خودآرایی زن از دیدگاه قرآن

مقدمه‌ مؤلف

مقدمه‌ مؤلف

من بسیار آزرده‌خاطر هستم، چون می‌بینم زن مصری آنقدر پست شده است که تمام اعضای بدن خود را در خیابان‌ها و مجامع عمومی و در هر گوشه و کنار عرضه می‌کند، و می‌بینم که تمامی جامعه از مرد و زن به این فساد علاقمند هستند، بلکه به آن راضی و خشنودند و از آن لذت می‌برند و توجهی به این ندارند که بر لبۀ پرتگاه گمراهی ایستاده‌اند و به خداوند و کتابش کفر می‌ورزند، و به دنبال این همه فساد ظلمتی بس شوم و فراگیر جامعه را می‌پوشاند که هرگز امید رهایی از آن نیست، جز برای کسانی‌که با بدی‌ها به مبارزه برمی‌خیزند و بر سر غافلان فرو رفته در گرداب کفر و فساد و ضلالت فریاد سر می‌دهند، با این امید که شاید آن‌ها هم به مقام والای انسانیت برسند، و از مسیر خلاف باز گردند و به این لحاظ است که قلم ضعیف خود را به دست گرفته‌ام تا به خاطر ترس از خداوند و امید به هدایت مردم تلاشی در راه آگاهی مردم داشته باشم و آن‌ها را از پلیدی‌ها باز دارم و به اندازۀ توانایی خودم آن‌ها را به سوی «الله» دعوت کنم.

باری، آنقدر صحنه‌های گوناگون خودنمایی زنان برای دیگران، و هوسرانی و بی‌غیرتی مردان، و برهنه‌بودن هردو از لباس حیا و عفاف در این عصر آفت‌زده، در خیال من مجسم شد، تا اینکه آتشفشان خشم و نفرتم از آنچه که پی در پی می‌دیدم منفجر شد، و شعله‌های جانسوز آن زبانه کشید، و گدازه‌های آن بر روی صفحات سفید کاغذ جاری شد، و به سنگواره‌های درهم‌پیچیده و سخت کلمات تبدیل گردید.

لختی به کلمات خشن و الفاظ تند و تیز معانی صریح و بی‌پرده که در برابر چشمانم رژه می‌رفتند، نگریستم.

بلافاصله به خاطرم رسید که از خشونت و صراحت و بی‌پرده بودن این کلمات بکاهم و لباسی برای این مفاهیم عریان و رکیک و تند و زننده دست و پا کنم، تا شاید بتوانم بخشی از این حرف‌های رک و راست را درون لفافه بازگو کنم...

اما پس از تحقیقات و بررسی‌های فراوان در چنین جامعۀ که مردمانش در فساد و شهوت و غفلت غرق گشته و دریای لذت‌های نامشروع و ناپسند، در سواحل اسکندریه و جاهای دیگر شناورند، به این نتیجه رسیدم که شایسته نیست، کلام عریان خودم را در برابر کسانی بپوشانم که خودشان لباس حیا و شرافت و شخصیت بر تن ندارند، و جسم عریان و لخت خود را نمی‌پوشانند! و شایسته نیست که به خاطر هراس از مسخره‌کردن فاسقی و یا مسخره‌کردن کسی که آیات الهی را به مسخره گرفته است، یا به خاطر بیم از اینکه مبادا کسانی‌که متهم به ارتکاب منکرات هستند، محکوم شده، دست بردارم! چون که اعتقادم بر این است که در مقابل جهالت و نادانی باید شدیداً و صریحاً ایستادگی کرد و از کسی‌که حیائی ندارند، نباید شرم کرد، کدام جهالت و وقاحت و ننگی بالاتر از تبرج و خودآرایی شرم‌آور زن وجود دارد؟

