تئوری امامت درترازوی نقد

حضور محترم حضرت آیت الله سبحانی

حضور محترم حضرت آیت الله سبحانی

با سلام و عرض ارادت، احتراماً به عرض می‌رسانم که پاسخ حضرت عالی به سؤالم (در مورد امامت) را دریافت کردم و خواندم. اما قانع نشدم؛ زیرا اولاً پاسخ شما چنانکه باید به سؤال من ربطی ندارد، ثانیاً حاوی مطالبی است که بعضی از آنها غیرقابل اثبات و بعضی دیگر از نظر معنا و مفهوم، فاقد وضوح و روشنی کافی است. برای توضیح مطلب ابتدا لازم می‌بینم سؤال خود را تکرار کرده و توضیح مختصری در مورد آن بدهم. سؤال این بود:

«با توجه به ادله ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصغیبت امام دوازدهم چگونه توجیه می‌شود»؟

تاکنون هر چه فکر کردم و با ذهن خود کلنجار رفتم موفق به آشتی دادن میان این دو (۱. ادله اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصو ۲. غیبت امام دوازدهم و پنهان بودن او از دیده‌ها و عدم دسترسی مردم به او) نشدم و نزدیک است به این نتیجه برسم که این دو نقیض یکدیگر و لذا غیرقابل جمعند. پاسخ دادن به این سؤال که «ضرورت وجود» با «عدم» در تناقض است نه با «غیبت»، امام دوازدهم «غایب» است نه «معدوم». آن ادله، ضرورت «وجود» امام معصوم را اثبات می‌کنند و فقط «عدم وجود» امام با آنها تناقض پیدا می‌کند. در حالی که امام دوازدهم وجود دارد و فقط بنا به دلایلی غیبت کرده است. پس تناقضی در کار نیست.

آری! اگر آن ادله فقط ضرورت «وجود» امام معصوم را ثابت می‌کردند، با غیبت امام تناقض نداشت. اما و هزار اما، در آن ادله از مقدمات و مفروضاتی استفاده شده است که اگر درست باشند، نتیجه منطقی آنها نه فقط ضرورت «وجود» امامان معصوم بعد از پیامبرص، بلکه ضرورت «حضور» آنها نیز هست (آن هم نه فقط در یک دوران خاص بلکه در همه دوران‌ها) به همین دلیل است که می‌گویم غیبت امام دوازدهم آن ادله را نقض می‌کند. اگر آن ادله و مقدمات و مفروضات بکار رفتن در آنها درست بودند، محال بود غیبتی از این نوع صورت گیرد و حال که امام دوازدهم (بنا به اعتقاد شیعه) غایب و از نظرها پنهان شده و هیچ کس او را نمی‌شناسد و عموم مردم نه تنها به او دسترسی ندارند، بلکه حتی خواب او را هم به ندرت می‌بینند۶٧، معلوم می‌شود که آن ادله پایه‌های محکمی ندارند.

برای روشن شدن مطلب باید به ادلۀ مورد بحث رجوع کنیم و به یاد آوریم که در آنها از کدام مقدمات و مفروضات استفاده کرده‌ایم و ببینیم که آیا بین آن مقدمات و غیبت امام دوازدهم تناقضی وجود دارد یا خیر. حال با هم سری به آن ادله بزنیم و یادی از آنها کنیم شاید گره از کار فرو بسته ما باز شود.

اولین دلیل بر ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصاین است که آن حضرت به دلیل مشکلات فراوان، درگیری‌ها، جنگ‌ها، اذیت و آزار کفار و مشرکین و محدود بودن دوران رسالتشان فرصت نکردند تا همۀ احکام الهی و حقایق و تعالیم دین اسلام را برای مردم بازگو کنند. در نتیجه ضرورت دارد که بعد از ایشان امامان معصومی از طرف خداوند نصب شوند تا بقیه احکام دین و معارف الهی را به مرور زمان به مردم بگویند. دلیل دوم این است که بعد از رحلت پیامبرصو در آینده، ممکن است برای مردم مشکلات، مسائل و موضوعاتی پیش بیاید که در زمان پیامبرصمطرح نبوده و لذا پاسخی هم از طرف آن حضرت به آنها داده نشده است. پس ضرورت دارد بعد از پیامبرصامامان معصومی وجود داشته باشند تا پاسخ مسائل و موضوعات جدید را بدهند. سومین دلیل، وجود خطر تحریف و نابودی دین و تعالیم پیامبرصاست. پس باید بعد از آن حضرت امامان معصومی وجود داشته باشند تا حافظ دین و تعالیم وحیانی بوده و جلوی تحریف قرآن و تعالیم پیامبرصرا بگیرند. دلیل چهارم این است که اگر قرار است گناهکاران و خلافکاران در روز قیامت مجازات شوند باید در این جهان به راه راست راهنمایی شده و حق و باطل و حرام و حلال و حقایق دین الهی به آنها بیان شده باشد. به عبارتی دیگر باید در این جهان بر آنها اتمام حجت شود تا راه عذر بهانه (در روز قیامت) به روی آنها بسته شود. در غیر این صورت مجازات آنها در جهان آخرت ظلم است و محال است خداوند مرتکب ظلم شود. پس ضرورت دارد که همواره پیشوایان معصومی وجود داشته باشند تا با راهنمایی‌ها و هدایت‌گری‌های خود، حجت را بر مردم تمام کنند. به عبارت دیگر زمین هرگز نباید از حجت‌های الهی خالی باشد. دلیل پنجم (و شاید مهمترین دلیل) این است که خداوند انسان را برای رسیدن به کمال معنوی آفریده است و پیمودن راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب تکامل، بدون راهنمایی معلمان آسمانی و پیشوایان معصوم محال است. پس اگر خداوند برای راهنمایی انسان‌ها در پیمودن راه کمال، پیشوایان معصومی نصب نکند، انسان‌ها از پیمودن این راه و رسیدن به تکامل معنوی عاجز می‌شوند و این نقض غرض می‌شود و نقض غرض از سوی خداوند محال است. در نتیجه امکان ندارد زمین از راهنمایان و معلمان آسمانی و پیشوایان معصوم خالی بماند.

