اثبات و گواهی بر رسالت محمد صلی الله علیه وآله وسلم

روش ابراز محبت، تبعيت و پيروی صحابهش از رسول الله ج

روش ابراز محبت، تبعيت و پيروی صحابهش از رسول الله ج

ابوبکر صدیقس بیشتر ازسایر صحابه به پیامبر ج کمک و یاری کرد و ایمان و اعتقاد او به پیامبر از همه بیشتر بود و دلایل زیادی وجود دارد که شدت محبت و ایمان زیاد حضرت ابوبکرس به پیامبر را نشان می‌دهد از جمله:

۱- در کتاب «الریاض النضرة فی مناقب العشرة» از ابوجعفر احمدبن عبدالله بن محمد الطبری روایت نموده که ام سلمهلگفت: به حقیقت ابوبکر صدیقس یار و رفیق و دوست خاص رسول الله ج بود زمانی که رسول الله ج مبعوث گردید، مردانی از قریش پیش ابوبکرس رفتند و گفتند: ای ابوبکر! دوست تو محمد دیوانه‌ و بی‌عقل شده، ابوبکرس گفت: مگر او چه کار کرده است؟ گفتند: او در مسجد است و مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت می‌کند، و فکر می‌کند که پیامبر است، ابوبکر گفت: این چنین می‌گوید؟ گفتند: بله او این سخن را در مسجد می‌گوید. ابوبکرس به‌سوی نبی اکرم ج رفت در را زد، زمانی که حضرت محمد ج بیرون آمدند، ابوبکرس به ایشان گفت: ای اباالقاسم (پدر قاسم) آنچه که از طرف شما، به من می‌گویند چیست؟

رسول الله ج گفتند: از طرف من به تو چه گفته‌اند؟ ابوبکرس جواب داد: به من گفته‌اند که تو مردم را به‌سوی توحید و یکتاپرستی دعوت می‌کنی؟ و اینکه رسول و فرستاده اللهأهستی!. نبی اکرم ج گفتند: بله ای ابوبکر همانا پروردگارم من را بشارت دهنده و ترساننده و ادامه دهنده راه ابراهیم÷ قرارداده و بسوی تمام مردم فرستاده است. ابوبکرس عرض کرد: قسم به خدا! هیچگاه از تو دروغی نشنیده‌ام، و در حقیقت تو شایستگی پیامبری را داری، برای اینکه امانت‌دار بزرگی هستی، و صله رحم بجای می‌آوری به خاطر صفت جوانمردی و کردار نیکی که داری، دستت را پیش بیار، من با تو بیعت می‌کنم، رسول الله ج دست مبارک خود را به‌سوی ابوبکر دراز کرد و ابوبکر با ایشان بیعت کرد و ایشان را تصدیق کرد و گفت: آنچه را که آورده است، حق است. قسم به خدا زمانی که رسول الله ج ابوبکر را به اسلام دعوت کرد، کوچک‌ترین تأخیر و درنگی به خود راه نداد [۴۶].

حاکم در «الـمستدرک علی الصحیحین» آورده است که عائشهل گفت: زمانی که رسول الله ج شبانگاه به مسجد اقصی برده شدند. مردم صبح در مورد آن صحبت می‌کردند، بعضی از آن‌هایی که که به رسول الله ج ایمان آورده و او را تصدیق کرده بودند، از ایمان خود برگشتند، دوباره پیش ابوبکرس رفتند و گفتند: نظر تو در رابطه با دوستت که می‌گوید شب گذشته به مسجد اقصی رفته است، چیست؟

ابوبکر گفت: آیا چنین می‌گوید؟! گفتند: بله، گفت: اگر چنین گفته باشد، به حقیقت راست گفته است. گفتند: آیا تو هم او را تصدیق می‌کنی که شبانگاه به بیت المقدس رفته و قبل از صبح برگشته است؟ ابوبکر گفت: بله اگر از این هم به ظاهر بعیدتر بگوید، من او را تصدیق می‌کنم حتی اگر بگوید در یک روز یا نیم روز آسمان را گشته‌ام، او را تصدیق می‌کنم. بخاطر همین او را ابوبکر صدیق نام نهاده‌اند.