کسی‌که در خواب عمیق فرو رفته است و با نوازش نمی‌توان او را از خواب بیدار ساخت تا آگاه شود و از گرداب خطری‌که به زودی او را غرق خواهد کرد دوری کند، باید او را سخت تکان داد، هر چند که بخواهند نسبت به او ترحم و دلسوزی کنند و اگر با این تکان دادن‌ها بیدار نشد و همچنان در خواب غفلت فرو رفت، باید با مشت و لگد به جان او افتاد تا هر طور که هست از خواب بیدار شود، عجیب است! چطور وقتی انسان کارهای بد را انجام می‌دهد، خجالت نمی‌کشد، اما وقتی‌که آن کارها توصیف می‌شوند، و به رشتۀ تحریر درمی‌آیند، خجالت می‌کشد و شرمنده می‌شود؟! چرا از کارهای بدی که انجام می‌دهیم و می‌بینیم، ناراحت نمی‌شویم ولی وقتی‌که نوبت به نوشتن یا خواندن گزارش آن‌ها می‌رسد، ناراحت و اندوه‌گین می‌شویم؟! و چرا سخنان عریان و بی‌پرده را محکوم می‌کنیم ولی برهنگی و بی‌عفتی را محکوم نمی‌کنیم؟ مگر تخیل آشکارتر از واقعیت است، یا مگر خیال واضح‌تر از خود حقیقت است؟! گفته‌اند: «شنیدن کی بود مانند دیدن». عجبا! آیا من از اینکه به دزد بگویم «دزد» حیا داشته باشم، در حالی‌که خود او از اینکه به او «دزد» گفته می‌شود عصبانی می‌شود؟ پس کدام یک از ما باید خجالت بکشد و حیا کند؟ من یا او؟!

اگر نصیحت‌کردن و هشداردادن و سخن به میان‌آوردن از خودآرایی و عشوه‌گری زنان و متلک‌های زشت و زننده‌ای که در گوشه و کنار کوچه و خیابان از روباه صفتان گرگ سیرت می‌شنوند، بدو و ناپسند است، و آن‌ها به هنگام شنیدن آن متنفر می‌شوند، پس وای بر آن وقت که به مرحلۀ عمل در آمده باشد، آیا صحیح است که ما به خاطر اینکه کوچک‌ترین درد و رنجی را متحمل نشویم، از حقیقت هر چقدر هم که ناچیز باشد، چشم‌پوشی کنیم و آن را نادیده انگاریم؟ یا اینکه به عکس باید با آن روبرو شده و در برابر حکمش تسلیم شویم و تلخی آن را بپذیریم، تا از آنچه که به زیان ماست دور شده و پاک و منزه شویم؟

آیا لازمۀ حکمت و عقل اینست که ما دارو را به خاطر تلخیش نخوریم، و یا دمل را از ترس اینکه دردمان بیاید رها کنیم و چرک آن را از بین نبرده و علاجش نکنیم و یا به زخم دست نزده و هیچ‌گونه معالجۀ نکنیم فقط به این دلیل که دردش را احساس نکنیم؟!

نه. ای سروران من! اینطور نیست، بلکه باید آن دمل را با نیشتر شدیداً بشکافیم و چرک آن را خارج کنیم و نیز آن زخم را معالجه کنیم! بر ما واجب است که همدیگر را سفارش به صبر کنیم و در پی آن باشیم که حق را در قلب‌های‌مان مستقر سازیم و در این راه باید به هر وسیلۀ متوسل شویم که شیرینی رسیدن به مطلوب تلخی درد و رنج راه را از یاد خواهد برد.

آری، چه هدفی مقدس‌تر از نصیحت و ارشاد که خداوند و پیامبرش به آن فرمان می‌دهند و فطرت پاک انسان نیز به سوی آن فرا می‌خواند.