اینها تعدادی از مهمترین ادله اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصو شایعترین آنها در کتب کلامی رایج است. همان طور که می‌بینیم در مقدمات همۀ این استدلال‌ها از نیاز ضروری انسان‌ها به هدایت و راهنمایی پیشوایان معصوم سخن رفته و ضرورت بیان احکام الهی و معارف دینی به مردم و پاسخگویی به سؤالات آنها و اتمام حجت بر گناهکاران و خلافکاران (توسط امام معصوم) مورد تأکید قرار گرفته است. اما اینها همه در صورتی میسر می‌شود که امام، حاضر و در میان مردم باشد و مردم به او دسترسی داشته و بتوانند به راحتی با وی ارتباط برقرار کنند. به عبارت دیگر اگر این استدلال‌ها و مقدمات به کار رفته در آنها درست باشند، غیبت طولانی امام محال می‌شود و دیگر هیچ عاملی و هیچ حکمتی نمی‌تواند سبب چنین غیبتی شود. چرا که امام غایب هیچ کدام از آن وظایفی را که در این استدلال‌ها آمده نمی‌تواند انجام دهد و هیچ کدام از نیازهای ضروری مردم را (که در مقدمات این استدلال‌ها مطرح شده)، نمی‌تواند رفع کند و لذا وجود و عدم او یکسان است. ضرورت وجود امام معصوم برای چیست؟ بر طبق ادلۀ مذکور برای هدایت و راهنمایی و تعلیم و تربیت مردم و پاسخگویی به سؤالات آنها و اتمام حجت بر گناهکاران و خلافکاران. حال اگر امام، غایب باشد و مردم او را نشناسند کدامیک از آن وظایف را می‌تواند انجام دهد؟ مسلم است که هیچ کدام. پس در این صورت آیا وجود و عدم او یکسان نمی‌شود؟ البته غیبت‌های کوتاه (مانند غیبت چهل روزۀ حضرت موسی÷، غیبت چند روزۀ حضرت یونس÷که در شکم ماهی بود و همین طور غیبت کوتاه حضرت رسول اکرمص) شاید تناقضی با آن ادله و مقدمات و مفروضات آنها نداشته باشند، اما غیبت طولانی که در آن حتی یک نسل از حضور امام معصوم و هدایت‌ها و راهنمایی‌ها و تعالیم الهی او محروم شود، ناقض آن مقدمات و مفروضات می‌شود، چه رسد به غیبتی که بیش از هزار و صد سال طول کشیده و در طی آن ده‌ها نسل متوالی (یعنی میلیاردها نفر از انسان‌هایی که بنا به مقدمات و مفروضات فوق، بدون راهنمایی و هدایت یک معلم آسمانی نمی‌توانسته‌اند راه کمال را طی کنند) از هدایت‌ها و راهنمایی‌ها و تعالیم پیشوایان معصوم محروم شده‌اند و این محرومیت ممکن است هزاران سال دیگر هم ادامه یافته و شامل میلیاردها انسان دیگر و صدها و هزاران نسل متوالی که در آینده می‌آیند و می‌روند نیز بشود. گمان نمی‌کنم بیش از این نیازی به شرح و توضیح سؤالی که مطرح کرده بودم باشد. کافی است کمی دقت کنیم تا هیبت و کوبندگی آن سؤال آشکار شود و معلوم گردد که پاسخِ حضرتعالی قادر به حل تناقض مطرح شده در آن نیست چرا که تقریباً هیچ ربطی به آن سؤال ندارد و این نیست جز به این دلیل که شما در هنگام پاسخگویی به آن کمترین یادی از ادله ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصنکرده‌اید. شما در پاسخ به سؤال من و برای حل معمای غیبت امام دوازدهم، ابتدا علت و فلسفۀ واقعی غیبت آن حضرت را یکی از «رازهای الهی» که جز خداوند و پیشوایان معصوم کسی نسبت به آن اطلاع کافی ندارد عنوان نموده‌اید، اما بلافاصله بعد از آن و با استناد به روایات معصومین÷، «راز اصلی» غیبت آن حضرت را در سه چیز بیان کرده‌اید:

«۱. فراهم نبودن شرایط ظهور برای تحقق بخشیدن به آرمانی بزرگ (گسترش عدل و قسط جهانی و به اهتزاز در آوردن پرچم توحید در تمام کره خاکی). این آرمان بزرگ نیاز به گذشت زمان و شکوفایی عقل و دانش بشر و آمادگی روحی بشریت دارد تا به استقبال آن امام عدل و آزادی رود. طبیعی است که اگر آن حضرت پیش از فراهم شدن مقدمات در میان مردم ظاهر شود، سرنوشتی مانند دیگر امامان (شهادت) یافته و قبل از تحقق آن آرمان بزرگ دیده از جهان بر خواهد بست.

۲. محفوظ ماندن از شر جباران و ستمگران

۳. در بعضی از روایات حکمت‌های دیگری از جمله آزمایش مردم و اندازه پایبندی و پایداری آنان به دین و ولایت بیان شده است. غیبت آن حضرت سبب می‌‌شود تا نفاق پنهان عدّه‌ای آشکار شود، ایمان حقیقی محبّان و شیعیان واقعی امام (عج) از افراد ناخالص و سست ایمان جدا و پاک شود و در یک جمله مؤمن از منافق معلوم گردد».

در مورد عامل اول (فراهم نبودن شرایط ظهور ...) و دوم (محفوظ ماندن از شر جباران) سؤالات زیر مطرح است:

۱. چا باید غیبتی صورت گیرد تا ظهور منوط به وجود شرایط شود؟ سؤال این نیست که چرا امام زمان ظهور نمی‌کند. سؤال این است که با توجه به ادلۀ ضرورت وجود امامان معصوم (که در همه آنها حضور امام نیز امری ضروری می‌شود) چگونه ممکن است امام دوازدهم غیبت کند؟ آیا این غیبت ناقض آن ادله نیست؟