حاکم می‌گوید: این حدیث صحیح است اگرچه بخاری و مسلم آن را اخراج نکرده‌اند، امام ذهبی نیز موافق آن است [۴۷].

عائشه صدیقهلمی‌گوید: روزی نبود که رسول الله ج اول و آخر آن روز، به خانه ابوبکر تشریف نیاورند. زمانی که به ایشان اجازه خروج از مکه به مدینه داده شد باز ما را فراموش نکرده و بعد از ظهر آن روز پیش ما آمدند، و به ابوبکر خبرداده شد که رسول الله ج ‌خواهند به منزل او بیایند. ابوبکر گفت: رسول الله ج حتماً به خاطر اتفاق جدیدی این وقت روز می‌خواهند پیش ما بیایند، زمانی که رسول اکرم ج وارد خانه ابوبکر شدند فرمودند: پیش من بیا ای ابوبکر، ابوبکر گفت: یا رسول الله ج هر دوتا دخترم (عائشه و اسماء) هستند هیچکدام غریبه نیستند. رسول اکرم ج گفت: همانا خداوند به من، اجازه هجرت داده‌است. ابوبکر گفت: باهم یا رسول الله؟ رسول اکرم ج فرمودند: باهم. گفت: یا رسول الله دو شتر دارم که هر دو را برای خارج شدن آماده کرده‌ام، یکی از آن‌ها برای شما، حضرت فرمودند: با پول آن را می‌خرم [۴۸].

در بعضی از روایات آمده است: عائشهلفرمود: قسم به خدا تا حالا هیچکس را ندیده بودم که از شدت خوشحالی گریه کرده باشد ولی من ابوبکر را دیدم که گریه می‌کند (بخاطر اینکه پیامبر او را به عنوان رفیق و همراه خود اختیار کرده بودند) [۴۹].

این حدیث در (مسند اسحاق بن راهویه) بصورت زیرآمده است:

بعد از اینکه ابوبکر به رسول الله ج می‌گوید: یارسول الله باهم هجرت می‌کنیم و رسول الله ج در جواب می‌گویند: بله، باهم. عائشهلمی‌گوید: دیدم ابوبکر از شدت خوشحالی گریه می‌کند [۵۰].

در حین هجرت در طول مسیر نبی اکرم ج و ابوبکرس در غار ثور استراحت کردند، و قریش گروهی را بدنبال آن‌ها فرستاده بودند تا آن‌ها را به شهر (مکه) برگردانند، حتی برای کسی که رسول الله ج را به مکه برگرداند، جایزه گذاشته بودند. زمانی که آن‌ها در غار بودند، و گروه جستجوگر اطراف آن‌ها بودند، اگر یکی از آن‌ها سرش را به طرف پایین فرود می‌آورد آن‌ها را می‌دید. ابوبکر به پیغمبر گفت: قسم به خدا اگر یکی از آن‌ها پایش را بلند می‌کرد یا جای دو پایش را نگاه می‌کرد ما را می‌دید، نبی اکرم ج به او می‌گفت: درباره دو نفری که سومشان خداوند است چه فکر می‌کنی؟ در این مورد قرآن آیتی را نازل کرد که تا روز قیامت خوانده می‌شود، خداوند می‌فرماید:

﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠[التوبة: ۴۰].