ای مردم! شما بدی‌ها و کارهای ناشایست را می‌بینید و می‌دانید که آثار شوم آن شما را در برگرفته است، ولی از فاسقان شرم می‌کنید و لب فرو می‌بندید! می‌بینید که چگونه آتش شر زبانه می‌کشد، و شعله‌هایش چهرۀ شما را می‌سوزاند، ولی شما چشمان‌تان را می‌بندید و آن را نادیده می‌گیرید!

آیا شما نمی‌خواهید از کسانی باشید که خداوند در مورد آن‌ها این چنین فرموده است: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ[آل عمران: ۱۱۰] «شما مسلمانان بهترین امتی هستید که برای اصلاح بشر قیام کرده‌اید، مردم را به نیکی‌ها وادار می‌کنید و از بدی‌ها باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید».

آیا شایسته نیست که شما در زمرۀ آن رستگاران باشید که به این سخن خداوند گردن می‌نهند و عمل می‌کنند ﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤[آل عمران: ۱۰۴] «و باید از شما مسلمانان گروهی بپای خیزند که مردم را به خیر و صلاح دعوت بکنند و آن‌ها را به نیکی‌ها وادار بکنند و از بدی‌ها باز دارند و اینان به حقیقت در مسیر رستگاری خواهند بود».

ای مسلمانان! شما چطور برای مادیات دنیا و مثلاً برای بخشی از خاک کشور که مورد تجاوز بیگانگان قرار می‌گیرد، به حماسه بر می‌خیزید و بر دشمن می‌شورید و شب و روز تلاش و کوشش می‌کنید تا آنچه را که از دست داده‌اید باز پس گیرید، اما برای دین و شرف و آبروی از دست رفته، هیچ تلاش و کوششی از خود نشان نمی‌دهید؟! کدام یک مهم‌تر و مقدس‌تر است و کدام یک عزیزتر و نفیس‌تر است؟! از شما در مورد کوچک‌ترین مسائل و بی‌ارزش‌ترین کارها غیرت و حماسه و مبارزه و فداکاری می‌بینیم، اما در رابطه با مسائل بزرگ و با اهمیت به جز سستی و تنبلی چیز دیگری نمی‌بینیم! از دشمنانی‌که مانند شما بندۀ خدایند حساب می‌برید، و هراس دارید، ولی از دشمن خطرناک‌تری که در وجود خودتان لانه کرده است و نامش فساد است، هراسی به دل راه نمی‌دهید! فسادی‌که جان و روح را می‌کشد ولی پیکر را زنده نگاه می‌دارد، کدام یک از این دو دشمن بزرگ‌ترند؟ و کدام یک هراس‌انگیزتر و خطرناک‌ترند؟!

بیدار شوید ای مسلمانان! و بر علیه کسانی‌که دستورات و احکام اسلام را لگدمال می‌کنند، قیام کنید و در مقابل کسانی‌که با اخلاق و آداب و شرف انسانی به جنگ برخاسته‌اند، با قاطعیت تمام بایستید، و با این درد خطرناک که آبرو و حیثیت و جسم و جام همگان را از میان برده است، و بدن‌ها را ضعیف و نحیف گردانیده است، بجنگید! مگر نمی‌دانید که در میان شما بیماری و با شیوع پیدا کرده است؟! پس چطور ساکت نشسته‌اید؟! قربانی‌های این بیماری فراوان شده‌اند و مبتلایان به این بیماری مسری و خطرناک روز به روز افزایش می‌یابند، در اثر این وبای خانمان‌سوز لاشه‌های متحرک در جامعۀ شما فراوان شده‌اند و در همه جا درآمد و شدند! چطور صدای‌تان درنمی‌آید؟! حرکت کنید و تلاش کنید تا خودتان و خانوادۀ‌تان را از این وبای مهلک نجات دهید، و آن‌ها را با دستورات و قوانین اسلام معالجه و بیمه کنید تا از شر این بلای فراگیر در امان بمانند!