۲. چرا باید خداوند، تحقق بخشیدن به آرمان بزرگ «گسترش عدل و قسط جهانی و به اهتزاز در آوردن پرچم توحید در تمام کره خاکی» را که خودش می‌داند تا چند هزار سال دیگر شرایط آن محقق نخواهد شد، به عهدۀ امامی بگذارد که چند هزار سال قبل از زمان تحقق آن شرایط به دنیا آمده است و حال این امام باید تا رسیدن آن زمان غایب و از دیده‌ها پنهان شود؟ آیا این کار ضرورت عقلی دارد؟ آیا تعداد امامان معصوم حتماً باید دوازده نفر باشد که چنین غیبتی واجب آمده است۶۸؟ ممکن است بگوئید دوازده نفر بودن امامان معصوم حکمتی الهی و رازی نامعلوم دارد که بشر نمی‌تواند به آن پی ببرد، اما سخن من این است که اگر فلسفۀ وجودی امامان معصوم آنهایی باشد که در ادلۀ ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصآمده است، دیگر دوازده نفر بودن امامان توجیه عقلی ندارد و تا روز قیامت در هر عصری باید حداقل یک امام معصوم در جامعه حضور داشته باشد و حال که چنین نیست و امام دوازدهم غیبت کرده (البته اگر وجود امام دوازدهم و غیبت او به فرمان الهی را مفروض و مسلم بگیریم) و تعداد امامان معصوم در عدد دوازده محصور شده است، باید به استحکام پایه‌های آن ادله شک کرد. معلل کردن این حصر، به اسرار الهی و حکمت‌های نامعلوم، در حالی که با ادلۀ مذکور در تناقض است نوعی فرار از پاسخگویی و امتناع از ادامۀ بحث عقلی است و علت آن چیزی نمی‌تواند باشد جز گرفتار شدن در تنگنای منطقی.

۳. آیا برای خداوند محال است از راهی به غیر از غیبت (که ناقض فلسفه وجودی امام است) جان امام را حفظ کند؟

در مورد سومین عامل (حکمت‌ها و فوایدی که غیبت امام دوازدهم دارد) نیز سؤالات زیر مطرح است:

۱. آیا آزمایش مردم و اندازه‌‌گیری میزان پایبندی آنها به دین و ولایت، فقط با غایب شدن امام معصوم امکان‌پذیر است؟ آیا در زمان امام، آزمایش مردم ناممکن می‌شود؟

۲. در زمان غیبت، شیعیان چگونه باید باشند و چه کارهایی کنند تا معلوم شود که شیعۀ واقعی هستند؟ محبان و شیعیان واقعی چگونه تعریف می‌شوند که در زمان حضور امام، قابل تشخیص نیستند و در زمان غیبت شناخته خواهند شد؟

۳. غیبت امام معصوم چگونه می‌تواند موجب آشکار شدن نفاق پنهان عده‌ای شود؟ تا آنجا که به عقل ناقص من می‌آید این، حضور و ظهور است که موجب آشکار شدن نفاق پنهان یک عده می‌شود نه غیبت. چرا که در این بحث، نفاق به معنی ادعای دروغین پیروی از امام و پایبندی به ولایت است و زمانی که امام حاضر باشد و دستوری بدهد معلوم می‌شود چه کسی شیعه واقعی و مطیع امام است و چه کسی فقط ادعا می‌کند. درست است که وقتی پای آزمایش به میان می‌آید پیروان واقعی از مدعیان دروغگو شناخته می‌شوند و نفاق پنهان یک عده معلوم می‌گردد اما آزمایش هم فقط در صورتی معنا می‌دهد و میسر می‌شود که امام، حاضر باشد و احکام الهی را بیان نموده و فرامینی صادر کند. وقتی امام غایب است و معلوم نیست که در عرصه‌های مختلف زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی مردم، سخن و فرمان او کدام است و هیچ کس نمی‌داند که او از مردم و شیعیان چه می‌خواهد و از آنها چه انتظار دارد، چگونه ممکن است مؤمن از منافق (پیرو واقعی از مدعی دروغگو) شناخته شود؟ با کدام میزان چنین اندازه‌گیری و تفکیکی صورت می‌گیرد؟

۴. اگر غیبت امام باعث می‌شود تا فقط نفاق پنهان «عده‌ای» آشکار شود، این سؤال پیش می‌آید که این افشاء شدن، چه سودی دارد و کدام درد را دوا می‌کند؟ گیریم که نفاق پنهان یک عده هم معلوم شد به قول معروف «که چی»؟ اما اگر منظورتان این است که غیبت امام، موجب آشکار شدن چهرۀ واقعی همۀ منافقان می‌شود (و البته این سخن که فرموده‌اید «در یک جمله مؤمن از منافق معلوم گردد» همین معنا را می‌رساند) آشکار سخنی خلاف واقع گفته‌اید چرا که معنای این سخن محال بودن نفاق در عصر غیبت است. از همه اینها که بگذریم پاسخ شما در مجموع به اینجا منتهی می‌شود که خداوند برای حفظ جان امام دوازدهم نقض غرض کرده است؟! چرا که او را غایب و میلیاردها انسان را از رسیدن به تکامل معنی (که غرض از آفرینش انسان بوده) محروم کرده است۶٩؟! معنای دیگر پاسخ شما این است که خداوند برای حفظ جان امام مجبور شده است عذاب آخرت را از میلیاردها انسانی که در دوران غیبت آمده‌اند و رفته‌اند بر دارد و همه را به بهشت داخل کند چرا که این انسان‌ها از راهنمایی و هدایت امام معصوم محروم بوده و لذا حجت بر آنها تمام نشده است؟! می‌بینید پاسخ شما به کجاها منتهی می‌شود؟ از اینها گذشته انصاف دهید آیا ردیف کردن حکمت‌ها و فوایدی برای غیبت امام دوازدهم مانند آزمایش شدن شیعیان و شناخته شدن مؤمن از منافق) مشکل تناقضی را که شرح دادم حل می‌کند؟ و آیا بیان چنین فوایدی اضافه کردن تناقضی جدید بر تناقض پیشین نیست؟ شما اول می‌گویید مرم نباید به حال خود واگذاشته شوند و باید راهنمایان معصومی داشته باشند تا حلال مشکلات فکری و پاسخگوی سؤالات آنها بوه و جلوی تحریف و نابودی قرآن و تعالیم پیامبرصرا بگیرند و مانع از انحراف و گمراهی مردم شوند٧۰اما وقتی با معمای غیبت امام مواجه می‌شوید، به جای پس گرفتن آن بایدها و نبایدها؛ می‌گویید نبودن امام معصوم در میان مردم و عدم دسترسی مردم به او فوایدی دارد که آزمایش شدن شیعیان و شناخته شدن مؤمن از منافق یکی از آن فواید است؟! آیا با این سخن واقعاً معما حل می‌شود؟سؤال این است که با توجه به آن ادله اصلاً چرا باید غیبت صورت گیرد؟ مگر – بنا بر آن ادله – قرار نبود همواره حجت‌های الهی در میان مردم باشند تا با بیان احکام دین و حقایق الهی و هدایت مردم به راه راست، حجت را بر مردم تمام کرده و راه عذر و بهانه را به روی گناهکاران و خلافکاران ببندند؟ حال به من بگویید آن امام معصوم و حجت الهی که در عصر حاضر، حجت را بر مردم تمام می‌کند کیست؟ گیریم که مؤمن از منافق شناخته شده، اتمام حجت بر مردم چه می‌شود؟ مگر ضرورت نداشت که بعد از پیامبر همواره امامان معصومی وجود داشته باشند تا پاسخگوی سؤالات و مشکلات مردم باشند؟ پس کجاست آن امامی که اکنون پاسخ سؤالات مردم را بدهند و مشکلات آنان را حل کند؟ مگر نمی‌گفتید که بدون راهنمایی پیشوایان معصوم پیمودن راه کمال و رسیدن به تکامل معنوی محال است؟ پس آیا اکنون که مردم از راهنمایی امام معصوم محرومند، از پیمودن راه کمال و رسیدن به تکامل معنوی نیز محروم نشده‌اند؟ گیریم که مؤمن از منافق شناخته شد، محرومیت میلیاردها انسان از رسیدن به تکامل معنوی را چه می‌کنید؟ آیا این نقض غرض نیست؟ چرا در هنگام توجیه غیبت امام دوازدهم، همه چیز را فراموش می‌کنید و از یاد می‌برید که در هنگام اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصچه‌ها گفته‌اید؟ اگر فلسفۀ وجودی امام معصوم این باشد که مردم را هدایت و راهنمایی کند و پاسخگوی سؤالات آنها باشد، حضور او در میان مردم و امکان دسترسی مردم به او نیز ضرورت عقلی پیدا می‌کند و چون شخص غایب نمی‌تواند این کارها را انجام داده و نیاز ضروری مردم را بر طرف کند، وجود و عدم او یکسان می‌شود. آیا با خود نیندیشیده‌اید که حجت غایب شاید عبارتی تناقض‌آمیز باشد؟ کسی که غایب (و از دیده‌ها پنهان) است و مردم او را نمی‌شناسند و به او دسترسی ندارند و نمی‌دانند که او در عرصه‌های مختلف و در پیشامدها و حیرانی‌های آنها چه می‌گوید و از آنها چه می‌خواهد، چگونه می‌تواند حجت خدا بر مردم باشد و راه عذر و بهانه را در روز قیامت به روی مردم ببندد؟

