اعتبار کمیت نه کیفیت و حکومت اکثریت جاهل
در گذشته گفتیم که در انتخابات به سیستم دموکراسى معیار اکثریت کمى است، نه کیفى، بنابراین رأى یک دانشمند خبیر و آگاه با رأى یک جاهل، و رأى یک عالم پرهیزگار با یک انسان منحرف و معتاد، و رأى یک مسلمان با کافر یکسان است. و تمام افراد کشور بصورت یکسان حق شرکت در انتخابات اعم از رأى دهى و کاندیداتورى را دارند، و بدینوسیله سرنوشت کشور و ملت به دست و آراى افراد جاهل طبق تعبیر قرآن اکثریت گمراه سپرده میشود.
ارسطو، پدر علم سیاست، دموکراسى را به عنوان شکل فاسد و گمراه حکومت، نوعى از حکمرانى مردم جاهل، محکوم کرد.
افلاطون، معلم او، آن را حکمرانى جهالت نامید.
ولکى (یکتن از دانشمندان) دموکراسى را این گونه توصیف کرد: «حکومت فقیرترین، جاهلترین، ناشایستهترین کسانى که لزوماً بسیار هم زیاد هستند».
در دموکراسى رأیها را مىشمارند نه اینکه آنها را وزن کنند. اکثریت در مجلسها، هیئتهاى داورى وکابینهها طورى تصمیمات را اتخاذ مىکنند که ممکن است خردمندان در اقلیت وانزوا قرار گیرند، و ابلهان کارها را پیش ببرند. وانگهى، نمایندگان منتخب مردم، حرفهاى، بىصلاحیت و بىتجربهاند. آنها مهارت مدیریت و فراست عملى ندارند.
به عقیده عدهاى نظام حکومت از طریق انتخابات شکل حکومتى است که در آن به گوسفند حق انتخاب چوپان داده میشود، اما گوسفندان همچنان گوسفند مىمانند.
اما اسلام این حق را براى تمام افراد اعم از افراد دانشمند وجاهل افراد نیک وبد نمىدهد، ونه از دیدگاه منطق اسلام رأى عالم با جاهل یکسان نمىباشد:
﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾[الزمر: ۹].
«بگو آیا افراد دانشمند با افراد جاهل و نادان یکسانند؟».
از دیدگاه اسلام علما و دانشمندان و اهل بصیرتى که آشنائى به امور دارند، حق تعیین سرنوشت کشور را دارند، نه افراد جاهل و جنایت بیشه. در این مورد خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ﴾[النساء: ۸۳].
«و هنگامى که (خبرى یا) کارى که موجب امن و ترس (از قبیل قوت و ضعف، و پیروزى و شکست و ..) به آنان میرسد آن را سریعاً در بین مردم پخش و شایع میکنند، اگر آنها چنین سخنان را به پیغمبرو فرماندهان خود واگذار میکردند (و خبرها را تنها به مسئولان امر گزارش میدادند) و تنها کسانى که اهل حل و عقد هستند از آن خبر میشدند، آنچه که مىبایست و لازم بود از این خبر استفاده و درک میکردند (و این امر به نفع مسلمانان تمام میشد)».
این آیه مؤمنان را ارشاد میفرماید تا در مسایل مهم به مسؤولین و سران عالم و کاردان مملکت مراجعه نمایند و مشورت و تصمیمگیرى را حق علما و صاحب نظران مىداند.
بنابراین علما و دانشمندان و اهل بصیرتى که آشنائى به امور دارند به تصمیمگیرى سزاوارترند.
حضور و شرکت کفار و افراد جنایتپیشه در انتخابات و تعیین سرنوشت کشور، و مساوى قرار دادن آنها با افراد سالم و مؤمن و عضویت آنها در مجلس شورا نه تنها با روح اسلام بلکه با نصوص صریح قرآن منافات دارد، زیرا امانتدارى و خیرخواه بودن مشاور از شرایط اساسى آن است، و قرآن کافران را دشمن اسلام و دشمن خدا معرفى مینماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ...﴾[الـممتحنة: ۱].
«اى مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خود را دوست نگیرید».
همانگونه که آیهی ۱۱۹ سورهی آل عمران گماشتن کفار را در کارهاى مهم از جمله مشاور وراز دار گرفتن آنها را حرام قرار دادهاست: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ﴾[آلعمران: ۱۱۹].
«اى مؤمنان کافران و بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید».
دقت و تأمل در مجالس شوراى پیامبرجو خلفاى راشدین نیز نشان میدهد که هیچگاه هیچ کافرى در مجالس شوراى آنها عضویت نداشته است.
بلکه اسلام قانونى به عنوان «عهد» و «ذمه» دارد که تمام مصالح اقلیت کفار در آن درنظر گرفته شده است.