بگذریم، خداوند متعال بر من منت نهاد و مرا از این وبایی‌که میکرب آن از محیط غفلت‌زده و بیمار به من سرایت کرده بود، شفا داد، پروردگار سبحان من، بدن مرا به بیماری دردناکی مبتلا کرد که این بیماری صحت و سلامت را به روح و قلب من باز گردانید.

حضرت رسول اکرم ج فرموده است: «إِذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِعَبْدِهِ الخَيْرَ عَجَّلَ لَهُ العُقُوبَةَ فِي الدُّنْيَا، وَإِذَا أَرَادَ اللَّـهُ لِعَبْدِهِ الشَّرَّ أَمْسَكَ عَنْهُ بِذَنْبِهِ حَتَّى يُوَافِيَ بِهِ يَوْمَ القِيَامَةِ».«هرگاه خداوند خیر و نیکی برای بنده‌اش بخواهد، او را در این دنیا به کیفر خویش می‌رساند و هرگاه شر و بدی برای بنده‌اش بخواهد، از گناه او چشم‌پوشی می‌کند تا این‌که روز قیامت کیفر او را بدهد».

آری، به دنبال‌کشیدن یک دندان، آن چنان درد دندان آزارم داد که خواب و خوراک را یک ماه تمام بر من حرام کرد، و درد دندانم شب و روز مرا یک لحظه آرام نمی‌گذاشت... ورم آن چنان افزایش می‌یافت که نزدیک بود گونه‌هایم بترکد. کم کم ورم صورتم گسترش یافت، و سر تا سر گردن و سرم را فرا گرفت و پلک‌های چشمانم را روی هم آورد، جراحان و پزشکان از بیماری من در شگفت و حیرت بودند، از دست علم پیشرفتۀ پزشکی کاری ساخته نبود، و داروهای گوناگون بی‌تأثیر بودند و همه از شفا یافتن من ناامید شدند.

اما ناگهان دست لطف و مرحمت خداوند کریم سر و صورت مرا نوازش داد و بیماری و درد من رو به بهبودی رفت و به مرور آثار زخم از بین رفت و ورم فروکش کرد، پزشکان از این حادثۀ غیر منتظره مدهوش شدند، و سر به زیر افکندند و متواضعانه گفتند: حق است که خداوند توانا و مهربان استخوان‌های پوسیده را زنده می‌گرداند!... من زبونی و بیچارگی انسان و ناتوانی مدعیان دانش و قدرت و تکنیک را با دو چشم خود دیدم و دریافتم که خداوند و آفریدگار موجودات از هرکس دیگر نسبت به بنده‌اش دلسوز‌تر و مهربان‌تر است.

در اثنای بیماری من خانمی به عیادتم آمد و متملقانه برای اینکه دل مرا به دست آورده باشد گفت: تو مستحق این همه عذاب و درد نیستی، تو زنی مؤمن و نمازگزاری و حج بیت الله الحرام را به جای آورده‌ای! تو چه گناهی کرده بودی که خداوند تو را با این درد و رنج مجازات کند؟! بر سرش فریاد زدم و گفتم: این حرف‌ها را نزن! که خداوند به هیچ وجه به مردم ستم نمی‌کند، این مردمند که به خویشتن ستم می‌کنند! من گناه‌کارم و مستحق این کیفری‌که می‌بینی و حتی بالاتر از این هم هستم.

این لب‌هایی را که خداوند با بیماری و درد تأدیبش کرده است، همواره با ماتیک‌های خوشرنگ رنگین بود، و برای امر به معروف و نهی از منکر باز نمی‌شد!

این گونه‌های ورم‌کرده که می‌بینی، با انواع پودرها و کرم‌ها بزک می‌شدند!

این پیکر بر زمین افتاده که می‌بینی، همواره با لباس‌های زرق و برق‌دار و رنگارنگ آراسته می‌شد!