اما اینکه فرموده‌اید: «گروهی از اولیای الهی اگر چه از نظرها غایب بودند، با این حال جامعه را هدایت می‌کردند»

سخت تأمل برانگیز است و هضم آن نیاز به هاضمه‌ای فوق بشری دارد که این حقیر فاقد آن هستم. هر چقدر فکر می‌کنم نمی‌توانم بفهمم کسی که غایب و از نظرها پنهان است، چگونه می‌تواند جامعه را هدایت کند؟ مگر اینکه این هدایت از راه‌‌های مرموز، غیرعادی و ماوراء طبیعی و از طریق تصرفات تکوینی و با توسل به معجزات و خوارق عادات صورت گیرد، که این اولاً با اختیار و اراده و تکلیف انسان‌ها در جامعه منافات دارد و ثانیاً چنین روشی تاکنون مصداقی نداشته و مواردی که آورده‌اید (خضر، موسی، یونس) نیز هیچ کدام مصداق چنین قضیه‌ای نبودند. البته هدایت‌های فردی از طریق ارتباط با بعضی اولیای خداوند که ممکن است از نظرها پنهان و غایب باشند) اگر چه محال عقلی نیست اما اولاً معلوم نیست در عالم واقع چنین چیزی اتفاق افتاده باشد (ارتباط موسی با شخصی که در قرآن از او به «عبد» یاد شده است معلوم نیست به نحو طبیعی و از مجاری عادی بوده یا غیرعادی و فوق طبیعی، به عبارت دیگر معلوم نیست که آیا «عبد» یک انسان وارسته و عارفِ واصل و پیر طریقت بوده و زندگی عادی و طبیعی داشته و فقط مانند یک استاد طریقت موسی را از طریق آزمون‌هایی که در قرآن ذکر شده متوجه حقایقی کرده، و یا این شخص از دیده‌ها غایب و پنهان بوده و زندگی غیرعادی داشته و فقط با افراد خاصی ارتباطات مرموز و غیرعادی ایجاد می‌کرده و به هدایت آنها می‌پرداخته. ادعای وجود پیغمبری به نام خضر که عمر جاودانه دارد و از هزاران سال پیش تاکنون زنده و از دیده‌ها غایب و پنهان است و در مواقعی با بعضی از انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کند، و اینکه منظور از «عبد» همان خضر پیامبر بوده نیز مستند به هیچ دلیل و سند و مدرک معتبری نیست و در یک پاسخ علمی نمی‌توان به چنین ادعاهای غیرقابل اثباتی متوسل شد) ثانیاً حتی اگر چنین ارتباطات و هدایت‌هایی وجود داشته باشد، به دلیل استثنایی بودن و محدود بودن آن به معدودی موارد خاص، نمی‌تواند خلاء غیبت امام را پر کند چرا که ضرورت وجود امام معصوم به جهت نیاز همۀ انسان‌ها به هدایت‌ها و راهنمایی‌های اوست. فرص کنیم اکنون امام دوازدهم با بعضی از انسان‌ها ارتباط برقرار کرده و به نوعی آنها را هدایت و راهنمایی می‌کند (که البته این هم ادعایی غیرقابل اثبات است) اما آیا این بود فلسفۀ وجود امام معصوم؟ اگر این بود که نیازی به نصب امام معصوم بعد از پیامبر نبود. حضرت خضر هم (که شما به وجود او معتقدید) می‌توانست از عهدۀ این گونه ارتباطات و هدایت‌ها بر آید.

و اما حدیث غیبت‌های کوتاه پیامبران (مانند موسی و یونس و پیامبر اسلامص) و استفاده از این موارد جهت پاسخگویی به معمای غیبت امام دوازدهم، حدیثی شنیدنی است و همین مرا به شک و تردید انداخته است که آیا متن این پاسخ از خود حضرتعالی است یا طلبه‌های نوآموزی که در بخش «پاسخگویی به سؤالات اعتقادی و کلامی» در مؤسسه امام صادق÷کار می‌کنند چنین پاسخی را نوشته‌اند. چرا که در اینجا اشکالی را که به ادعای «ضرورت وجود پیشوایان معصوم وارد شده است و مدعیان «ضرورت» باید پاسخگوی آن باشند، به منتقدان برگردانده‌اند و این، مایۀ یک دنیا شگفتی است! منتقدان و مخالفانِ ادعای «ضرورت نبوت یا امامت» همان موارد را دلیل بر عدمِ ضرورت نبوت یا امامت می‌گیرند و می‌گویند همین غیبت‌ها، نشان می‌دهد که ادلۀ ضرورت نبوت، فاقد اعتبارند حال مدعیانِ «ضرورت» به جای اینکه عدمِ تناقض این غیبت‌ها با ادعای «ضرورت» را نشان دهند، از پیش، ادعای «ضرورت» را مفروض و مسلم می‌گیرند و بعد می‌گویند همین غیبت‌ها نشان می‌دهد که تناقضی در کار نیست و غیبتِ امام دوازدهم، منافاتی با ادلۀ «ضرورت امامت» ندارد!