«اگر پیغمبر را یاری نکنید (خداوند او را یاری می‌کند همانگونه که قبلاً) خدا او را یاری کرد بدانگاه که کافران او را (از مکه) بیرون کردند. در حالی که (دو نفر بیشتر نبودند) و او دومین نفر بود (و تنها یک نفر به همراه داشت که رفیق دلسوزش ابوبکر بود) هنگامی که آن دو در غار (ثور جای گزیدند در آن سه روز) ماندگار شدند (ابوبکر ترسید که از سوی قریش به جان پیامبر گزندی رسد) در این هنگام پیغمبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخورکه خدا با ماست. خداوندآرامش خود را بهره او ساخت (و ابوبکر از این پرتو الطاف آرام گرفت) و پیغمبر را با سپاهیانی یاری می‌داد که شما آن‌ها را نمی‌دیدید و سرانجام سخن کافران را فرو کشید (و شوکت و آیین آن‌ها را از هم گسیخت) و سخن الهی پیوسته بالا بوده است و خدا با عزت است، حکیم است».

نمونه بارز دیگر از نشان دادن محبت زیاد ابوبکرس و شدت ایمان او به محمد ج گفته ابوسعید خدری است که می‌گوید: پیامبر ج خطبه‌ای ایراد فرمودند:

«إن الله سبحانه خيّر عبدًا بين الدنيا وما عنده فاختار ما عند الله».

«خداوند سبحانه و تعالی یکی از بندگان خود را مختار گردانیده است، در بین اینکه دنیا و نعمت‌های آن را داشته باشد، یا آنچه که به نزد خداست برای او باشد، باید یکی را انتخاب کند و این بنده خدا آنچه را که نزد خدا می‌باشد انتخاب نموده است».

ابوبکرس فوراً به گریه افتاد، با خودم گفتم: این پیر مرد به خاطر چه چیزی گریه می‌کند؟ به حقیقت آن بنده‌ای که خداوند او را بین دنیا و آنچه که نزد اوست مختار گردانیده بود، رسول الله ج بودند، معلوم گردید که ابوبکر از همه به این فرموده عالم‌تر بود، رسول اکرم ج فرمودند:

«يَا أَبَا بَكْرٍ لاَ تَبْكِ، إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَىَّ فِى صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَكْرٍ، وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلاً مِنْ أُمَّتِى لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ، وَلَكِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ وَمَوَدَّتُهُ، لاَ يَبْقَيَنَّ فِى الْمَسْجِدِ بَابٌ إِلاَّ سُدَّ إِلاَّ بَابُ أَبِى بَكْرٍ» [۵۱].

پیغمبر ج فرمودند: «ای ابوبکر: سخی‌ترین و محق‌ترین مردم چه از لحاظ رفاقت و چه از نظر مالی نسبت به من ابوبکر است اگر من در بین امتم دوست خاصی را انتخاب می‌کردم ابوبکر را به عنوان دوست خاص خود انتخاب می‌کردم، ولی دوستی و اخوت اسلامی کافی است، درهای کوچکی (که از خانه‌ها به) مسجد (باز شده) همه باید بسته شوند و به جز در ابوبکر، در دیگری نباید باقی بماند».