این سری‌که اکنون به شدت درد می‌کند و در آتش تب می‌سوزد، زیر بار یک روسری‌که خداوند فرمان داده بود نرفت، و حال به ناچار بدین ترتیب‌که می‌بینی باند پیچی شده است، درست مانند همان روسری! من سرم را با آن روسری‌که نشانۀ وقار و متانت زن بود نپوشانیدم، اینک خداوند آن را با درد و رنج پوشانیده است! من لب‌ها و گونه‌هایم را با انواع رنگ و روغن‌ها آرایش می‌کردم و خداوند به کیفر آن بزک‌های ناهنجار آن‌ها را به این شکل و قیافه درآورده است.

آن خانم در پاسخ من گفت: تو کاری به جز همان کاری‌که دیگران نیز انجام می‌دهند انجام نداده‌ای، بلکه حتی کم‌تر از آن‌ها را نیز انجام داده‌ای! همۀ زنان بیشتر از تو خودشان را آرایش و بزک می‌کنند، و همیشه در اوج سلامتی و تندرستی هستند، و در کمال رفاه و خوش‌بختی به سر می‌برند!

گفتم: این از فضل پروردگارم بر من و نشانۀ محبت و لطف و مرحمت او به من است، خداوند وقتی‌که بندۀ را دوست داشته باشد، او را به بلا دچار می‌سازد، و با عذابش او را پاک می‌گرداند و نجاتش می‌دهد، و به پاداش و جزای صبرش می‌رساند، و از فضیلت شکر بهره‌مندش می‌گرداند، و با این توبه و پاکی سعادت او را تضمین می‌کند...

خداوند را شکر می‌کنم که این درس سودمند را به من داد و این درد شفادهنده و درمان‌کننده را به جان من انداخت، خداوند سبحان وقتی دید که من از سخن او فرمان‌برداری نمی‌کنم، با عمل راه را به من نشان داد و فرمانش را به گوش جان من رساند! من چگونه می‌توانم برای این همه عنایت و رحمت از او سپاس‌گزاری نکنم، و چگونه می‌توانم از کسی‌که این چنین از من مراقبت می‌کند، اطاعت نکنم؟!

و بدین ترتیب از بیماری بهبودی پیدا کردم، پیکرم ناتوان شده بود، اما ارادۀ قوی داشتم، هوی و هوسم ضعیف شده بود، اما صبر و شکیبایی و بردباری عجیبی داشتم و فهمیدم که خداوند با مبتلا ساختن من به این بیماری بدون الفاظ به من چه فرموده و چه مطلبی در قلبم نهاده است و عقلم آنچه را که خداوند بزرگ در برابر چشمانم به تصویر درآورد واضح و آشکار دید.

فهمیدم که چگونه باید سر و رویم با روسری و پوششی‌که خداوند برایم به وسیلۀ آن بیماری مثال زد، پوشیده شود، و چگونه باید لب‌ها و زبان من همواره با بیم و امید سپاس‌گزار او باشند و به درگاه او نیایش کنند، بعد از آن بیماری من کاملاً عوض شدم و دیگر آن کسی نبودم که قبل از بیماری بودم و این مرض بزرگ‌ترین نعمت خداوند بود که مرا وا داشت تا بر هواهای نفسانیم غلبه کنم و امروز مرا پر بارتر و پر برکت‌تر از دیروز من گردانید و این نعمت تنها به من محدود نشد، بلکه در میان خانواده و اطرافیان نیز گسترش یافت و همۀ دختران و بسیاری از آشنایان و وابستگان مرا نیز نجات داد.

سپاس خداوند را که من خیلی زود به درگاه الهی توبه کردم، و زمانی‌که به خطاهای گذشته‌ام پی بردم دیگر بر آن‌ها اصرار نورزیدم، و پیش از آن‌که فرصت از دست برود، در جوانی خود را با پوشش اسلامی آراستم، نه مثل زنانی‌که وقتی به فکر پوشش می‌افتند و روی می‌گیرند که دیگر به نص صریح قرآن رعایت نکردن پوشش اسلامی برای آن‌ها گناه نیست. این زنان‌که به اصطلاح ترک گناه می‌کنند، از روی عجز و ناتوانی است، نه از روی توبۀ واقعی و راستین!