اکنون شاید بهتر بفهمیم که با توجه به ادلۀ ضرورت وجود امامان معصوم، توصیه «رجوع به فقها در عصر غیبت» سخت ناموجه است. فقیه هر چقدر هم که فقیه باشد معصوم نیست لذا بر طبق ادلۀ ضرورت وجود امام معصوم بعد از پیامبرصرجوع به فقیه حجت را بر انسان تمام نمی‌کند. اگر فقها می‌تواند احکام ناگفته و تعالیم بیان نشده را به مردم بگویند و جلوی تحریف و نابودی قرآن و احادیث پیامبرصرا بگیرند و پاسخ سؤالات جدید مردم را با اجتهاد در متون دینی بدهند و ... دیگر وجود امام معصوم بعد از پیامبرصچه ضرورتی پیدا می‌کند. این ادعا که مردم در عصر غیبت باید به فقها رجوع کنند، چیزی جز اعتراف به سستی ادعای ضرورت وجود امام معصوم بعد از پیامبرصنیست. تعجب من از این است که چگونه به این راحتی آن همه ادله به فراموشی سپرده می‌شود. مشکل این پاسخ در این است که اگر سؤال کنیم چگونه رجوع به فقیه غیرمعصوم می‌تواند حجت را بر انسان تمام کند با آنکه احتمال خطا و خیانت در فقیه هیچگاه منتفی نمی‌شود، آنگاه هر پاسخی که به این سؤال بدهید برای دوران بعد از حضرت رسول اکرمصهم صادق می‌شود و استثناء و تبعیض در اینجا بی‌دلیل می‌ماند. از یک از علمای بزرگ حوزه پرسیدم:

«آیا عمل کردن به فتاوای فقها می‌تواند ما را به سعادت آخرت برساند با آنکه می‌دانیم آنها ممکن است در استنباط احکام دینی اشتباه کرده باشند»؟

و ایشان خیلی راحت پاسخ دادند که:

«آری، درست است که آنها معصوم نیستند اما اگر فقیهی خالصانه تلاش کند و حکمی را از کتاب و سنت استنباط کند همان برای او و مقلدانش حجت است و با امید و توکل به خدا می‌توانند و باید به آن عمل کنند و اگر فقیه خطا کرده باشد نزد خدا معذور است چرا که سعی و تلاش خود را کرده و نیتش هم پاک بوده است. مقلدان او هم معذورند زیرا نیت آنها عمل به احکام الهی بوده و اگر در این میان اشتباهی رخ داده آنها مقصر نیستند». تعجب کردم و پرسیدم:

«اگر چنین است، چرا همین حرف را برای بعد از پیامبرصنمی‌گویید؟ به عبارت دیگر چه ضرورتی دارد که بعد از پیامبرصامامان معصومی نصب شوند تا مرجع دینی مردم باشند؟ مگر فقها نمی‌توانند این وظیفه را به عهده بگیرند؟ چرا به این راحتی ادلۀ اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصو همین طور ادلۀ ضرورت عصمت امامان را فراموش می‌کنید»؟

و ایشان به جای دادن پاسخی به این سؤال مطالعۀ بیشتر در مورد امامت را به من توصیه کردند؟!

تا اینجا معلوم شد که غیبت طولانی امام دوازدهم÷، ناقض ادلۀ اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصاست. اما کار به اینجا ختم نمی‌شود. ادلۀ مذکور از ناحیۀ یک واقعیت خارجی دیگر هم رنج می‌برند و آن «عدم تعدد» امامان معصوم در هر دوره و محروم بودن میلیاردها انسان در سراسر جهان، از هدایت‌ها و راهنمایی‌های پیشوایان معصوم» است. اگر آن استدلال‌ها درست باشند، نتیجۀ منطقی آنها ضرورت وجود امامان متعدد در هر عصر، و پراکنده بودن آنها در سراسر کرۀ خاکی است بطوری که در هر شهر و روستایی حداقل یک امام معصوم وجود داشته باشد تا ارتباط مستقیم و بلاواسطه با امام معصوم، برای همۀ مردم جهان امکان‌پذیر باشد و حال آن که در هیچ عصری چنین نبوده و این واقعیت، شاهدی قوی بر نادرستی آن ادله است. ممکن است بگویید در هر دوره‌ای وجود یک امام معصوم کافی است و مردم نقاط دیگر جهان می‌توانند به شاگردان و نمایندگان او مراجعه کنند. اما این پاسخ پذیرفته نیست، چرا که در همۀ آن استدلال‌ها (که برای اثبات ضرورت وجود امام معصوم اقامه شده‌اند)، ادعای «ضرورت عصمت امامان» (که قرار است احکام الهی را به مردم بگویند و پاسخ پرسش‌های جدید مردم در هر عصری را بدهند و راهنمای انسان‌ها در رسیدن به کمال باشند و بر گناهکاران و خلافکاران اتمام حجت کنند) نیز مندرج است و معنای ضرورت عصمت در ادلۀ مورد بحث این است که غیرمعصوم، نمی‌تواند وظایف امام معصوم را انجام داده و نیاز ضرورت مردم به هدایت و راهنمایی را برطرف کند. به عبارتی دیگر بر طبق ادلۀ مذکور فقط ضرورت وجود امام معصوم ثابت نمی‌شود بلکه علاوه بر آن ارتباط مستقیم و بلاواسطۀ مردم با امام معصوم نیز لازم و ضروری می‌شود و رابطۀ غیرمستقیم و با واسطه، نمی‌تواند وافی به مقصود باشد حتی اگر این واسطه، شاگرد یا نمایندۀ مخصوص امام باشد (چرا که شاگرد یا نماینده امام معصوم بودن، شخص را معصوم نمی‌کند) پس منطقاً و با قبول آن ادله، وجود صدها هزار امام معصوم در هر دوره ضرورت پیدا می‌کند. برای روشن شدن مطلب، در اینجا یک نمونه از استدلال‌هایی را که با آن ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبرصاثبات می‌شود، مورد بررسی قرار می‌دهیم تا نشان دهیم که در صورت صحت این استدلال، نتیجۀ منطقی آن ضرورت تعدد پیامبران و امامان معصوم در هر عصر و پراکنده بودن آنها در سراسر کرۀ زمین است. استدلال مذکور چنین است:

«خداوند انسان را برای رسیدن به کمال آفریده است و پیمودن راه کمال و رسیدن به تکامل معنوی، بدون هدایت و راهنمایی معلمان آسمانی و پیشوایان معصوم، ممکن نیست. پس بر خداوند واجب است با ارسال پیامبران و نصب امامان معصوم بعد از پیامبر خاتمص، راه رسیدن به کمال را – که غرض از آفرینش انسان بوده است – هموار کند. در غیر این صورت نقض غرض می‌شود و محال است خداوند نقض غرض کند».

حال بپردازیم به بررسی مقدمات و مفروضات این استدلال: سؤال اول این است که آیا خداوند همۀ انسان‌ها را برای رسیدن به کمال معنوی خلق کرده است یا فقط بعضی از انسان‌ها را؟ مسلماً خواهید گفت: «همۀ انسان‌ها برای رسیدن به کمال معنوی آفریده شده‌اند» چاره‌ای هم جز این نیست. چون اگر بگویید بعضی از انسان‌ها بیهوده آفریده شده‌اند و یا وجودشان طفیلی است، حکمت و عدل الهی را منکر شده‌اید. مخصوصاً اگر معلوم شود که این «بعضی»، اکثریت مردم جهان را شامل می‌شود.

سؤال دوم این است که آیا پیامبران و امامان (راهنمایان و هدایتگران و حجت‌های الهی) حتماً باید معصوم باشند یا اینکه غیرمعصوم هم می‌تواند راهنما و هدایت‌گر مردم بسوی کمال، و حجت خداوند در روی زمین باشد؟ پاسخ شما مسلماً این خواهد که پیامبران و اوصیای آنها حتماً باید معصوم باشند. به عبارت دیگر: «عصمت پیامبران و امامان، لازم و ضروری است». باز هم چاره‌ای جز این نیست. چون اگر بگویید غیرمعصوم هم می‌تواند راهنمای انسان‌ها بسوی کمال باشد، دیگر ضرورت وجود امامان معصوم را نمی‌توانید اثبات کنید.

سؤال سوم این است که چرا پیامبران و امامان، حتماً باید معصوم باشند؟ اگر معصوم نباشند چه اتفاقی می‌افتد و چه مشکلی پیش می‌آید؟ در پاسخ به این سؤال و برای اثبات ضرورت معصوم بودن پیامبران و امامان، استدلال‌های فراوانی از طرف متکلمین شیعه اقامه شده است اما همه این استدلال‌ها عمدتاً تقریرهای مختلف سه استدلال هستند که به صورت‌های مختلف و با عبارات متفاوت بیان شده‌اند. این سه استدلال به قرار ذیل‌اند:

۱. اگر پیامبران (یا امامان جانشین آنها) معصوم نباشند، ممکن است در مقام دریافت حقایق الهی و تعالیم دینی و ابلاغ آن به مردم و یا تفسیر پیام وحی، دچار خطا و یا فراموشی شوند و اوهام و اباطیلی را که نتیجۀ القائات شیطانی و یا خطای فکر است به نام حقایق و تعالیم دینی و احکام الهی به مردم ابلاغ کنند و به جای هدایت مردم به راه راست، باعث گمراهی و ضلالت آنها شوند. پس ضرورت دارد که این مأموران الهی، معصوم باشند زیرا در غیر این صورت نقض غرض پیش می‌آید. پیامبران (و امامان) مأمور هدایت و راهنمایی مردم به صراط مستقیم الهی هستند و باید پیام خداوند را به مردم برسانند و علاوه بر آن تعالیم وحی را برای مردم تفسیر کنند (البته پیامبر، هم وحی را دریافت و به مردم ابلاغ می‌کند و هم آیات الهی را برای مردم تفسیر می‌کند اما وظیفۀ امام معصوم فقط تفسیر وحی است زیرا به او وحی نمی‌شود) پس باید صحت این مأموریت الهی از طرف خداوند تضمین شود، در غیر این صورت نقض غرض پیش می‌آید و این محال است. تضمین صحت این مأموریت هم فقط به شرط عصمت میسر می‌شود.

۲. اگر پیامبران و امامان، معصوم نباشند، مردم نمی‌توانند به آنها اطمینان کنند. پس برای جلوگیری از سلب اعتماد مردم، ضرورت دارد که پیامبران و امامان، معصوم باشند. وقتی یک انسان غیرمعصوم ادعای پیامبری یا امامت کند، ممکن است به دلایلی مردم به صحت ادعای او شک نکنند اما با خود بگویند از کجا معلوم که او در مقام دریافت و فهم حقایق و تعالیم الهی و ابلاغ آن به دیگران دچار اشتباه نشده باشد؟ از کجا معلوم که سخنان او عین حق و صواب باشد؟ این شک و تردیدها مانع از آن می‌شوند که هدف از نبوت یا امامت حاصل شود. پس برای جلوگیری از شک و تردید مردم و برای حصول هدف نبوت یا امامت، پیامبران و امامان حتماً باید معصوم باشند.

۳. پیامبر (یا امام) قرار است معلم، مربی و الگوی مردم باشد و دست انسان‌های مستعد (با استعدادهای متفاوت) را گرفته و بسوی کمال راهبری کند. لازمۀ این امر، پاکی پیامبر (یا امام) از هر گونه گناه، زشتی و رذائل اخلاقی، و آراسته بودن به همه فضائل اخلاقی و کمالات روحی و معنوی است. مردم در پیمودن راه کمال نیاز به الگو دارند و اگر پیامبر (یا امام) خود، عامل به احکام الهی و آراسته به فضائل اخلاقی و کمالات روحی و معنوی نباشد، چگونه می‌تواند الگوی مردم باشد؟

پس بطور خلاصه پیامبران و امامان به سه دلیل باید معصوم باشند:

«اول اینکه قرار است آنها تعالیم الهی را به انسان‌ها بیاموزند و مردم را به راه راست هدایت کنند پس باید از خطا و فراموشی مصون باشند تا بتوانند این مأموریت را به نحو احسن انجام دهند. در غیر این صورت نقض غرض پیش می‌آید. دوم اینکه اگر از خطا و لغزش و سهو و فراموشی مصون نباشند، اعتماد مردم از آنها سلب می‌شود و از طرف مردم مورد شک و تردید قرار می‌گیرند و هدف از نبوت یا امامت حاصل نمی‌شود و باز نقض غرض پیش می‌آید، سوم اینکه آنها باید الگوی مردم در ایمان و تقوا و دینداری و فضائل اخلاقی و کمالات روحی و معنوی باشند و اگر خود واجد این اوصاف نباشند نمی‌توانند الگوی مردم شوند و باز نقض غرض پیش می‌آید».

