می‌پرداخت) چنین کاری نکردند؟ چرا امام حسین÷در ده سال اول امامتش (که معاویه هنوز در قید حیات بود و به دلیل صلح‌نامه‌ای که با امام حسن÷نوشته و امضاء کرده بود، اوضاع جامعه آرام بود و امام حسین÷نیز با او در جنگ و مبارزه نبود) از این فرصت استفاده نکرد و یک دورۀ تفسیر مفصل قرآن ننوشت؟ همین سؤال را می‌توان در مورد آموزش اصول و روش‌های صحیح اجتهاد و استنباط احکام از متون دینی نیز مطرح کرد. مگر امامان نمی‌دانستند که به زودی دوران غیبت فرا می‌رسد و مردم از حضور امامان معصوم محروم می‌شوند، پس چرا هیچ کدام یک دوره اصول فقه و آموزش روش درست تفقه در دین را ننوشتند تا در آینده، علماء و فقیهان حداقل در هنگام اجتهاد در متون دینی، از ابزار و روش واحدی استفاده کنند و این همه دچار اختلاف و تشت آراء نشوند؟ آنچه از آن بزرگواران به جای مانده است جز بیان یک سری احکام فقهی که مخصوص دوران خودشان بوده، چیز دیگری نیست و هیچ گونه آینده‌نگری و آموزش روش اجتهاد در تعالیم آنان یافت نمی‌شود. فی‌المثل در مورد اینکه آیا شرایط زمان و مکان در اجتهاد دخیل است یا نه، سخنی نگفته‌اند. آنها فقط می‌گفتند که (به عنوان مثال) احتکار در شش چیز حرام است (گندم، جو، ...) اما هرگز نمی‌گفتند که آیا این حکم مخصوص همان دوران است یا اینکه تا ابد حکم احتکار همین خواهد بود؟ برای همین است که امروز می‌بینیم فقیهی مانند آیت الله گلپایگانی می‌گوید حکم احتکار همان است که معصوم گفته و احتکار تا روز قیامت فقط در همان چند چیز که در حدیث آمده حرام است. اما فقیهی مانند آیت الله منتظری می‌گوید حرام بودن احتکار گندم و جو و ... در آن دوره به این دلیل بوده که نیازهای اساسی مردم در همین مواد غذایی خلاصه می‌شده و احتکار در این موارد به جامعۀ اسلامی ضربه‌های سختی می‌زده است. اکنون که نیازها تغییر کرده، احتکار در همان چیزهایی که امروز جزو نیازهای ضروری مردم است (مانند: آهن، سیمان، روغن و ...) حرام است. یعنی ملاک اصلی در حکم احتکار نیازهای ضروری مردم و جامعه است و چه بسا روزی برسد که گندم و جو و کشمش و .... از نیاز ضروری بودن خارج شوند و لذا احتکار این اقلام حرام محسوب نشود و در عوض احتکار اقلامی مانند گوشت و مرغ و ماهی و .... و یا چوب و کاغذ و ... حرام شود. حال سؤال ما این است که چرا امامان معصوم در هنگام بیان احکام دین و پاسخ به سؤالات مردم، فقط به ذکر احکام و پاسخ سؤال مردم اکتفا می‌کردند و تذکر نمی‌داند که به عنوان مثال حکم دیه بر عاقله مخصوص جوامع قبیله‌ای مانند عربستان و دوران ما قبل مدرنیته است یا نه، و در جوامع دیگر و زمان‌های آینده این حکم جاری هست یا نیست؟ این سؤالات را می‌توان بطور کلی به این صورت مطرح کرد که چرا امامان معصوم آثار مکتوبی در زمینه تفسیر قرآن، بیان احکام الهی، جهان‌بینی دینی، تاریخ صحیح حوادث صدر اسلام، جایگاه عقل و علم و فلسفه و ... در دین همین‌طور اصول اخلاق و عرفان اسلامی و ... از خود بجای نگذاشتند تا جلوی تحریف و نابودی تعالیم خود را تا حدود زیادی بگیرند و برای آیندگان نیز چراغ هدایت باشند؟ درست است که سند مکتوب هم گاهی در معرض جعل و تحریف قرار می‌گیرد، اما احتمال جعل و تحریف در سند مکتوب بسیار کمتر از سخنانی است که به صورت شفاهی و دهان به دهان بین مردم می‌چرخد. لذا اگر واقعاً امامان شیعه از طرف خداوند منصوب و مأمور تفسیر معصومانۀ قرآن و بیان احکام الهی و حقایق دینی بودند، مکتوب کردن تعالیم آنها توسط خودشان (برای جلوگیری از جعل و تحریف و نابودی، و همین‌طور برای استفادۀ بیشتر مردم و آیندگان) از اوجب واجبات بود. اما چرا هیچ کدام چنین کاری نکردند؟ کافی است به همین یک نکته بیندیشیم تا به این حقیقت پی ببریم که تفسیر معصومانۀ دین، غرض خداوند نبوده است. به عبارتی دیگر، خداوند متعال شرط سعادت و کمال (قرب الهی) را در این قرار نداده است که انسان‌ها دین او را به طور کامل و صد در صد درست و بدون هیچ گونه خطا و نقص بفهمند و به همۀ احکام ریز و درشت آن مو به مو عمل کنند. چرا که اگر می‌خواست چنین کاری کند همۀ انسان‌ها را معصوم می‌آفرید. دلیل ما بر این ادعا این است که اولاً چنین شرطی برای انسان‌های غیرمعصوم، در حقیقت تکلیف مالایطاق است و صرف نظر از قبح آن، باعث محرومیت همۀ انسان‌ها از سعادت و کمال می‌شود. ثانیاً حتی اگر این شرط قابل تحقق بود و از طاقت بشری بیرون نبود، حداقل لازمۀ ضروری آن وجود و حضور یک مرجع معصوم در تمام دوران‌ها و تا روز قیامت بود. اما اکنون می‌بینیم که چنین شرطی محقق نشده است و از همین واقعیت نتیجه می‌گیریم که خداوند شرط رسیدن به سعادت و قرب الهی را در فهم و عمل معصومانه قرار نداده بلکه در این قرار داده است که انسان، صادقانه و خالصانه در پی حقیقت باشد و در این راه، عقل و فطرت و وجدانِ پاک خود را مبنای تشخیص حق از باطل قرار دهد و در این جهد صادقانه و خالصانه، اگر هم دچار خطاها و لغزش‌هایی شود مسلماً معذور خواهد بود. در فهم دین هم قصه همین است و جز این نیست. خداوند از انسان خواسته است تا با تدبر در قرآن و بکار انداختن عقل و فکر و اندیشه، سعی در فهم دین و شناخت راه راست کند و چون می‌دانسته که بشرِ ناقص و جایز الخطا، در این تلاشِ صادقانه، جز به فهمی بشری از دین، به چیز دیگری نمی‌رسد، همان را از انسان قبول می‌کند و نقص‌ها و خطاهای غیرعمدی را بر انسان می‌بخشد و فقط عنادِ آگاهانه و عامدانه با حق را نمی‌پذیرد. به اینجا می‌رسیم که اگر هم کسانی بعد از پیامبرصشعارِ «حسبنا کتاب الله» می‌دادند، شعار نادرستی نمی‌دادند. خداوند خودش برای بعد از پیامبرصفقط قرآن را برای مردم، وسیلۀ هدایت و راهنمایی قرار داده است و تفسیر معصومانۀ قرآن مورد نظر خداوند نبوده است. بگذریم از اینکه اگر تفسیر معصومانۀ دین شرط سعادت و کمال بود، حتی با نصب امامان معصوم و حضور آنها در همۀ دور آنها باز هم چنین غرضی تحصیل نمی‌شد. چرا که حتی اگر در هر عصری امام معصومی وجود داشته باشد که حقایق دینی و احکام الهی را درست و صحیح بیان کند، باز هم مردم ممکن است در فهمِ کلام معصوم و ضبط و انتقال آن به دیگران دچار خطا و کج فهمی شوند و تعالیم معصوم دچار جعل و تحریف شود. مگر همین عالمان شیعه در عصر حاضر، به درک‌های مختلف از کلام معصوم نمی‌رسند؟ و مگر هر کدام از این فقیهان درک خود از کلامِ امام معصوم را به نامِ کلام معصوم و حقیقت دین به خورد مردم نمی‌دهند؟ و مگر درک آنها، درکی بشری (و لذا ناقص، ناخالص و خطاآلود) نیست؟