بیهقی در کتاب خود بنام «الاعتقاد» باسند خود اخراج کرده است که ابوهریرهس می‌گوید: قسم به آن ذاتی که هیچ معبودی به غیر او نیست اگر ابوبکر به عنوان جانشین انتخاب نمی‌شد، عبادت خداوند بطور کلی از بین می‌رفت. این گفته را سه مرتبه تکرار کرد، سپس به او گفته شد: ای ابوهریره چه چیزی می‌خواهی بگویی؟. ابوهریره گفت: همانا رسول الله ج اسامه بن زیدس را همراه با هفتصد نفر به طرف شام فرستاد زمانی که لشکر به «ذوخشب» رسید نبی اکرم ج فوت کردند، با فوت و رحلت ایشان، عرب‌های دور و بر مدینه از دین اسلام برگشتند، لذا اصحاب رسول الله ج به خاطر این مسئله جلسه‌ای تشکیل دادند و گفتند: ای ابوبکر: این‌ها مرتد شدند و تو می‌خواهی لشکر را به سوی روم بفرستی (زیرا با فرستادن لشکر اسامه به طرف روم دیگر توانایی مقابله با عرب‌های دور و بر را ظاهراً نداشته‌اند) ابوبکرسگفت: قسم به ذاتی که هیچ معبودی به غیر از او نیست، اگر سگ‌ها پاهای همسران رسول الله ج را با خود بکشند (آن‌ها هم در این مبارزه بمیرند و هیچ مردی نباشد که از آن‌ها دفاع کند) لشکری را که رسول الله ج برای حرکت مهیا و فراهم آورده است برنمی‌گردانم و ابدا باز نخواهم کرد پارچه پرچمی را که رسول الله ج با دست مبارک خود بست و بیار است. لشکر اسامه را حرکت داد و بر قبیله و طائفه و قومی که می‌خواستند از دین برگردند می‌گذشت: با خود می‌گفتند: اگر قدرت و توانایی در آن‌ها وجود نداشت هرگز چنین لشکری از طرف آنان نمی‌آمد، پس با آن‌ها وارد جنگ نمی‌شویم تا با روم روبرو شوند در نتیجه با لشکر روم روبرو شده و آن‌ها را شکست دادند و لشکر اسامه، سالم به مدینه برگشت و بر اسلام پایدار و ثابت ماندند...) [۵۲].

نمونه دیگر حدیث رفاعه بن رافعس است که می‌گوید: ابوبکرصدیق بالای منبر رفت سپس گریه کرد و گفت رسول الله ج سال اول بر منبر رفت و گریه کرد و فرمود: از خداوند طلب بخشش و سلامتی بکنید، زیرا بعد از یقین و اطمینان کامل هیچ چیزی بهتر از عافیت و سلامتی نیست که به انسان عطا شود. ترمذی آن را روایت کرده است.

و می‌گوید: این حدیث از طرف حضرت ابوبکرس غریب است [۵۳].

انس بن مالکس می‌گوید: شرابی که در بین ما موجود بود همان چیزی بود که شما به آن فضیخ می‌گویید.

الفضیخ (شرابی است که از عصاره غوره خرما درست می‌شود) من مشغول ریختن آن برای ابوطلحه و فلانی و فلانی بودم که ناگاه مردی آمد و گفت: آیا شما این خبر را نشنیده‌اید؟ گفتند: چه خبری؟ آن مرد گفت: شراب حرام گردید، گفتند: ای انس کوزه‌های شراب را دور بریز، انس می‌گوید: اصلاً در مورد حرام شدن یا چگونگی آن سوال نکردند و بعد از گفتن آن مرد دیگر به آن رجوع نکردند (دنبال آن نرفتند) [۵۴].

ابوهریره می‌گوید: رسول الله ج روز خیبر فرمودند: «همانا فردا این پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا به دست او بما فتح و پیروزی می‌دهد و او خدا و رسولش را دوست می‌دارد». عمر فاروقس می‌فرماید: غیر از آن وقت هیچگاه ریاست و فرماندهی را دوست نداشتم سپس می‌گوید برای بدست آوردن آن خیلی تلاش کردم. امیدوار بودم که من را برای گرفتن آن صدا کند، عمرس ‌گوید: رسول الله ج علی بن ابوطالب را نزد خود خواست، پرچم را به او داد و گفت برو، برنگرد، تا اینکه خداوند بدست تو فتح و پیروزی را بما می‌دهد، عمرس گفت: علی کمی رفت و سپس ایستاد ولی به عقب برنگشت فریاد کشید و گفت: ای رسول الله ج تا کی با مردم بجنگم؟ پیامبر ج فرمود:

«قَاتِلْهُمْ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ مَنَعُوا مِنْكَ دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ» [۵۵].

«تا زمانی که مسلمان می‌شوند به خدا و رسول خدا ایمان می‌آورند بجنگ و اگر ایمان آوردند و کلمه طیبه (لا إله إلا الله و محمد رسول الله) را قبول کردند خونشان و اموالشان از دست تو در امان است مگر بحق، در اینصورت حسابشان با خداوند است».