حال نوبت آن است که مروری به مطالب گذشته کنیم و به یک جمع‌بندی برسیم. پس از آن قضاوت به عهدۀ حضرتعالی. گفتیم که مهمترین دلیل در اثبات ضرورت ارسال رسل و نصب امامان معصوم بعد از رسول اکرمصاین است که:

«[همۀ] انسان‌ها برای رسیدن به کمال معنوی آفریده شده‌اند و پیمودن راه کمال بدون رهبری معلمان آسمانی و پپشوایان معصوم محال است. پس بر خداوند واجب است که پیامبرانی را به سوی انسان‌ها بفرستد تا راهنمای آنها در رسیدن به کمال معنوی باشند و چون بعد از پیامبر خاتمصنباید این راه مسدود شود، نصب امامان معصوم بعد از آن حضرت نیز ضرورت پیدا می‌کند».

از طرفی بنا به ادعای متکلمین شیعه:

«عصمت پیامبران و امامان، لازم و ضروری است.

و این ضرورت با سه دلیل اثبات می‌شود :

«اول اینکه قرار است آنها تعالیم الهی را به انسان‌ها بیاموزند و مردم را به راه راست هدایت کنند. پس باید از خطا و فراموشی مصون باشند تا بتوانند این مأموریت را به نحو احسن انجام دهند. در غیر این صورت نقض غرض پیش می‌آید. دوم اینکه اگر از خطا و لغزش و سهو و فراموشی مصون نباشند، اعتماد مردم از آنها سلب می‌شود و از طرف مردم مورد شک و تردید قرار می‌گیرند و هدف از نبوت یا امامت حاصل نمی‌شود و باز نقض غرض پیش می‌آید. سوم اینکه آنها باید الگوی مردم در ایمان و تقوا و دینداری و فضائل اخلاقی و کمالات روحی و معنوی باشند و اگر خود واجد این اوصاف نباشند نمی‌توانند الگوی مردم شوند و باز نقض غرض پیش می‌آید».

اکنون آیا برای شما شکی باقی مانده است که اگر ادله ضرورت نبوت و امامت، و همین طور ادلۀ ضرورت عصمت، درست باشند نتیجۀ منطقی آنها ضرورت وجود (و البته حضور) پیامبران و امامان متعدد در هر عصر و پراکنده بودن آنها در تمام نقاط زمین است؟ آیا با فرض صحت آن ادله، در همۀ زمان‌ها و در هر شهر و روستایی وجود حداقل یک پیامبر یا امام معصوم ضرورت پیدا نمی‌کند؟ و آیا عدم تحقق چنین امری، آشکارا آن ادله را نقض نمی‌کند؟ اکنون شاید بهتر بفهمیم که متوسل شدن به وجود شاگردان و نمایندگان پیامبر یا امام، چارۀ این مشکل نیست. چرا که در این فرض شاگردان و نمایندگان می‌خواهند خلاء پیامبر یا امام در نقاط دیگر کرۀ زمین را پر و به جای او به هدایت و راهنمایی مردم این نقاط بپردازند و حقایق دینی و احکام الهی را به آنها بیاموزند و راهبر انسان‌ها در پیمودن راه کمال باشند. پس آیا درست به همان دلایلی که ضرورت عصمت پیامبران و امامان اثبات می‌شود، عصمت آنان نیز ضرورت پیدا نمی‌کند؟ مگر این نمایندگان قرار نیست که احکام الهی را از پیامبر یا امام معصوم بیاموزند و به مردم برسانند؟ پس چرا نباید معصوم باشند؟ چگونه است که وقتی می‌خواهید ضرورت عصمت پیامبران و امامان را اثبات کنید، می‌گویید اگر معصوم نباشند ممکن است در دریافت پیام خداوند و فهم و درک آن و انتقال آن به مردم دچار اشتباه شوند و اگر چنین شود نقض غرض پیش می‌آید، اما وقتی به نمایندگان آنها می‌رسید همۀ اینها را فراموش می‌کنید؟ مگر این نمایندگان نمی‌خواهند تعالیم الهی را از پیامبر یا امام گرفته و به مردم نقاط دیگر جهان برسانند؟ پس اگر معصوم نباشند آیا امکان ندارد در اثر اشتباه و فراموشی (و یا خیانت) اباطیل و خرافاتی را به نام تعالیم دینی و حقایق الهی به خورد مردم دهند و به جای هدایت، باعث گمراهی آنها شوند؟ و آیا این نقض غرض نیست؟ شما در هنگام اثبات ضرورت عصمت پیامبران و امامان، می‌گویید اگر آنها معصوم و مصون از خطا و لغزش و سهو و فراموشی نباشند، از سوی مردم مورد شک و تردید قرار می‌گیرند و همین باعث می‌شود که هدف از نبوت و امامت حاصل نشود و نقض غرض پیش ‌آید. اما چرا همین را در مورد نمایندگان آنها نمی‌گویید؟ وقتی نمایندگان، معصوم نباشند آیا مردم نسبت به ادعاها و تعالیم آنها شک نمی‌کنند و از خود نمی‌پرسند که از کجا معلوم این آقای نماینده درست می‌گوید؟ و آیا همین، مانع تحصیل غرض از فرستادن نماینده بسوی مردم نقاط دیگر جهان نمی‌شود؟ مگر نمی‌گفتید که انسان برای رسیدن به کمال آفریده شده است و رسیدن به کمال بدون هدایت و راهنمایی معلمان آسمانی و پیشوایان معصوم محال است؟ و مگر از همین دو مقدمه نتیجه نمی‌گرفتید که وجود پیامبران و امامان معصوم برای راهنمایی و هدایت انسان‌ها بسوی کمال ضرورت دارد؟ حال چگونه است که می‌گویید هدایت و راهنمایی انسان‌ها توسط غیرمعصوم (یعنی نمایندگان پیامبر یا امام) هم کافی است و انسان‌ها را می‌تواند بسوی کمال رهنمون شود؟ زمان پیامبر اسلام صرا در نظر بگیرید. آیا در آن زمان که پیامبر اسلامصبه هدایت و راهنمایی مردم عربستان مشغول بودند، مردم نقاط دیگر جهان مانند آمریکا و کانادا و استرالیا و نیوزلند و آلمان و انگلیس و ژاپن و چین و هند و صدها کشور دیگر با صدها میلیون جمعیت چه می‌کردند؟ راهنما و هدایتگر آنها بسوی کمال چه کسی بود؟ مگر آنها برای رسیدن به کمال خلق نشده بودند؟ و مگر نیاز ضروری به راهنما و پیشوای معصوم نداشتند؟ پس چرا خداوند برای آنها پیامبری نفرستاد؟ نکند فقط مردم عربستان برای رسیدن به کمال خلق شده‌اند؟! یا نکند فقط مردم عربستان برای رسیدن به کمال نیاز به پیشوای معصوم دارند و مردم نقاط دیگر می‌توانند با پای خود این راه را طی کنند؟