از همان روز با قاطعیت تصمیم گرفتم که با فسق و فجور بجنگم و در راه خدا با زبان و قلمم به مبارزه و مجاهدت بپردازم، و آنچه در توان داشتم از نیرو و وقت و هوش و استعداد و فهم و شعور خود، برای مبارزه با بی‌عفتی و فساد بسیج گردانیدم.

به اطرافم نگریستم. وای از وحشت آنچه که دیدم!!

بیشتر مردم جامعه را غرق در خوابی عمیق دیدم، پروردگار مهربان آنان را به هر طریقی که می‌شود، مبتلا به بلاهای گوناگون می‌گرداند و زیر تازیانه عذاب و شکنجه‌های مختلف می‌گیرد، باز هم آن‌ها نمی‌فهمند که خداوند چه منظوری دارد و چه چیزی از آن‌ها می‌خواهد، و به خاطر همین کوچک‌ترین عکس العملی از خود نشان نمی‌دهند و از خواب غفلت بیدار نمی‌شوند، گویی‌که هیچ‌گونه مسئولیتی در قبال گناهان‌شان ندارند، یا اینکه چیزی جز روزگار آن‌ها را به هلاکت و بدبختی دچار نکرده است، و خداوند در این ماجرا دستی نداشته است! اگر آن‌ها حکمت خداوند را در این گرفتاری‌ها می‌فهمیدند، حتماً از نعمت او بهره می‌بردند، و اگر نسبت به خداوند احساس عشق و خیشیت (حالتی آمیخته از بیم و امید) داشتند، عذاب و شکنجه خداوند را آسان نمی‌شمردند، و اگر مؤمن به او بودند، جرأت دشمنی‌کردن با او را نداشتند.

پس ای خردمند، از گناهانت غافل مباش و هر زمان‌که پروردگارت تو را به بلایی دچار گردانید، تلاش کن و ببین‌که چه کرده‌ای که این گونه خشم او را بر خودت خریده‌ای، و مستوجب کیفر خداوند شده‌ای، تا بتوانی ثمرۀ این گرفتاری‌ها را که توبه و خودسازی است دریابی، و پس از آن بکوشی تا خویشتن را به زیور فضائل اخلاقی بیارایی و از پستی‌ها و زشتی‌ها و زبونی‌ها پیراسته سازی.

بدین ترتیب اگر بعد از این خداوند محنت و رنجی را نصیب تو گرداند، تنها برای کیفر دادن تو نیست، بلکه به واسطۀ همین محنت‌ها و رنج‌هاست که تو به ثواب بزرگی می‌رسی و با نافرمانی‌های مجدد ثمرۀ عذاب را از دست نمی‌دهی.

باری، مواظب باش‌که مبادا پاداش و اجر را با مجازات و زجر عوض کنی! به گفتۀ قرآن کریم:

﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِيدٞ ٣٧[ق: ۳۷].

«همانا در آن تذکر و پندی است برای کسی‌که صاحب دلی بیدار باشد یا با هوشیاری و آگاهی گوش فرا دهد».

از پروردگارم که فقط به خاطر خشنودی او نوشته‌ام و تنها به عشق لطف و کرامت او در این راه کوشیده‌ام، مسئلت دارم که از این گفتار من مردم را بهره‌مند سازد و به من نیز به گونۀ که شایستۀ فضل و احسان اوست، پاداش دهد. تنها اوست که نسبت به بندگانش آگاه و دل‌سوز و مهربان است و بهترین درودهای خداوند و بی‌شائبه‌ترین سلام‌ها بر پیامبر بزرگوار او باد.

***