مسلم با این لفظ آن را اخراج کرده است و اصل آن در بخاری است.

در جریان خارج شدن نبی اکرم ج سال حدیبیه همراه با چند نفر از اصحاب و یاران خود و درمیان پیک‌هایی که در آن مدت بین پیامبر و قریشی‌ها رفت و آمد کردند، عروه بن مسعود ثقفیس نیز بود در آن زمان هنوز ایمان نیاورده بود وقتی که به نزد یاران خود (قریش) برگشت به آن‌ها گفت: ای قوم! قسم به خدا! پیش پادشاهان ایران، روم و حبشه رفته‌ام به خدا قسم هیچ پادشاهی را ندیده‌ام که یاران و درباریانش او را چنان احترامی بگیرندکه یاران محمد، محمد را دوست دارند و احترام می‌کنند به خدا قسم هرگاه آب بینی یا خلط سینه‌اش را می‌ریزد اگر به دست یکی از یاران او بیافتد دست و صورتش را با آن تر می‌کند، هرگاه دستوری می‌دهد برای اجرای دستور او باهم مسابقه می‌دهند وقتی که وضو می‌گیرد، نزدیک است که بر سر وضو گرفتن او باهم بجنگند زمانی که صحبت می‌کند، همیشه پیش او ساکت می‌شوند، بخاطر تعظیم و احترام به او نگاه نمی‌کنند...) بخاری در صحیح خود این حدیث را روایت کرده است [۵۶].

این‌ها نمونه‌های زیبایی بودند که همگی بر تنظیم و بزرگداشت، احترام و محبت اصحابش در حق رسول اکرم ج دلالت می‌کند و نشان دهنده‌ان است که دوست داشتند از اوامر و دستورات رسول الله ج تبعیت کرده و تسلیم امر ایشان باشند.

علاوه بر مواردی که آن را به طور مختصر ذکر کردیم نمونه‌های زیبای دیگری هم وجود دارد که در کتاب‌های نوشته درباره سنت رسول اکرم ج جمع شده‌اند و همچنین کتاب‌های تاریخی و سیره نیز با آن‌ها زینت داده شده‌اند. این نویسندگان علمای سلف صالح هستند، کسانی که تبعیت از آن‌ها و پیروی از آثار و نوشته‌هایشان در رابطه با شناخت حق و حقوق نبی اکرم ج و طریقه عملکرد آن‌ها به سنت آن بزرگوار بر ما واجب است.

[۴۶] الریاض النضرة فی مناقب العشرة للإمام أبی جعفر الطبری. [۴۷] الـمستدرک علی الصحیحین للإمام الحاکم. [۴۸] السیرة النبویة لابن اسحاق. [۴۹] السیرة النبویة لابن اسحاق. [۵۰] مسند اسحاق بن راهویه. [۵۱] صحیح بخاری: ۱/۱۱۹،۱۲۰، و ۴/۱۹۰،۱۹۱. [۵۲] «الاعتقاد والهدایة إلى سبیل الرشد على مذهب السلف أهل السنة والجماعة» للإمام أبی بکر البیهقی ص: ۴۲۲،۴۲۳. [۵۳] سنن الترمذی: ۵/۵۵۷، رقم حدیث: ۳۵۵۸، وجاء عند أحمد من طرق أخرى رجال إسنادها ثقات. [۵۴] - صحیح بخاری: ۵/۱۸۹، واللفظ له، وصحیح مسلم: ۳/۱۵۷۰،۱۵۷۱، رقم حدیث: ۱۹۸۰. [۵۵] صحیح بخاری: ۴/۲۰۷، و صحیح مسلم: ۴/۱۸۷۱،۱۸۷۲، رقم حدیث: ۲۴۰۵، واللفظ له. [۵۶] صحیح بخاری: ۳/۱۷۸-۱۸۴.