می‌بینیم که فرستادن نماینده به نقاط دیگر جهان، از لحاظ عقلی و منطقی، پاسخ درستی به اشکال ذکر شده نیست و توسل به این راه برای حل شبهۀ ضرورت تعدد پیامبران و امامان در هر دوره، ناقض ادله ضرورت نبوت عامه و نصب امامان معصوم بعد از پیامبرصو همین طور ناقض ادله ضرورت عصمت پیامبران و امامان است. حال فرض کنیم این امر از نقاط عقلی و منطقی اشکالی نداشته باشد اما آیا از نظر عملی امکان‌پذیر است؟ باز هم پاسخ منفی است. به پنج دلیل زیر:

۱. پیامبر یا امام معصوم حداقل باید صدها هزار شاگرد داشته باشد تا بتواند آنها را به عنوان نماینده خود، به تمام نقاط زمین بفرستد. آیا چنین کاری در عمل ممکن است (فراموش نکنید که مردم نقاط دیگر جهان هم برای رسیدن به کمال آفریده شده‌اند و نیاز به پیشوای معصوم و یا به قول شما نماینده او دارند، در غیر این صورت از پیمودن راه کمال عاجز می‌شوند و به تکامل معنوی نمی‌رسند و در نتیجه نقض غرض می‌شود).

۲. پیامبر یا امام معصوم باید دائماً این نمایندگان را (که تعداد آنها صدها هزار نفر است و در تمام نقاط کرۀ زمین و حتی در جزایر اقیانوس‌های هند، اطلس و ... مستقر هستند) کنترل کند تا خطاها و لغزش‌های احتمالی آنها را تصحیح و جبران نماید و در صورت ارتکاب خیانت از سوی آنان، نمایندگان دیگری را به جایشان بفرستد. آیا چنین کار عظیمی در عمل امکان‌پذیر است؟

۳. نمایندگان پیامبر یا امام، هر روز ممکن است با ده‌ها سؤال و مشکل روبرو شوند که پاسخ هیچکدام را نمی‌دانند و مجبورند به پیامبر، یا امام معصوم رجوع کنند. آیا رجوع مکرر صدها هزار نماینده از سراسر جهان به پیامبر یا امام معصوم، امکان پذیر است؟

۴. (این نکته فقط در مورد پیامبران مطرح است) نمایندگان پیامبر باید هر روز با پیامبر ارتباط برقرار کنند تا اگر آیات جدید نازل شده است مطلع شوند و آن را به مردم نقاط دیگر جهان برسانند. آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا پیامبر می‌تواند هر روز (یا هر هفته) با صدها هزار نماینده در سراسر جهان ارتباط برقرار کند و آیات و احکام جدید را به اطلاع آنان برساند؟ مخصوصاً اگر این را در نظر داشته باشیم که پیامبران و امامان معصوم در دورانی زندگی می‌کردند که مردم برای مسافرت به نقاط دیگر جهان، از اسب و الاغ و شتر استفاده می‌کردند و مسافرت به یک کشور نزدیک گاهی ماه‌ها طول می‌کشید چه برسد مسافرت به کشورهای دور دست (مثلاً از عربستان به آمریکا یا کانادا یا استرالیا یا ...) که در آن زمان یا امکان‌پذیر نبود و یا سال‌ها طول می‌کشید.

۵. و آخرین دلیل اینکه هیچ یک از پیامبران و امامان، نتوانستند چنین کاری کنند و در عمل، در بسیاری از اعصار گذشته (هم در زمان پیامبران و هم در زمان امامان معصوم) و در بسیاری از نقاط جهان نه از پیامبر یا امام معصوم خبری بود و نه شاگردان و نمایندگان آنها.

از این که سخن در درازا کشید و عنان قلم در بعضی موارد از کف رفت پوزش می‌طلبم و امیدوارم این نامه را حمل بر جسارت این حقیر نکنید. از خداوند متعال برای حضرتعالی طول عمر همراه با سلامتی و عزت و سربلندی می‌طلبم.

والسلام حجت الله نیکویی

[۶٧. بدیهی است که صرف دیدن چیزی یا کسی در خواب، دلیل بر وجود آن در عالم واقع (و خارج از ذهن) نیست. عدم حجیت خواب نیازی به تذکر و یادآوری ندارد و همه می‌دانند که خواب، ممکن است زاییدة افکار و روحیات و القائات و تلقینات در عالم بیداری باشد. [۶۸. البته حتی اگر دوازده نفر بودن امامان ضرورت عقلی هم داشت، باز نیازی به این نبود که دوازدهمین امام هزاران سال قبل از تحقق آن شرایط به دنیا بیاید و تا رسیدن زمان مناسب (یعنی هزاران سال) غایب از نظرها بماند. [۶٩. فراموش نکنیم که بر طبق ادله ضرورت امامت، انسان‌ها نمی‌توانند بدون راهنمایی پیشوایان معصوم، راه کمال را طی کنند و به مقصد برسند. [٧۰. این بیانات، بارها در کتب آقای سبحانی آمده است. به عنوان نمونه می‌توان به کتاب‌های «پیشوایی از نظر اسلام» و «رهبری امت» مراجعه نمود.